unexpected love 🤎 ☕️
unexpected love 🤎 ☕️
عشق غیره منتظره
انچه گذشت
سیاهی مطلق
part ⁴²
ات ویو
بچه ها رفتن منم داشتم برای فردا دیالوگ اماده میکردم که به تهیونگ چی بگم
تصمیم گرفته بودم ببخشمش پس داشتم تمرین میکردم که گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود جواب دادم
+الو
پرستار :سلام خانم، اقایی که صاحب این مبایل هستن تصادف کردن و اخرین نفری که باهاشون تماس داشتن شما بودین میشه بیاین به بیمارستان ***؟
وقتی گفت تصادف انگار یه سطل اب یخ روم خالی کرده بودن
+چی تهیونگ تصادف کرده الان میام
نمیدونم باچه سرعتی رفتم طرف بیمارستان
کل راه به خودم لعنت فرستادم بلخره رسیدم رفتم پذیرش
پرستار: بفرمایید میتونم کمکتون کنم؟
+همسرم رو یکم پیش اوردن بیمارستان تصادف کرده کیم تهیونگ
پرستار: بله الان داخل اتاق عمل هستن
+اتاق عمل کدوم طرفه؟
پرستار: انتهای راهرو سمت راست
+ممنون
بدو بدو رفتم طرف اتاق عمل روی صندلی نشستم و منتظر موندم
همه اینا تقصیر منه اگه این قهر مسخره رو تموم میکردم الان اینجا نبودیم معلوم نیست تهیونگ حالش خوبه بده
تهیونگ دَووم بیار خواهش میکنم
همینجوری اشک هام میریخت دست خودم نبود یکم اونجا بودم که دیدم دکتر از اتاق عمل اومد بیرون
+خانم دکتر حال همسرم چه طوره؟(با گریه)
دکتر: حالشون خوبه فقط استخوان دستشون شکسته بود که عمل شدن وگرنه جای نگرانی نیست الان هم منتقلشون میکنن به بخش وقتی منتقل کردن میتونید ببینیدشون
+خیلی ممنونم ازتون
خیلی خوشحال بودم منتظر بودم تا ببرنش توی بخش
یکم بعد منتقلش کردن منم رفتم توی اتاقش دیدم چشم هاش بسته ست هنوز بیهوشه
رفتم روی صندلی کنار تخت نشستم و شروع کردم به گریه کردن
+تهیونگ ؟ ته ته ؟ نمیخوای بلند شی ؟ بلند شو از اینجا بریم خواهش میکنم
+میدونم همه اینا تقصیر منه ولی لطفا بیدار شو و دوباره با اون چشم های خوشگلت بهم زول بزن (با گریه)
ته ویو
وقتی چشم هام رو باز کردم دیدم توی بیمارستانم فهمیدم تصادف کردم
یکم که دیدم بهتر شد دیدم ات کنارم نشسته و داره گریه میکنه
_ات؟(بی جون)
+تهیونگ(ذوق)
+بیدار شدی ؟ حالت بهتره؟
_اوهوم خوبم
_ات تو اینجا چیکار میکنی؟ منو بخشیدی؟(بغض)
+تهیونگ الان وقت این حرف ها نیست کامل خوب شو بعد راجبش حرف میزنیم
ات بلند شد و گفت
+میرم دکتر رو خبر کنم
رفت
یعنی منو بخشیده ؟
اره بابا اگه نبخشیده بود که اینجا نبود
(ات ببین با پسرم چیکار کردی که توی این شرایط هم فکر بخشیدنه ببخش دیگه خواهر قشنگم)
یکم بعد ات با دکتر اومد
دکتر: اقای کیم میبینم حالتون بهتر شده ولی متاسفانه امشب مهمون ما هستید فردا مرخص میشید
+خیلی ممنون
دکتر رفت منم یکم چشم هام رو بستم تا بخوابم ات هم روی مبل خوابید..........
