ابنبات ترش .پارت 4
تو خواب خوش بودم که حس کردم صدای ناله میاد
با بی میلی بیدار شدم تا منبع صدا رو پیدا کنم .
صدای جیهوپ بود .
خیس عرق شده بود ، رنگش نرمال نبود .
انگار داشت خواب بدی میدید .
جیهوپ::نه .نرو اونجا نرو
صداش کردم
تا ترس بیدار شد .
قیافش شبیه کسی بود که روح دیده .
یکم که گذشت اروم شد .
به سرش دست زدم تب شدیدی داشت .
یه چایی نبات براش درست کردم .
تمام مدت خشکش زده بود ،وحرف نمی زد
برای گرم شدن فضا گفتم: چه خوابی می دید که اینجوری ترسیده بودی؟
بازم حرف نمی زد .
چایی رو که خورد یکم بعد بهش دارو دادم. محض احتیاط بهش قرص خواب آور دادم تا دیگه کابوس نبینه و راحت بخوابه.
اما خودم دیگه خوابم نبرد تا صبح.
صبح با هم پاشدیم و صبحونه خوردیم و بعد پاشدیم رفتیم کلاس .
چون ماشین نبود کلی پیاده راه رفتیم
هنوز راجب دیشب حرفی نزده بود .
بعد کلاس خواستم باهاش حرف بزنم .
گفتم: بابت دیشب ممنونم .اما خب فکر کنم داداشم خیلی جوش آورده.
گفت : تو فقط داداشتومگه داری ؟چرا هیچوقت راجب مامان و بابات حتی نمی زنی ؟
گفتم : بچه که بودم یه روز گم شدم و یه پسر بچه اومد کمکم و وقتی راه خونه رو پیدا کردم
وقتی تو خونه رسیدم یه مردی که نمی شناختمش بالای سر پدر و مادرم وایساده بود .
ما قایم شدیم .
اون مرد یه چاقو در اورد و مادرو پدرم رو کشت .منم اینقدر ترسیدم که بیهوش شدم و قیافه ی اون مرد رو فراموش کردم .
الان دیگه خیلی بهش اهمیت نمی دم .
جیهوپ: ببخشید که یادش انداختمت.
ا/ت: اوایل خیلی ازیت می شدم ولی الان دیگه خیلی مهم نیست .
بعد که برگشتم خونه دم در تهیونگ با قیافه گریون اومد سمتم .
تهیونگ: کجا بودی ؟ فکر کردم بلایی سرت اومده
عن دماغش مالید به لباسم .
گفتم : چی میگی بهت پیام دادم که
گوشی رو چک کردم سیگنالم اینقدر ضعیف بود که پیام نرفته بود .
گفتم : ببخشید
تهیونگ گوشی رو برداشت و زنگ زد به یکی نگاه زد .
تهیونگ:الو جین ،پیداش کردم کره خرو
بعد منو برد تو خونه و تمام ماجرا رو بهش گفتم .
لال شد بدبخت .
تهیونگ : خب الان یعنی رو جیهوپ کراشی؟
گفتم : چه ؟چه ربطی داره ؟
تهیونگ: اگر روش کراش نبودی هر جوری شده برمیگشتی خونه .
گفتم: نه بابا مجبور بودم .
تهیونگ نگاه تیزی کرد .
شام رو حال نداشت درست کنه برای همین پیتزا گرفتیم .
با بی میلی بیدار شدم تا منبع صدا رو پیدا کنم .
صدای جیهوپ بود .
خیس عرق شده بود ، رنگش نرمال نبود .
انگار داشت خواب بدی میدید .
جیهوپ::نه .نرو اونجا نرو
صداش کردم
تا ترس بیدار شد .
قیافش شبیه کسی بود که روح دیده .
یکم که گذشت اروم شد .
به سرش دست زدم تب شدیدی داشت .
یه چایی نبات براش درست کردم .
تمام مدت خشکش زده بود ،وحرف نمی زد
برای گرم شدن فضا گفتم: چه خوابی می دید که اینجوری ترسیده بودی؟
بازم حرف نمی زد .
چایی رو که خورد یکم بعد بهش دارو دادم. محض احتیاط بهش قرص خواب آور دادم تا دیگه کابوس نبینه و راحت بخوابه.
اما خودم دیگه خوابم نبرد تا صبح.
صبح با هم پاشدیم و صبحونه خوردیم و بعد پاشدیم رفتیم کلاس .
چون ماشین نبود کلی پیاده راه رفتیم
هنوز راجب دیشب حرفی نزده بود .
بعد کلاس خواستم باهاش حرف بزنم .
گفتم: بابت دیشب ممنونم .اما خب فکر کنم داداشم خیلی جوش آورده.
گفت : تو فقط داداشتومگه داری ؟چرا هیچوقت راجب مامان و بابات حتی نمی زنی ؟
گفتم : بچه که بودم یه روز گم شدم و یه پسر بچه اومد کمکم و وقتی راه خونه رو پیدا کردم
وقتی تو خونه رسیدم یه مردی که نمی شناختمش بالای سر پدر و مادرم وایساده بود .
ما قایم شدیم .
اون مرد یه چاقو در اورد و مادرو پدرم رو کشت .منم اینقدر ترسیدم که بیهوش شدم و قیافه ی اون مرد رو فراموش کردم .
الان دیگه خیلی بهش اهمیت نمی دم .
جیهوپ: ببخشید که یادش انداختمت.
ا/ت: اوایل خیلی ازیت می شدم ولی الان دیگه خیلی مهم نیست .
بعد که برگشتم خونه دم در تهیونگ با قیافه گریون اومد سمتم .
تهیونگ: کجا بودی ؟ فکر کردم بلایی سرت اومده
عن دماغش مالید به لباسم .
گفتم : چی میگی بهت پیام دادم که
گوشی رو چک کردم سیگنالم اینقدر ضعیف بود که پیام نرفته بود .
گفتم : ببخشید
تهیونگ گوشی رو برداشت و زنگ زد به یکی نگاه زد .
تهیونگ:الو جین ،پیداش کردم کره خرو
بعد منو برد تو خونه و تمام ماجرا رو بهش گفتم .
لال شد بدبخت .
تهیونگ : خب الان یعنی رو جیهوپ کراشی؟
گفتم : چه ؟چه ربطی داره ؟
تهیونگ: اگر روش کراش نبودی هر جوری شده برمیگشتی خونه .
گفتم: نه بابا مجبور بودم .
تهیونگ نگاه تیزی کرد .
شام رو حال نداشت درست کنه برای همین پیتزا گرفتیم .
۱۱.۱k
۳۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.