P3
ویو کیم هیون سو:ابجی بریم خونه..
می سو :باشه بریم …وای خدا گردنبندم کجاست ….
هیون سو:مگه پیشت نیست.؟
می سو:نه صبح که گردنم بود الان نیس هر جا میگردم نیست …برم توی راه نگاه کنم شاید اونجا افتاده باشه..
هیون سو:اره بریم (توی راه بودیم رسیدیم به ایستگاه اتوبوس ..
می سو:نیست که وای خدا اون برام خیلی مهم بود..
هیون سو:اره میدونم ابجی…ولی کی اونو بهت داده خب چرا آنقدر برات مهمه.؟
می سو:خب نمیدونم ولی از بچه کی با منه نمیدونم ولی خیلی برام با ارزش هست۰۰۰الانم که کُم کردمش.(ناراحت)
هیون سو:خدا کنه پیدا شه ابجی…
می سو:اهوم (ناراحت)
رفتیم خونه…
هیون سو:مامااان نگاه می سو بورسیه شده منم میخاام…(مظلوم و خوشحال)
مامان :اه واقعا می سو
می سو:اهوم(لبخند کوچیک)
مامان:خب چرا ناراحتی….
هیون سو گردنبندمو کُم کرده…
مامان:چی همون که هر وقت گردنت بود همون کُم کردی..(شوک)
می سو:اره مامان
مامان:کجا اخه یادت نیست شاید توی اتاقت باشه
می سو:نه مامان صبح باهام بود الان نیست..باشه من میرم سر کار
مامان:خب اگه میخای امروز نرو..
می سو:نه میرم…باش پس فعلا من رفتم
مامان:باش پس هر جور راحتی دختر قشنگم…
می سو:توی راه بودم هم خوشحال بودم بخاطر بورسیه هم خیلی ناراحت بودم اخه کردنبندم کجاست…رفتم سر کارم ..سلام رییس:زود باش چقدر دیر کردی برو سر کارت زود باش…
کیم می سو:باشه…ببخشید…
ویو کیم می سو:اه امروز میرم مدرسه جدید خیلی استرس دارم بخدا…
هیون سو:چی استرسی ابجی اه کاش منم میتونستم بیام…(مظلوم)
می سو:اوه چی عجب تو زود بیدار شدی
هیون سو:اره خب میخام منم امروز باهات بیام..
می سو:چرا برو مدرسه خودت درستو بخون بچه…(با خنده)
هیون سو؛لطفا منم ببر…
می سو :باش زود باش اماده شو بریم
هیون و:اه باشه باشه بریم
سمت مدرسه جدید:…رسیدیم هیون سو :اوها اینجا چقدر خوشگل و بزرگ هست ….
کیم می سو:آهوم خوبه …باش دیدی الان برو دیرت میشه…
هیون سو:اه ابجی باش من میرم دیگ…بهت خش بگذره
کیم می سو :برو دیک بچه (خنده)رفتم داخل………..؛
(اوه نمیدونستم که پامو گذاشتم توی مدرسه با چالش های غیر منتظره رو به رو میشم)
می سو :باشه بریم …وای خدا گردنبندم کجاست ….
هیون سو:مگه پیشت نیست.؟
می سو:نه صبح که گردنم بود الان نیس هر جا میگردم نیست …برم توی راه نگاه کنم شاید اونجا افتاده باشه..
هیون سو:اره بریم (توی راه بودیم رسیدیم به ایستگاه اتوبوس ..
می سو:نیست که وای خدا اون برام خیلی مهم بود..
هیون سو:اره میدونم ابجی…ولی کی اونو بهت داده خب چرا آنقدر برات مهمه.؟
می سو:خب نمیدونم ولی از بچه کی با منه نمیدونم ولی خیلی برام با ارزش هست۰۰۰الانم که کُم کردمش.(ناراحت)
هیون سو:خدا کنه پیدا شه ابجی…
می سو:اهوم (ناراحت)
رفتیم خونه…
هیون سو:مامااان نگاه می سو بورسیه شده منم میخاام…(مظلوم و خوشحال)
مامان :اه واقعا می سو
می سو:اهوم(لبخند کوچیک)
مامان:خب چرا ناراحتی….
هیون سو گردنبندمو کُم کرده…
مامان:چی همون که هر وقت گردنت بود همون کُم کردی..(شوک)
می سو:اره مامان
مامان:کجا اخه یادت نیست شاید توی اتاقت باشه
می سو:نه مامان صبح باهام بود الان نیست..باشه من میرم سر کار
مامان:خب اگه میخای امروز نرو..
می سو:نه میرم…باش پس فعلا من رفتم
مامان:باش پس هر جور راحتی دختر قشنگم…
می سو:توی راه بودم هم خوشحال بودم بخاطر بورسیه هم خیلی ناراحت بودم اخه کردنبندم کجاست…رفتم سر کارم ..سلام رییس:زود باش چقدر دیر کردی برو سر کارت زود باش…
کیم می سو:باشه…ببخشید…
ویو کیم می سو:اه امروز میرم مدرسه جدید خیلی استرس دارم بخدا…
هیون سو:چی استرسی ابجی اه کاش منم میتونستم بیام…(مظلوم)
می سو:اوه چی عجب تو زود بیدار شدی
هیون سو:اره خب میخام منم امروز باهات بیام..
می سو:چرا برو مدرسه خودت درستو بخون بچه…(با خنده)
هیون سو؛لطفا منم ببر…
می سو :باش زود باش اماده شو بریم
هیون و:اه باشه باشه بریم
سمت مدرسه جدید:…رسیدیم هیون سو :اوها اینجا چقدر خوشگل و بزرگ هست ….
کیم می سو:آهوم خوبه …باش دیدی الان برو دیرت میشه…
هیون سو:اه ابجی باش من میرم دیگ…بهت خش بگذره
کیم می سو :برو دیک بچه (خنده)رفتم داخل………..؛
(اوه نمیدونستم که پامو گذاشتم توی مدرسه با چالش های غیر منتظره رو به رو میشم)
۵.۲k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.