عشق غیره منتظره
انچه گذشت
سیاهی مطلق
part ⁴²
ات ویو
بچه ها رفتن منم داشتم برای فردا دیالوگ اماده میکردم که به تهیونگ چی بگم
تصمیم گرفته بودم ببخشمش پس داشتم تمرین میکردم که گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود جواب دادم
+الو
پرستار :سلام خانم، اقایی که صاحب این مبایل هستن تصادف کردن و اخرین نفری که باهاشون تماس داشتن شما بودین میشه بیاین به بیمارستان ***؟
وقتی گفت تصادف انگار یه سطل اب یخ روم خالی کرده بودن
+چی تهیونگ تصادف کرده الان میام
نمیدونم باچه سرعتی رفتم طرف بیمارستان
کل راه به خودم لعنت فرستادم بلخره رسیدم رفتم پذیرش
پرستار: بفرمایید میتونم کمکتون کنم؟
+همسرم رو یکم پیش اوردن بیمارستان تصادف کرده کیم تهیونگ
پرستار: بله الان داخل اتاق عمل هستن
+اتاق عمل کدوم طرفه؟
پرستار: انتهای راهرو سمت راست
+ممنون
بدو بدو رفتم طرف اتاق عمل روی صندلی نشستم و منتظر موندم
همه اینا تقصیر منه اگه این قهر مسخره رو تموم میکردم الان اینجا نبودیم معلوم نیست تهیونگ حالش خوبه بده
تهیونگ دَووم بیار خواهش میکنم
همینجوری اشک هام میریخت دست خودم نبود یکم اونجا بودم که دیدم دکتر از اتاق عمل اومد بیرون
+خانم دکتر حال همسرم چه طوره؟(با گریه)
دکتر: حالشون خوبه فقط استخوان دستشون شکسته بود که عمل شدن وگرنه جای نگرانی نیست الان هم منتقلشون میکنن به بخش وقتی منتقل کردن میتونید ببینیدشون
+خیلی ممنونم ازتون
خیلی خوشحال بودم منتظر بودم تا ببرنش توی بخش
یکم بعد منتقلش کردن منم رفتم توی اتاقش دیدم چشم هاش بسته ست هنوز بیهوشه
رفتم روی صندلی کنار تخت نشستم و شروع کردم به گریه کردن
+تهیونگ ؟ ته ته ؟ نمیخوای بلند شی ؟ بلند شو از اینجا بریم خواهش میکنم
+میدونم همه اینا تقصیر منه ولی لطفا بیدار شو و دوباره با اون چشم های خوشگلت بهم زول بزن (با گریه)
ته ویو
وقتی چشم هام رو باز کردم دیدم توی بیمارستانم فهمیدم تصادف کردم
یکم که دیدم بهتر شد دیدم ات کنارم نشسته و داره گریه میکنه
_ات؟(بی جون)
+تهیونگ(ذوق)
+بیدار شدی ؟ حالت بهتره؟
_اوهوم خوبم
_ات تو اینجا چیکار میکنی؟ منو بخشیدی؟(بغض)
+تهیونگ الان وقت این حرف ها نیست کامل خوب شو بعد راجبش حرف میزنیم
ات بلند شد و گفت
+میرم دکتر رو خبر کنم
رفت
یعنی منو بخشیده ؟
اره بابا اگه نبخشیده بود که اینجا نبود
(ات ببین با پسرم چیکار کردی که توی این شرایط هم فکر بخشیدنه ببخش دیگه خواهر قشنگم)
یکم بعد ات با دکتر اومد
دکتر: اقای کیم میبینم حالتون بهتر شده ولی متاسفانه امشب مهمون ما هستید فردا مرخص میشید
+خیلی ممنون
دکتر رفت منم یکم چشم هام رو بستم تا بخوابم ات هم روی مبل خوابید..........
۱۱.۳k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.