ازت متنفرم
پارت3
داشتم میرفتم که یهو خوردم به یکی و دردی و توی پهلوم احساس کردم وقتی نگاه کردم دیدم لباسم پر خون و روی زمین یه چاقو افتاده دیگه تحملش سخت بود و افتادم زمین چند دقیقه ای میدیدم که همه دورم جمع شدن حتی اعضا ولی بعدش دیگه چیزی ندیدم وقتی بیدار شدم دیدم توی بیمارستانم خواستم بلند شم که درد عجیبی توی پهلوم احساس کردم فکر که کردم یادم اومد چی شده اینور و اونور نگاه کردم هیچ کس نبود به هر بدبختی که بود بلند شدم رفتم سمت پرستار
پرستار:خانوم کیم شما چرا بلند شدین کمکم کرد بردم توی اتاق داشت میرفت که
آت :ببخشید
پرستار :بله
آت :شما اسم منوو از کجا میدونین ؟؟
پرستار:یادتون نمیاد شما توی کجا زخمی شدین
آت :چرا یادم میاد ولی چه ربطی داره؟؟
پرستار:خوب اعضا بی تی اس شمارو آوردن و آقای جئون گفتن اسمتون کیم آت
تعجب کردم چی بی تی اس منو آورده ؟؟مگه میشه کوک اسم منو یادش بود ؟؟
آت :باشه ممنون
من این پسرا رو نمیشناختم ولی فکر نمیکردم آنقدر براشون مهم باشه واقعا اونا خیلی خوبن با تموم شدن جمله یه زوق کوچیکی کردم ولی زود تمومش کردم
نشسته بودم روی تخت که یهو در باز شد و هفتا پسر کاملا پوشیده اومدن خواستم جیغ کشیدم که یهو
پسر اولی:هیسسس ما که دزد نیستیم
ات:اگه دزد نیستین پس کین
پسر دومی:همونایی که تورو آوردن اینجا
آت :چی منو که ههههه بی بی بی بی تی اس؟؟
پسر سومی:ههعع الان فهمیدی معلوم شد آرمی نیستی (خنده )
آت :کی اینجوری شمارو میشناسه خوب
پسر سومی:کسایی که دم در بیمارستانن (خنده)
آت :کسی نیست که
پسر سومی:اوکی اوکی نیست
آت:میشه ماسک و کلاهاتونو بردارین ؟؟
پسر هفتمی:بردارین بچه ها
پسرا ماسک کلاهاشونو برداشتن وقتی برداشتم فهمیدم کی کیه و کدوما داشتن حرف میزدن
جین :خوبی؟؟
آت:اره خوبم من به اینا عادت دارم (خنده دردناک)
نامجون :اینا کی بودن؟؟
آت :پدرم(خنده دردناک )
شوکا:واقعا چرا آخه
آت :چون فکر میکنه من خواهرم کشتم (بغض)
کوک:یعنی همیشه باتو اینجوری رفتار میکنه
آت :از بعد مرگ خواهرم بدتر شد جوری که .....دیدید دیگه
تهیونگ :اینطوری که خیلی خطرناکه چرا به پلیس نگفتی
آت :گفتم ولی اون پارتیش کلفت تر از این حرفاست
جیمین :یعنی تو هیچجا امنیت نداری ؟؟
آت :نه هر روز یجا هستم یه روز توی این هتل یه روز تو اون هتل یه روز تو خونه این دوست یه روز خونه این دوست هعی زندگی کنه دیگه (خنده و بغض)
آت :بازم ممنون که اومدین شما بعد از خواهرم که یهو در باز شد و دو یون اومد تو آها به جز خواهرم و اوپا کسایی هستین که نگرانم شدین ممنون
همشون باهم : خواهش میکنم خواهش
دو یون :ببخشید شما
همشون برگشتن که یهو دو یون با دیدن اونا خشک زد
آت :دو یون اوپا عضا بی تی اس بی تی اس دو یون که مثل اوپامه
همشون باهم :خوشبختیم
دو یون :عااا بله منم خوشبختم ....آت تو خوبی ؟؟
آت :اوهوم
دو یون:خوب پس من میرم خدافظ
آت و اعضا :خدافظ
جیمین :خوب ماهم میریم خدافظ
آت :ممنون که اومدین خدافظ
ویو تهیونگ
خیلی دختر خوبی بود ولی زندگیش خوب نبود
تهیونگ :وایستید
اعضا:چیه
تهیونگ :میخوایین اینجوری ولش کنین
جیمین :خوب چیکار کنیم ؟؟
تهیونگ :ببرینمش خونه خودمون ها؟؟
جین و نامجون :چییی
تهیونگ :به هر حال اون یه آرمی و ما باید ازش حمایت کنیم
کوک :اره اره خوبه بریم بیاریمش؟؟
تهیونگ:کوک بپر بریم شما هم میایین ؟؟
اعضا:بریم
رفتیم و با چیزی که دیدیم خشکمون زد
اگه دوست داشتین توی کامنت ها بهم بگین❤️
و ممنون میشم حمایت کنین❤️
