part 10
نشست کنارم من:بگو خرگوشم کوک:خوب موضوع راجب همینه یکی اومد سراغم یه پیرزن بود بهم گفت تو طلسم شدی من:ی یعنی چی کوک:یعنی اینکه من در واقع آدم بودم ولی وقتی یه خرگوش روز تولدم مرد روحش با طلسم وارد بدنم شد و من دو رگه شدم و ممکنه ممکنه زنده نباشم من:چ چی مرگ؟ کوک:اوهوم من:و ولی شاید نمیری شاید یه راهی باشه تو که منو تنها نمیزاری کوک:فدات شم آروم باش هنوز هیچی معلوم نیست مطمئن باش تو رو تنها نمیزارم من:من وابستتم اگه طوریت بشه منم دووم نمیارم بردم تو بغلش کوک:هیشش هیچیم نمیشه عزیزم به دلت بد راه نده عمرم من:گفتی دلم ریخت کوک:قربون دلت برم هیچی نمیشه نترس من تا آخرش کنارم سرمو آوردم بیرون نگام کرد منم نگاش کردم انگوشتشو رو صورتم کشید لبامو محکم بوسید و کمرمو محکم گرفت
۲۴.۸k
۱۳ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.