فیک کوک: عشق دروغین پارت 6
+بهت گفتم نگران نباش، عشق ما انقدر وسیع هست که هیچکس نتونه از بین ببرتش
_اخه تو اون مردو دست کم گرفتی
+کدوم مرد؟
_همون نا پدری آشغالم
+اون رئیس جمهور هم که باشه هیچکاری نمیتونه بکنه. بعدم فردا میریم برای شکایت
_هی حالت خوبع؟ مگه میشه ازونا شکایت کرد؟ میاند و میکشنمون.
+خب طوری نیس حداقل باهم میمیریم.
_الان وقت وخی نیس
+منم شوخی نکردم و جدی گفتم. نکنه عشقمون برات مهم نیست که من هرچی میگم یه چیزی روش میگی؟ هاااا؟ جواب بده
_هه... چی میگی؟
+هیچی(و ا/ت روشو بر میگردونه و پشتش به کوک میشه)
_الان قهری؟
+......
_هوم؟
+......
_خب ظاهرا اینجا یکی دلش تنبیه میخواد آره؟
+.......
_خیلی خب...
کوک شروع میکنه قلقلک دادن ا/ت و باهم کلی میخندن. بعد از ده دیقه که دیگه ا/ت نای خندیدن نداشت کوک ولش کرد و با خنده بهش گف:
_پرنسس خانوم پاشید لباستونو عوض کنید
+باشه بانی کوچولوم
_به من نگو کوچولو
+باشه (بعد یکم مکث) کوچولو
_گفتم بهم نگو کوچولو
+خب یه کوچولویی دیگههه... کوچولو کوچولو کوچولو
_خیلی خب...
کوک می افته دنبال ا/ت و ا/ت هم با خنده میدوه. دیگه یه جایی که ا/ت از نفس می افته، کوک از فرصت استفاده میکنه و اونو میگرتش:
_بلاخره گرفتمت پرنسس خانوم
+ولـ... م کن... کو... چ... ولو
_ظاهرا اون همه تنبیه بست نبوده هاااا
+کوچولو عصبانی نشو دیگه
_فکر کنم تو از اون تنبیها نیاز داریا
+نه من خیلی بچه ی خوبیم، نظر بانی کوچولومم همینه. مگه نه؟
_قربونت برم من تو یه چیزی اونور تر از خوبی. تو اصن انسان نیستی!
+پس چیم؟
_تو فرشته ی زمینی هستی قربون چشمای تیله ایت برم منننن
+ولم کن کوچولووووووووو(و ا/ت شروع به دویدن میکنه و کوک میگرتش و به دیوار میچسبونتش)
_درسته فرشته ای ولی گاهی اوقات از شیطونم شیطون تر میشی
+خب حوصلم سررفتههه
_میخوای چیکار کنیم؟
+نمیدونم مثلا تو شوهر منی
_وقتی خودت نمیدونی، من باید بدونم؟
+اوهوم
_خب بنظر من... تو الان...بین دیدن فیلم... و... خرید رفتن موندی، درسته؟
+زدی تو خال
_خب به نظر من اول بریم خرید و شام بخوریم بعدم بیایم خونه و کیدراما ببینیم، اونم بدون سانسور😈
+(یکی با انگشت میزنه توی پیشونی کوک) منحـــــــــــرف بدبخت.
_چیه خب... زنمون که نیاز هامونو برطرف نمیکنه که، حداقل فیلما میکنن
+خاک توسرت(خنده ی شدید)
_چرا انقدر میخندیییییی؟
+چو.. ن خن... ده دا... ری
_نخیر من خیلیم جدیم، میخوای بهت ثابت کنم؟
+اوهوم
کوک شروع میکنه وحشیانه لبای ا/ت رو مک زدن
+چی... چیکار میکنی؟ آخـــ... لبم زخم شد
_طوری نیست الان یه مدرکی هست که بتونه ثابت کنه من جدیم
+اصنا میدونی چیه؟ بقیه ی خرا فیکن، تو اصلی
_اوکی فعلا که معلومه کی خر اصلیه و کی خر فیکه🙂
+دوباره منو نخندون دلم درد گرفتههه
_عِه باشه.
کوک دوباره شروع میکنه به قلقلک دادن ا/ت و ا/ت هم سرخ میشه از بس که خندیده
+کوککککک توروخدا.... نکــــ... ن(همراه با خنده ی شدید)
_نشنیدم، چی گفتییی؟
+کوچول... و نک.... ن
_آها
شدید تر قلقلیش میده
+خیلی خب باشه آقای جئون.... نکنید لطفااا
_آهان حالاشد
(درضمن وقتی که کوک ا/ت رو قلقلی میداده باعث شده که بیوفتن روی زمین و کوک تقریبا روی ا/ت خیمه زده بوده)
بعد از چند دقیقه نگاه کردن به چشمای هم، کوک دست به کار میشه و ا/ت رو میبوسه. بعد ازش جدا میشه و براید استایل بغلش میکنه و به اتاق میبرتش. میزارتش روی تخت و براش لباس بیرونی راحت میاره. ا/ت هم که همینطوری داشت لباسشو در میاورد و اصلا حواسش به حضور کوک در اتاق نبود. بعد چند ثانیه فهمید کوک توی اتاقه:
+(جیغ ملایم) تو اینجا چیکار میکنیییی؟
_اتاق خودمه
+وقتی من دارم توش لباس عوض میکنم یعنی اتاق منه
(درضمن الان ا/ت فقط لباس زیر تنشه...)