داشتم میرفتم که یهو خوردم به یکی و دردی و توی پهلوم احساس کردم وقتی نگاه کردم دیدم لباسم پر خون و روی زمین یه چاقو افتاده دیگه تحملش سخت بود و افتادم زمین چند دقیقه ای میدیدم که همه دورم جمع شدن حتی اعضا ولی بعدش دیگه چیزی ندیدم وقتی بیدار شدم دیدم توی بیمارستانم خواستم بلند شم که درد عجیبی توی پهلوم احساس کردم فکر که کردم یادم اومد چی شده اینور و اونور نگاه کردم هیچ کس نبود به هر بدبختی که بود بلند شدم رفتم سمت پرستار
پرستار:خانوم کیم شما چرا بلند شدین کمکم کرد بردم توی اتاق داشت میرفت که
آت :ببخشید
پرستار :بله
آت :شما اسم منوو از کجا میدونین ؟؟
پرستار:یادتون نمیاد شما توی کجا زخمی شدین
آت :چرا یادم میاد ولی چه ربطی داره؟؟
پرستار:خوب اعضا بی تی اس شمارو آوردن و آقای جئون گفتن اسمتون کیم آت
تعجب کردم چی بی تی اس منو آورده ؟؟مگه میشه کوک اسم منو یادش بود ؟؟
آت :باشه ممنون
من این پسرا رو نمیشناختم ولی فکر نمیکردم آنقدر براشون مهم باشه واقعا اونا خیلی خوبن با تموم شدن جمله یه زوق کوچیکی کردم ولی زود تمومش کردم
نشسته بودم روی تخت که یهو در باز شد و هفتا پسر کاملا پوشیده اومدن خواستم جیغ کشیدم که یهو
پسر اولی:هیسسس ما که دزد نیستیم
ات:اگه دزد نیستین پس کین
پسر دومی:همونایی که تورو آوردن اینجا
آت :چی منو که ههههه بی بی بی بی تی اس؟؟
پسر سومی:ههعع الان فهمیدی معلوم شد آرمی نیستی (خنده )
آت :کی اینجوری شمارو میشناسه خوب
پسر سومی:کسایی که دم در بیمارستانن (خنده)
آت :کسی نیست که
پسر سومی:اوکی اوکی نیست
آت:میشه ماسک و کلاهاتونو بردارین ؟؟
پسر هفتمی:بردارین بچه ها
پسرا ماسک کلاهاشونو برداشتن وقتی برداشتم فهمیدم کی کیه و کدوما داشتن حرف میزدن
جین :خوبی؟؟
آت:اره خوبم من به اینا عادت دارم (خنده دردناک)
نامجون :اینا کی بودن؟؟
آت :پدرم(خنده دردناک )
شوکا:واقعا چرا آخه
آت :چون فکر میکنه من خواهرم کشتم (بغض)
کوک:یعنی همیشه باتو اینجوری رفتار میکنه
آت :از بعد مرگ خواهرم بدتر شد جوری که .....دیدید دیگه
تهیونگ :اینطوری که خیلی خطرناکه چرا به پلیس نگفتی
آت :گفتم ولی اون پارتیش کلفت تر از این حرفاست
جیمین :یعنی تو هیچجا امنیت نداری ؟؟
آت :نه هر روز یجا هستم یه روز توی این هتل یه روز تو اون هتل یه روز تو خونه این دوست یه روز خونه این دوست هعی زندگی کنه دیگه (خنده و بغض)
آت :بازم ممنون که اومدین شما بعد از خواهرم که یهو در باز شد و دو یون اومد تو آها به جز خواهرم و اوپا کسایی هستین که نگرانم شدین ممنون
همشون باهم : خواهش میکنم خواهش
دو یون :ببخشید شما
همشون برگشتن که یهو دو یون با دیدن اونا خشک زد
آت :دو یون اوپا عضا بی تی اس بی تی اس دو یون که مثل اوپامه
همشون باهم :خوشبختیم
دو یون :عااا بله منم خوشبختم ....آت تو خوبی ؟؟
آت :اوهوم
دو یون:خوب پس من میرم خدافظ
آت و اعضا :خدافظ
جیمین :خوب ماهم میریم خدافظ
آت :ممنون که اومدین خدافظ
ویو تهیونگ
خیلی دختر خوبی بود ولی زندگیش خوب نبود
تهیونگ :وایستید
اعضا:چیه
تهیونگ :میخوایین اینجوری ولش کنین
جیمین :خوب چیکار کنیم ؟؟
تهیونگ :ببرینمش خونه خودمون ها؟؟
جین و نامجون :چییی
تهیونگ :به هر حال اون یه آرمی و ما باید ازش حمایت کنیم
کوک :اره اره خوبه بریم بیاریمش؟؟
تهیونگ:کوک بپر بریم شما هم میایین ؟؟
اعضا:بریم
رفتیم و با چیزی که دیدیم خشکمون زد
اگه دوست داشتین توی کامنت ها بهم بگین❤️
و ممنون میشم حمایت کنین❤️
۴.۲k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.