عشق مدرسه ای۲

عشق مدرسه ای۲

پارت۴

یجی: حالا اینا به کنار کوک رو میخوای چیکار کنی؟
لیا: نمیدونم.....

روز بعد

از زبان لیلیث

لیا روز بعد رفت شرکت ، داشت کار های اداری رو چک میکرد طرح های طراح هارو نگاه می‌کرد و اصلاح میکرد.
انقدر درگیر کارش بود که نفهمیده بود کوک در زده بود و آمده بود توی اتاقش.


کوک فکر کرد میخواد نسبت بهش بی تفاوت باشه ولی لیا اون رو واقعا ندیده بود از طرفی قضیه دیروز،بعد هم حرف های پدرش و کار های ریخته شده روی سرش.
اصلا تمرکز نداشت لیایی که توی پارتی هم روی کاری تمرکز میکرد به خوبی انجام میداد،الان تمرکز نداشت


کوک شروع به صحبت کرد،لیا با اون دعوا کرد که چرا دنبالشه اون گفتش اگه بازم دنبالش باشه حتما به پلیس گزارش میده.
کوک داشت هر کاری میکرد تا گذشته رو جبران کنه.


۳ ماه بعد
(بچه ها ببخشید انقدر زود میرم جلو چون اگه اینکارو نکنم فیک خیلی طولانی و خسته کننده میشه)

۳ ماه از اون روز میگذره کوک هر روز داره به شرکت لیا گل عروسک و کلی چیزای ده می‌فرسته.

لیا داشت دلش نرم میشد ولی بخاطر اتفاقی که افتاده دوباره نسبت به کوک دل سرد شد.


اون روز ساعت ۸ شب بار جونگ سان بوسان


از زبان لیا


......


نمیخوای لایک کنی و کامنت بزاری؟