پارت40-نفوذ
+ایششش نمیشه با این حرفا جو احساسی رو عوض نکنی؟
-باشه باشه کوچولو. عصبانی میشی جذاب تر میشی😂
+عهههه نگا از همین الان اذیتم میکنی دوروز دیگه میخوای چیکار کنی؟
-خانم جئون سورا نترس فکر دوروز دیگشم کردم
+باشه*خجالت
-خجالت کشیدی؟ نگو که فامیلی جئون خطابت کنن خجالت میکشی؟
+شاید...
-وای خدایااا تو خیلی خوبیییی چجوری موقعی که خجالت میکشی اینقد کیوت میشییی
گوگولیییییی
نمیدونم چرا دلم خواست کوک رو اذیت کنم
پس به دفعه هولش دادم که پرت شد سمت مبل
+فکر کردی واقعا من دوست دارم؟؟!!!
- هان؟
+اینقد احمق نباش
چرا نمیفهمی من تورو به بازی گرفتم!؟؟
- داری چی میگی
+دارم بهت میگم دوست ندارممممم
-سورا حالت خوبه؟ متوجهی داری چی میگی؟ یعنی چی دوست ندارمم؟!!
+اره متوجهم خوبم متوجهم
-چی داری میگی تو چند دقیقه پیش درخواست ازدواجم رو قبول کردی
+اونم جزوی از برنامه بود
-سورا رو اعصابم راه نرو عین ادم حرف بزن
+فهمیدم اشتباه کردم چون خیلی اعصابش خورد بود و مردمک چشمش از ترس تکون میخورد
پس باید زودتر تمومش میکردم
+کوک*اروم
-هیچی نگو نمیخوام چیزی بشنوم
+ببخشید شوخی بود
-خیلی بی نمکی
اصلا جالب نبود.
+ببخشید کوک تروخدا. فقط میخواستم اذیتت کنم
-میفهمی قلبم درد گرفت؟
+کوک جونم ببخشید دیگهههه*لوس
-باشه فقط قیافت رو اونطوری نکن
+باشه الان منو بخشیدی؟
-اهوم
+میسیییی
- 💜
+اعه باید بریم حاضر بشیم دیر میشه
-راست میگی بریم
و لباساشون رو پوشیدن و رفتن....
+من برم ببینم جایی مشکل نداشته باشه توهم اگه دوست داری برو تو دفتر بشین تا من بیام
-اگه اشکال نداره میخوام یه دوری تو محوطه بزنم
+نه عزیزم هرطور دوست داری
-پس من برم
+باشه
و رفت
کوک ویو*
سورا خیلی خوشحال بود. معلوم بود شغلش رو دوست داره و خب در کارش ماهر هم بود . موقعی که هنوز به عنوان بیمار میومد نقاشی هاش رو برام می اورد و بهم نشون میداد یا میرفتم پیشش تا موقعی که نقاشی میکشه و ارومه باهم صحبت کنیم
داشتم تو محوطه گالری راه میرفتم که یک نفر بهم برخورد کرد چقدر قیافش اشنا بود
اونننن
-نوناااااا
/شم... کوک توییییی( گایز دختر خاله که دو سال ازش بزرگتره و مثل خواهر بزرگتره کوکه)
-اره نونا خوبی؟
+اره پسر تو چطوری اینجا چیکار میکنی
-خوبم مرسی. اینجا گالری همسرمه
/جدییی خانم کیم همسرته
-اهوم
/خوبه سلیقت مثل همیشه 20
-اره سورا بهترین فرد تو زندگیمه
/خوشت بخت بشین
-مرسی نونا
خودت چی از تو چه خبر؟
/منم الان ازدواج کردن و بچه دارم
-باشه باشه کوچولو. عصبانی میشی جذاب تر میشی😂
+عهههه نگا از همین الان اذیتم میکنی دوروز دیگه میخوای چیکار کنی؟
-خانم جئون سورا نترس فکر دوروز دیگشم کردم
+باشه*خجالت
-خجالت کشیدی؟ نگو که فامیلی جئون خطابت کنن خجالت میکشی؟
+شاید...
-وای خدایااا تو خیلی خوبیییی چجوری موقعی که خجالت میکشی اینقد کیوت میشییی
گوگولیییییی
نمیدونم چرا دلم خواست کوک رو اذیت کنم
پس به دفعه هولش دادم که پرت شد سمت مبل
+فکر کردی واقعا من دوست دارم؟؟!!!
- هان؟
+اینقد احمق نباش
چرا نمیفهمی من تورو به بازی گرفتم!؟؟
- داری چی میگی
+دارم بهت میگم دوست ندارممممم
-سورا حالت خوبه؟ متوجهی داری چی میگی؟ یعنی چی دوست ندارمم؟!!
+اره متوجهم خوبم متوجهم
-چی داری میگی تو چند دقیقه پیش درخواست ازدواجم رو قبول کردی
+اونم جزوی از برنامه بود
-سورا رو اعصابم راه نرو عین ادم حرف بزن
+فهمیدم اشتباه کردم چون خیلی اعصابش خورد بود و مردمک چشمش از ترس تکون میخورد
پس باید زودتر تمومش میکردم
+کوک*اروم
-هیچی نگو نمیخوام چیزی بشنوم
+ببخشید شوخی بود
-خیلی بی نمکی
اصلا جالب نبود.
+ببخشید کوک تروخدا. فقط میخواستم اذیتت کنم
-میفهمی قلبم درد گرفت؟
+کوک جونم ببخشید دیگهههه*لوس
-باشه فقط قیافت رو اونطوری نکن
+باشه الان منو بخشیدی؟
-اهوم
+میسیییی
- 💜
+اعه باید بریم حاضر بشیم دیر میشه
-راست میگی بریم
و لباساشون رو پوشیدن و رفتن....
+من برم ببینم جایی مشکل نداشته باشه توهم اگه دوست داری برو تو دفتر بشین تا من بیام
-اگه اشکال نداره میخوام یه دوری تو محوطه بزنم
+نه عزیزم هرطور دوست داری
-پس من برم
+باشه
و رفت
کوک ویو*
سورا خیلی خوشحال بود. معلوم بود شغلش رو دوست داره و خب در کارش ماهر هم بود . موقعی که هنوز به عنوان بیمار میومد نقاشی هاش رو برام می اورد و بهم نشون میداد یا میرفتم پیشش تا موقعی که نقاشی میکشه و ارومه باهم صحبت کنیم
داشتم تو محوطه گالری راه میرفتم که یک نفر بهم برخورد کرد چقدر قیافش اشنا بود
اونننن
-نوناااااا
/شم... کوک توییییی( گایز دختر خاله که دو سال ازش بزرگتره و مثل خواهر بزرگتره کوکه)
-اره نونا خوبی؟
+اره پسر تو چطوری اینجا چیکار میکنی
-خوبم مرسی. اینجا گالری همسرمه
/جدییی خانم کیم همسرته
-اهوم
/خوبه سلیقت مثل همیشه 20
-اره سورا بهترین فرد تو زندگیمه
/خوشت بخت بشین
-مرسی نونا
خودت چی از تو چه خبر؟
/منم الان ازدواج کردن و بچه دارم
۶.۲k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.