پارت ۱۰
هاییییی بلاخره میخوام بعده مدت ها بقیه پارت هارو بزارم این مدتو حالم زیاد خوب نبود برای همین یکم دیر شد عذرمیخوام🙂😔
سووووو بریم سراغه فیک
ویو ا.ت صبح
با صدای آلارمه گوشیم از خواب بلند شدم ، ساعتو نگا کردم ساعت ۷ عه صبح بود.
از رو تخت بلند شدمو رفتم دستشویی و کارامو کردمو رفتم یه چای ریختم خوردم.
چون نمیخواستم جسی رو از خواب بلند کنم واس همین دیگه بیدارش نکردمو رفتم یه نامه نوشتم که چون صبحه زود بود نخواستم بیدارش کنم و بعد از اینکه رفتم خونه وسایلامو جمع کردم خواستم برم بیام ببینمش.
آروم دره خونه رو بازم کردمو رفتم بیرون و یکم منتظر موندم تا یه تاکسی اومد سواره تاکسی شدمو رفتم خونه.
کرایه تاکسی رو دادمو از تاکسی پیداه شدم ، رفتم درو باز کردمو رفتم تو خونه ، رفتم توی اتاقم و چمدونم رو برداشتم و وسایلام رو گذاشتم توی چمدون و رفتم یه دوش گرفتم و اومدم بیرون و چون گشنم بود رفت یه نودل گذاشتم و خوردم بعد رفتمو موهامو با سشوار خشک کردم.
به ساعت نگا کردم ساعت یه ربع به ۹ بود .
یکم آرایش کردمو رفتم تا لباسمو بپوشم و آماده شدم ( عکسه لباسش اسلایده بعدی) بعد از اینکه آماده شدم یکم به خونه با بغض نگا کردم ولی نذاشتم اشکم در بیاد و بعد رفتم بیرون از خونه و یه تاکسی گرفتمو رفتم سمته خونه جسی .
بالاخره رسیدم به خونش و از تاکسی پیداه شدمو رفتم درو زدم و درو باز کرد و
× سلامم
+ سلام
× بیا تو
× آشغال چرا منو بیدار نکردی بیشورررر تو که داری میری من دیگه کِی تورو میبینمممم
+ باشه باشه آخه دیگه صبحه زود بود گفتم بخاطر من از خوابت نمونی
× از کِی تاحالا به فکره منی
+ یااااااا من کِی به فکرت نبودمممم؟🥲
× حالا دیگهههه....
+ میگم من باید برم وگرنه از پروازم میمونم
× باشه ( با نگرانی)
× میگم مطمئنی که میخوای بری؟؟( با استرس و نگرانی)
+ اره دیگه نمیشه که اینجا بمونم
حس کردم خیلی نگران بود و استرس داشت اما نمیدونم واس چی بود
× میگگمم....( با نگرانی)
+ چیشده؟؟؟
+ چیزی شده ؟؟ آخه حس میکنم خیلی بهم ریخته ای؟؟
× نهههه نه نه چیزی نشده ( دست پاچه و با استرس)
× فقط نگرانتم همین
+ مطمئنی فقط همیننن؟؟
× هااا.. آ آرههه
× فقط....توی فرودگاه حواست باشه مراقب باش
+؟؟؟؟؟؟( متعجب)
+ م م منظورت چیههه؟؟
× هیچی فقط میگم مواضبه خودت باش
+..... اوک( با شَک)
×.....
+ امممم من دیگه باید برم ساعت ۹ عه یه ساعت تا فرودگاه راهمه اگه دیر راه بیوفتم از پروازم میمونم🙂
× باوشهههه خیلی دلم برات تنگ میشههه🥺🥺🥺
+ منم همینطورررر
× خیلی دوست دارمممم 😍🥰🥰
+ من بیشتر دوست دارمممم اونیییی جونممم
+ نمیدونم وقتی که رفتم اونجا باید چیکار کنم
(ا.ت خانوم هیچ ببین میتونی برییی کجایه کاری نمیدونی چیا منتظرتهه😂😐)
× نگران نباش قشنگم
+....
+ من دیگه برم
× بیا بغلم
رفتمو محکم همدیگرو بغل کردیمو بعد از هم خداحافظی کردیم و من سواره تاکسی شدم و رفتم سمته فرودگاه.
بعده تقریبا یه ساعت رسیدم فرودگاه و رفتم تو.
چند مین منتظر موندم و کارارو کردم و داشتم میرفتم که سواره هواپیما بشم که که پاسپورتم افتاد زمین خم شدم تا بَرِشدارم برداشتمش و بلند شدم که یهو یه نفر دستشو از پشت گذاشت روی شونم .
برگشتم که دیدم.......
