داستان نویس من پارت ۳
______________
ویو ا/ت
♡♡♡♡♡♡♡♡
ا/ت: *خمیازه*
از خوابم بیدار شدم به ساعت نگاه کردم ۹ بود بلند شدم و رفتم سرویس و کارای لازمه رو کردم و موهامو شونه کردم و دم اسبی بستم رفتم پایین و یه صبحونه درست کردم و خوردم ساعت ۱۰ بود باید به کارای خونه رسیدگی کنم که دیدم گوشیم زنگ میخوره نگاه کردم دیدم♥️Madre♥️(مادر به ایتالیایی)
جواب دادم
ا.ت:الو سلام مامان
م.ا:سلام بر دخترم گلم چطوری کره چطوره عوض شده؟
ا.ت:عالیم و کره هم خوبه تا حدودی اره ولی مثل قبله
م.ا:ارث رو گرفتی؟
ا.ت:بله
م.ا:عالی خوب میخواستم اینو بگم که سارا(خدمتکارشون)قراره بیاد کره
ا.ت:چی واقعا؟ خودشم میخواست بیاد مامان مجبورش که نکردی
م.ا:نه بابا اجبار چی خودشم میخواست بیاید یادت رفته پسرش کره است؟ تا چند دقیقه ی دیگه میرسه
ا.ت:راست میگیا😁کاری ندارید؟
م.ا:نه فقط کی برمیگردی؟
ا.ت:هنوز نمیدونم چندروز میخوام بمونم حال و هوام عوض شه
م.ا:باشه عزیزم کاری نداری؟
ا.ت:نه خداحافظ
م.ا:خداحافظ
بعد چندمین زنگ خونه خورد رفتم در رو باز کردم سارا ست با دست پر
ا.ت:ساراااااا
سارا:سلام😊
ا.ت:بیا تو
سارا*اومد داخل*: حالت چطوره؟
ا.ت:خوبم تو چطوری؟
سارا: خوبم مرسی(خوب سارا یکی از قدیمی ترین خدمتکاراشونه واسه همین صمیمی هستن)
ا.ت:راستی اینا رو بده من
وسایل رو گرفتم بردم تو یکی از اتاقای مهمون گذاشتم و اومدم پایین
ا.ت:چیزی نمیخوری درست کنم؟
سارا:مثلا من خدمتکاراما
ا.ت:کی گفته شما دیگه عضوی از خانواده ی ما شدی خوب نگفتی چی میخوری
سارا:خودم بر میدارم
ا.ت:باشه😊
*پرش زمانی به ساعت ۳ ظهر*
سارا:خانم چی میخورید
ا.ت😑 نگو خانم بگو ا/ت بعدشم هرچ.....
که گوشیم زنگ خورد دیدم اناست سریع جواب دادم
ا.ت:انااااااا
انا:ا.تتتتتت چطوری خر
ا.ت:عالی تو چطوری؟
انا:بدنیست ببینم تو نمیخوایی بهم یه سر بزنی؟
ا.ت:خو تو کره ای چطوری بیام؟
انا:اها منم عر عر میدونم اومدی کره
ا.ت😅
انا:مرض خوب ساعت ۴ کافه ی سئول منتظرم باشه؟
ا/ت:باشه باشه فعلا
انا:خداحافظ
تلفن رو قطع کردم
ا.ت:سارا....