خمارییییییییییییی🙂😂
_اخه تو اون مردو دست کم گرفتی
+کدوم مرد؟
_همون نا پدری آشغالم
+اون رئیس جمهور هم که باشه هیچکاری نمیتونه بکنه. بعدم فردا میریم برای شکایت
_هی حالت خوبع؟ مگه میشه ازونا شکایت کرد؟ میاند و میکشنمون.
+خب طوری نیس حداقل باهم میمیریم.
_الان وقت وخی نیس
+منم شوخی نکردم و جدی گفتم. نکنه عشقمون برات مهم نیست که من هرچی میگم یه چیزی روش میگی؟ هاااا؟ جواب بده
_هه... چی میگی؟
+هیچی(و ا/ت روشو بر میگردونه و پشتش به کوک میشه)
_الان قهری؟
+......
_هوم؟
+......
_خب ظاهرا اینجا یکی دلش تنبیه میخواد آره؟
+.......
_خیلی خب...
کوک شروع میکنه قلقلک دادن ا/ت و باهم کلی میخندن. بعد از ده دیقه که دیگه ا/ت نای خندیدن نداشت کوک ولش کرد و با خنده بهش گف:
_پرنسس خانوم پاشید لباستونو عوض کنید
+باشه بانی کوچولوم
_به من نگو کوچولو
+باشه (بعد یکم مکث) کوچولو
_گفتم بهم نگو کوچولو
+خب یه کوچولویی دیگههه... کوچولو کوچولو کوچولو
_خیلی خب...
کوک می افته دنبال ا/ت و ا/ت هم با خنده میدوه. دیگه یه جایی که ا/ت از نفس می افته، کوک از فرصت استفاده میکنه و اونو میگرتش:
_بلاخره گرفتمت پرنسس خانوم
+ولـ... م کن... کو... چ... ولو
_ظاهرا اون همه تنبیه بست نبوده هاااا
+کوچولو عصبانی نشو دیگه
_فکر کنم تو از اون تنبیها نیاز داریا
+نه من خیلی بچه ی خوبیم، نظر بانی کوچولومم همینه. مگه نه؟
_قربونت برم من تو یه چیزی اونور تر از خوبی. تو اصن انسان نیستی!
+پس چیم؟
_تو فرشته ی زمینی هستی قربون چشمای تیله ایت برم منننن
+ولم کن کوچولووووووووو(و ا/ت شروع به دویدن میکنه و کوک میگرتش و به دیوار میچسبونتش)
_درسته فرشته ای ولی گاهی اوقات از شیطونم شیطون تر میشی
+خب حوصلم سررفتههه
_میخوای چیکار کنیم؟
+نمیدونم مثلا تو شوهر منی
_وقتی خودت نمیدونی، من باید بدونم؟
+اوهوم
_خب بنظر من... تو الان...بین دیدن فیلم... و... خرید رفتن موندی، درسته؟
+زدی تو خال
_خب به نظر من اول بریم خرید و شام بخوریم بعدم بیایم خونه و کیدراما ببینیم، اونم بدون سانسور😈
+(یکی با انگشت میزنه توی پیشونی کوک) منحـــــــــــرف بدبخت.
_چیه خب... زنمون که نیاز هامونو برطرف نمیکنه که، حداقل فیلما میکنن
+خاک توسرت(خنده ی شدید)
_چرا انقدر میخندیییییی؟
+چو.. ن خن... ده دا... ری
_نخیر من خیلیم جدیم، میخوای بهت ثابت کنم؟
+اوهوم
کوک شروع میکنه وحشیانه لبای ا/ت رو مک زدن
+چی... چیکار میکنی؟ آخـــ... لبم زخم شد
_طوری نیست الان یه مدرکی هست که بتونه ثابت کنه من جدیم
+اصنا میدونی چیه؟ بقیه ی خرا فیکن، تو اصلی
_اوکی فعلا که معلومه کی خر اصلیه و کی خر فیکه🙂
+دوباره منو نخندون دلم درد گرفتههه
_عِه باشه.
کوک دوباره شروع میکنه به قلقلک دادن ا/ت و ا/ت هم سرخ میشه از بس که خندیده
+کوککککک توروخدا.... نکــــ... ن(همراه با خنده ی شدید)
_نشنیدم، چی گفتییی؟
+کوچول... و نک.... ن
_آها
شدید تر قلقلیش میده
+خیلی خب باشه آقای جئون.... نکنید لطفااا
_آهان حالاشد
(درضمن وقتی که کوک ا/ت رو قلقلی میداده باعث شده که بیوفتن روی زمین و کوک تقریبا روی ا/ت خیمه زده بوده)
بعد از چند دقیقه نگاه کردن به چشمای هم، کوک دست به کار میشه و ا/ت رو میبوسه. بعد ازش جدا میشه و براید استایل بغلش میکنه و به اتاق میبرتش. میزارتش روی تخت و براش لباس بیرونی راحت میاره. ا/ت هم که همینطوری داشت لباسشو در میاورد و اصلا حواسش به حضور کوک در اتاق نبود. بعد چند ثانیه فهمید کوک توی اتاقه:
+(جیغ ملایم) تو اینجا چیکار میکنیییی؟
_اتاق خودمه
+وقتی من دارم توش لباس عوض میکنم یعنی اتاق منه
(درضمن الان ا/ت فقط لباس زیر تنشه...)
خمارییییییییییییی🙂😂
۸.۰k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.