یا یا یاااا تموم شدددد😂😈
خماریییی 😈😈
لایک کنید و کامنت بزارید ممنونتونمممم😘😘
سووووو بریم سراغه فیک
ویو ا.ت صبح
با صدای آلارمه گوشیم از خواب بلند شدم ، ساعتو نگا کردم ساعت ۷ عه صبح بود.
از رو تخت بلند شدمو رفتم دستشویی و کارامو کردمو رفتم یه چای ریختم خوردم.
چون نمیخواستم جسی رو از خواب بلند کنم واس همین دیگه بیدارش نکردمو رفتم یه نامه نوشتم که چون صبحه زود بود نخواستم بیدارش کنم و بعد از اینکه رفتم خونه وسایلامو جمع کردم خواستم برم بیام ببینمش.
آروم دره خونه رو بازم کردمو رفتم بیرون و یکم منتظر موندم تا یه تاکسی اومد سواره تاکسی شدمو رفتم خونه.
کرایه تاکسی رو دادمو از تاکسی پیداه شدم ، رفتم درو باز کردمو رفتم تو خونه ، رفتم توی اتاقم و چمدونم رو برداشتم و وسایلام رو گذاشتم توی چمدون و رفتم یه دوش گرفتم و اومدم بیرون و چون گشنم بود رفت یه نودل گذاشتم و خوردم بعد رفتمو موهامو با سشوار خشک کردم.
به ساعت نگا کردم ساعت یه ربع به ۹ بود .
یکم آرایش کردمو رفتم تا لباسمو بپوشم و آماده شدم ( عکسه لباسش اسلایده بعدی) بعد از اینکه آماده شدم یکم به خونه با بغض نگا کردم ولی نذاشتم اشکم در بیاد و بعد رفتم بیرون از خونه و یه تاکسی گرفتمو رفتم سمته خونه جسی .
بالاخره رسیدم به خونش و از تاکسی پیداه شدمو رفتم درو زدم و درو باز کرد و
× سلامم
+ سلام
× بیا تو
× آشغال چرا منو بیدار نکردی بیشورررر تو که داری میری من دیگه کِی تورو میبینمممم
+ باشه باشه آخه دیگه صبحه زود بود گفتم بخاطر من از خوابت نمونی
× از کِی تاحالا به فکره منی
+ یااااااا من کِی به فکرت نبودمممم؟🥲
× حالا دیگهههه....
+ میگم من باید برم وگرنه از پروازم میمونم
× باشه ( با نگرانی)
× میگم مطمئنی که میخوای بری؟؟( با استرس و نگرانی)
+ اره دیگه نمیشه که اینجا بمونم
حس کردم خیلی نگران بود و استرس داشت اما نمیدونم واس چی بود
× میگگمم....( با نگرانی)
+ چیشده؟؟؟
+ چیزی شده ؟؟ آخه حس میکنم خیلی بهم ریخته ای؟؟
× نهههه نه نه چیزی نشده ( دست پاچه و با استرس)
× فقط نگرانتم همین
+ مطمئنی فقط همیننن؟؟
× هااا.. آ آرههه
× فقط....توی فرودگاه حواست باشه مراقب باش
+؟؟؟؟؟؟( متعجب)
+ م م منظورت چیههه؟؟
× هیچی فقط میگم مواضبه خودت باش
+..... اوک( با شَک)
×.....
+ امممم من دیگه باید برم ساعت ۹ عه یه ساعت تا فرودگاه راهمه اگه دیر راه بیوفتم از پروازم میمونم🙂
× باوشهههه خیلی دلم برات تنگ میشههه🥺🥺🥺
+ منم همینطورررر
× خیلی دوست دارمممم 😍🥰🥰
+ من بیشتر دوست دارمممم اونیییی جونممم
+ نمیدونم وقتی که رفتم اونجا باید چیکار کنم
(ا.ت خانوم هیچ ببین میتونی برییی کجایه کاری نمیدونی چیا منتظرتهه😂😐)
× نگران نباش قشنگم
+....
+ من دیگه برم
× بیا بغلم
رفتمو محکم همدیگرو بغل کردیمو بعد از هم خداحافظی کردیم و من سواره تاکسی شدم و رفتم سمته فرودگاه.
بعده تقریبا یه ساعت رسیدم فرودگاه و رفتم تو.
چند مین منتظر موندم و کارارو کردم و داشتم میرفتم که سواره هواپیما بشم که که پاسپورتم افتاد زمین خم شدم تا بَرِشدارم برداشتمش و بلند شدم که یهو یه نفر دستشو از پشت گذاشت روی شونم .
برگشتم که دیدم.......
یا یا یاااا تموم شدددد😂😈
خماریییی 😈😈
لایک کنید و کامنت بزارید ممنونتونمممم😘😘
۲.۵k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.