که دید داره تلفن صحبت میکنه منم رفتم بالا یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و موهامو خشک کردم و دم اسبی بستم و یه آرایش ملایمی کردم و یه لباس ساده پوشیدم و اومدم پایین که سارا اومد سمتم
سارا:خا...یعنی ا/ت میتونم برم یه سر به پسرم بزنم؟
ا.ت:البته منم میخوام برم پیش دوستم پس خداحافظ
سارا:خداحافظ فقط اجوما صدام کن
ا.ت:باع مگه چندسالته اجوما صدات کنم
سارا:خودتم میدونی سنم بالاست دیگه
ا.ت:نوچ خوب من دیگه رفتم بای
ویو ا/ت
♡♡♡♡♡♡♡♡
ا/ت: *خمیازه*
از خوابم بیدار شدم به ساعت نگاه کردم ۹ بود بلند شدم و رفتم سرویس و کارای لازمه رو کردم و موهامو شونه کردم و دم اسبی بستم رفتم پایین و یه صبحونه درست کردم و خوردم ساعت ۱۰ بود باید به کارای خونه رسیدگی کنم که دیدم گوشیم زنگ میخوره نگاه کردم دیدم♥️Madre♥️(مادر به ایتالیایی)
جواب دادم
ا.ت:الو سلام مامان
م.ا:سلام بر دخترم گلم چطوری کره چطوره عوض شده؟
ا.ت:عالیم و کره هم خوبه تا حدودی اره ولی مثل قبله
م.ا:ارث رو گرفتی؟
ا.ت:بله
م.ا:عالی خوب میخواستم اینو بگم که سارا(خدمتکارشون)قراره بیاد کره
ا.ت:چی واقعا؟ خودشم میخواست بیاد مامان مجبورش که نکردی
م.ا:نه بابا اجبار چی خودشم میخواست بیاید یادت رفته پسرش کره است؟ تا چند دقیقه ی دیگه میرسه
ا.ت:راست میگیا😁کاری ندارید؟
م.ا:نه فقط کی برمیگردی؟
ا.ت:هنوز نمیدونم چندروز میخوام بمونم حال و هوام عوض شه
م.ا:باشه عزیزم کاری نداری؟
ا.ت:نه خداحافظ
م.ا:خداحافظ
بعد چندمین زنگ خونه خورد رفتم در رو باز کردم سارا ست با دست پر
ا.ت:ساراااااا
سارا:سلام😊
ا.ت:بیا تو
سارا*اومد داخل*: حالت چطوره؟
ا.ت:خوبم تو چطوری؟
سارا: خوبم مرسی(خوب سارا یکی از قدیمی ترین خدمتکاراشونه واسه همین صمیمی هستن)
ا.ت:راستی اینا رو بده من
وسایل رو گرفتم بردم تو یکی از اتاقای مهمون گذاشتم و اومدم پایین
ا.ت:چیزی نمیخوری درست کنم؟
سارا:مثلا من خدمتکاراما
ا.ت:کی گفته شما دیگه عضوی از خانواده ی ما شدی خوب نگفتی چی میخوری
سارا:خودم بر میدارم
ا.ت:باشه😊
*پرش زمانی به ساعت ۳ ظهر*
سارا:خانم چی میخورید
ا.ت😑 نگو خانم بگو ا/ت بعدشم هرچ.....
که گوشیم زنگ خورد دیدم اناست سریع جواب دادم
ا.ت:انااااااا
انا:ا.تتتتتت چطوری خر
ا.ت:عالی تو چطوری؟
انا:بدنیست ببینم تو نمیخوایی بهم یه سر بزنی؟
ا.ت:خو تو کره ای چطوری بیام؟
انا:اها منم عر عر میدونم اومدی کره
ا.ت😅
انا:مرض خوب ساعت ۴ کافه ی سئول منتظرم باشه؟
ا/ت:باشه باشه فعلا
انا:خداحافظ
تلفن رو قطع کردم
ا.ت:سارا....
که دید داره تلفن صحبت میکنه منم رفتم بالا یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و موهامو خشک کردم و دم اسبی بستم و یه آرایش ملایمی کردم و یه لباس ساده پوشیدم و اومدم پایین که سارا اومد سمتم
سارا:خا...یعنی ا/ت میتونم برم یه سر به پسرم بزنم؟
ا.ت:البته منم میخوام برم پیش دوستم پس خداحافظ
سارا:خداحافظ فقط اجوما صدام کن
ا.ت:باع مگه چندسالته اجوما صدات کنم
سارا:خودتم میدونی سنم بالاست دیگه
ا.ت:نوچ خوب من دیگه رفتم بای
۶.۷k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.