part:4
part:4
لیا: نه التماست میکنم نکن من...من نمیخوام بمیرم
کوک: منم نگفتم میخوام این طوری بکشمت.... میخوام بدنت رو نقاشی کنم
لیا: نه.... نه ترو خدا
کوک: دهنتو میبندی یا ببندم( بعد با چاقو روی بدن لیا خط میکشه)
ویو لیا: با چاقو روی بدنم زخمی کرد جای زخمها میسوخت چشمام رو بستم و اشکام رو پاک کردم و گفتم
لیا:ترو خدا نکن
کوک: به نظر منم دیگه بسه باید برم سراغ کار بعدی (لباساشو در میاره و میره سمت لیا)
لیا:.... (گریه)
کوک: نترس خوش میگذره
ویو لیا: اومد سمتم لخت بود از ترس پاهامو تو هم جمع کردم یهو دست و پاهام رو با دستبند به تخت بست حالا دیگه گیر افتاده بودم هر کاری که دلش بخواد باهام میکنه اومد روم خیمه زد و دستاشو گذاشت روی رونم و داخلم کرد دل درد شدیدی زیر دلم پیچیده بود اون بهم تجاوز کرد
از زبان نویسنده: بعد از اینکه کار جئون تمام شد از روی دخترک بی جون کنار رفت و چند دقیقه ای داخل اتاق تاریک مشغول انجام کاری شد و بعد با شمع پیش لیا برگشت.
ویو لیا: چشمام نیمه باز بود که دیدم با شمع برگشته اون رو روشن کرد و گفت
کوک: خیال کردی تموم شده نه هنوز که من حتی کارم رو شروع نکردم.! راستی دیدی ملافه چقدر خوشگل شده؟
لیا: دهنتو ببند...کثافت، هرزه ی دختر باز
کوک: هنوز آدم نشدی نه( داد) الان میفهمونمت(میره و با شمع بدن لیا رو میسوزونه)
لیا:( جیغ میزنه. گریه میکنه ).... ن.کن... اخ... اییی.... میسوزه... اخخ
کوک: باید بیشتر بسوزه
ویو لیا:داشتم جیغ میزدم درد و سوزش جای زخمها باهم قاطی شده بود یهو چشمام سیاهی رفت و......
۳ ساعت بعد
ویو لیا:...
ادامه دارد....
حمایت کنید🤍🌱
شرایط ۲۸
لیا: نه التماست میکنم نکن من...من نمیخوام بمیرم
کوک: منم نگفتم میخوام این طوری بکشمت.... میخوام بدنت رو نقاشی کنم
لیا: نه.... نه ترو خدا
کوک: دهنتو میبندی یا ببندم( بعد با چاقو روی بدن لیا خط میکشه)
ویو لیا: با چاقو روی بدنم زخمی کرد جای زخمها میسوخت چشمام رو بستم و اشکام رو پاک کردم و گفتم
لیا:ترو خدا نکن
کوک: به نظر منم دیگه بسه باید برم سراغ کار بعدی (لباساشو در میاره و میره سمت لیا)
لیا:.... (گریه)
کوک: نترس خوش میگذره
ویو لیا: اومد سمتم لخت بود از ترس پاهامو تو هم جمع کردم یهو دست و پاهام رو با دستبند به تخت بست حالا دیگه گیر افتاده بودم هر کاری که دلش بخواد باهام میکنه اومد روم خیمه زد و دستاشو گذاشت روی رونم و داخلم کرد دل درد شدیدی زیر دلم پیچیده بود اون بهم تجاوز کرد
از زبان نویسنده: بعد از اینکه کار جئون تمام شد از روی دخترک بی جون کنار رفت و چند دقیقه ای داخل اتاق تاریک مشغول انجام کاری شد و بعد با شمع پیش لیا برگشت.
ویو لیا: چشمام نیمه باز بود که دیدم با شمع برگشته اون رو روشن کرد و گفت
کوک: خیال کردی تموم شده نه هنوز که من حتی کارم رو شروع نکردم.! راستی دیدی ملافه چقدر خوشگل شده؟
لیا: دهنتو ببند...کثافت، هرزه ی دختر باز
کوک: هنوز آدم نشدی نه( داد) الان میفهمونمت(میره و با شمع بدن لیا رو میسوزونه)
لیا:( جیغ میزنه. گریه میکنه ).... ن.کن... اخ... اییی.... میسوزه... اخخ
کوک: باید بیشتر بسوزه
ویو لیا:داشتم جیغ میزدم درد و سوزش جای زخمها باهم قاطی شده بود یهو چشمام سیاهی رفت و......
۳ ساعت بعد
ویو لیا:...
ادامه دارد....
حمایت کنید🤍🌱
شرایط ۲۸
۲۸۲
۱۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.