تک پارتی . " شاهزاده و پری "
ته ۲۲ سالشه و انسانه. قدش 169 . دلم نیومد بگم 70
جونگکوک ۲۴ سالشه و پریه . قدش 180 هست
:..........:
صبح شاهزاده با تابش پرتو های خورشید درخشان ( مغز شما : جیهوپ ؟ )
که از لای پنجره ی اتاق رد میشد و به پرده های سفید میرسید شروع شد
تمام شب را از حس سنگینی نگاه شخصی کابوس میدید
چشمان درخشانش را گشود و بر تخت زیبا ی خود نشست
چشمان ریزش را مالش میداد( ارههه ارههههه پرصگگگگ همونی که منحرف شدیییی ارههههه/ نویسنده ادم دو قطبیه )
با صدای محکمی تنش به لرزه در امد و ترسید ، خودرا جمع و جور کرد و نگاهی به اطراف انداخت
چیزی عجیب توجهش را جلب کرد . یک پری واقعی دقیقا جلوی چشمانش قرار داشت
بال هایش همانند شیشه نور را از میانش بازتاب میکرد و رنگ ابی ملایمی به سایه اش میبخشید ، شاهزاده محو تماشای ان همه زیبایی بود
" پس تو اون شاهزاده ی دردسر ساز امگا یی که میگن اره؟ "
تهیونگ شوکه شد و سرش را بالا به سمت جونگکوک ، پری ی بی حوصله برد .
"درست حرف بزن ! من دردسرسـ "
حرفش با کوبیده شدن لبی روی لب های قلوه ای و کوچکش قطع شد
به نشانه ی مخالفت دستانش را به سینه ی پری میکوبید
" ت...تم..تمومشـ.."
پری کام های عمیق تری از لب های شاهزاده میگرفت و پس از زمام کمی از او فاصله گرفت
شاهزاده به نفس نفس زدن افتاده بود و چنگی به لباس نخی و سفیدش زد ، محکم تر نفس نفس میزد و جونگکوک محو تماشای پاهایی بود که نیاز به استراحت داشت
"پدرت گفت چیزی بهت بگم"
تهیونگ با شنیدن صدای جونگکوک خاطرات دزدیده شدن اولین بوسه اش زنده شد و لپ هایش گل انداخت ، سرش را در تخت کوبید و فریاد کشید
" اوی پری بدرد نخور خفه خون بگیرررر"
"پدرت گفت از الان شما همسر منی و حق بی احترامی با پادشاه اینده رو نداری ، "
چشمان بی روح و سرد جونگکوک به نگاهای شیطانی و کثیف تبدیل شد
"وبه علاوه اینکه من پری جنگجو ئم و میتونم ازت محافظت کنم و بهت لذت ببخشم"
تهیونگ اهمیتی نمیداد تا حرف اخر
لذت ببخشم ...؟
جونگکوک ۲۴ سالشه و پریه . قدش 180 هست
:..........:
صبح شاهزاده با تابش پرتو های خورشید درخشان ( مغز شما : جیهوپ ؟ )
که از لای پنجره ی اتاق رد میشد و به پرده های سفید میرسید شروع شد
تمام شب را از حس سنگینی نگاه شخصی کابوس میدید
چشمان درخشانش را گشود و بر تخت زیبا ی خود نشست
چشمان ریزش را مالش میداد( ارههه ارههههه پرصگگگگ همونی که منحرف شدیییی ارههههه/ نویسنده ادم دو قطبیه )
با صدای محکمی تنش به لرزه در امد و ترسید ، خودرا جمع و جور کرد و نگاهی به اطراف انداخت
چیزی عجیب توجهش را جلب کرد . یک پری واقعی دقیقا جلوی چشمانش قرار داشت
بال هایش همانند شیشه نور را از میانش بازتاب میکرد و رنگ ابی ملایمی به سایه اش میبخشید ، شاهزاده محو تماشای ان همه زیبایی بود
" پس تو اون شاهزاده ی دردسر ساز امگا یی که میگن اره؟ "
تهیونگ شوکه شد و سرش را بالا به سمت جونگکوک ، پری ی بی حوصله برد .
"درست حرف بزن ! من دردسرسـ "
حرفش با کوبیده شدن لبی روی لب های قلوه ای و کوچکش قطع شد
به نشانه ی مخالفت دستانش را به سینه ی پری میکوبید
" ت...تم..تمومشـ.."
پری کام های عمیق تری از لب های شاهزاده میگرفت و پس از زمام کمی از او فاصله گرفت
شاهزاده به نفس نفس زدن افتاده بود و چنگی به لباس نخی و سفیدش زد ، محکم تر نفس نفس میزد و جونگکوک محو تماشای پاهایی بود که نیاز به استراحت داشت
"پدرت گفت چیزی بهت بگم"
تهیونگ با شنیدن صدای جونگکوک خاطرات دزدیده شدن اولین بوسه اش زنده شد و لپ هایش گل انداخت ، سرش را در تخت کوبید و فریاد کشید
" اوی پری بدرد نخور خفه خون بگیرررر"
"پدرت گفت از الان شما همسر منی و حق بی احترامی با پادشاه اینده رو نداری ، "
چشمان بی روح و سرد جونگکوک به نگاهای شیطانی و کثیف تبدیل شد
"وبه علاوه اینکه من پری جنگجو ئم و میتونم ازت محافظت کنم و بهت لذت ببخشم"
تهیونگ اهمیتی نمیداد تا حرف اخر
لذت ببخشم ...؟
۱.۸k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.