تو مال منی پارت23
آنجلا:بههه تووو چهه مگه کی منننییی(غرید)
&که یهو تهیونگ آنجلا رو به در پشت سرش کوبید و آنجلا رو بین دستاش حصار کرد و صورتشو مماس صورت آنجلا کرد و گفت
تهیونگ:کاری نکن کاری کنم که تا برای بشم کس تو
انجلا:با حرص به چشاش زل زدم که با چشای خمار بهم زل زده بود حرصی گفتم:
آنجلا:هیچ غلطی نمیکنی بکنی اگه جیمین بف....
تهیونگ:باید اعتراف میکردم که عاشق ی دختر لجباز، فوقالعاده زیبا شده بودم که هر لحظه منو دیونه خودش میکرد هر لحظه باعث میشد قلبم بلرزه قلبمو تا حد پارگی به ضربان مینداخت قلبمو ذهنمو همشو مال خودش کرده بود این عشق دو روزه نبود اون از همون بچه گی خاص بود و خواستنی الان این عروسک کوچولو داشت منو تهدید میکرد چشای کشیده آبیش کونه های پوفیش لب های بزرگ برجستش که با رژ قرمز خیره کننده و تحرر*ک کننده بود که تاقت نداشتم یک آن دستمو پشت گردش بردم و لبا*و به لبا*کوبیدم که چشاش از حدقه زد بیرون و سر جاش مسخ کوب شدبا وله م*ک میزدم انگار که تشنه لبا*بودم چشامو نیمه باز کردم که دیدم چشاشو بسته لبخندی زدم و گاز ریزی از لب*گرفتم به منظور اینکه همراهی کنه ولی اون تقلا میکرد که با اون یکی دستم کمرمشو گرفتم و به خودم فشردمش هی تقلا میکرد با مشت های کوچیکش به سینم میزد معلوم بود نفس کم آورده ولش کردم که
یک طرف یک آن یک طرف صورتم سوزشی کرد
آنجلا:داشتم تهدیدش میکردم که یک آن بوسیدتم شوکه شدم ولی یک آن چشامو بستم هی تقلا کردم که ولم کنه ولی سفت به خودش چسبونده بود وقتی دید نفس کم آوردم ولم کرد که از فرصت استفاده کردم و سیلی نشارش کردم
آنجلا:معلومه داری چه غلطی میکنی؟(داد و نفس زنان)
تهیونگ:هه دست خیلی سنگینه(دستشو گذاشته جای سیلی آنجلا و داره میخنده)
آنجلا:کیم تهیونگ این اینجا تموم نشده ولی بدون خودم خفت میکنم
در اتاق رو باز کردم سریع از اتاق خارج شدم وسایل هامو از روی میزم برداشتم و از اتاقم بیرون زدم به سمت آسانسور دوئیدم ولی اون طبقه اول بود به سمت پله ها رفتم و از پله ها تند تند پایین میرفتم داشتم آتیش میگرفتم باورم نمیشد که اون لعنتی اولین بوسمو گرفت نمیتونستم درک کنم که چطوری یهو اون اتفاق افتاد تا پارکینگ نمیدونم چطور از پله ها پایین رفته بودم که وقتی به خودم اومدم خودمو توی ماشین خودم دیدم سرمو روی فرمون گذاشتم نفسی کشیدم و بعدش سرمو به بالشتک صندلی تکیه دادم ماشین رو روشن کردم و به سمت قصر راه افتادم توی راه هی اون اتفاق برام تکرار میشد هی یادم میوفتاد دستمو روی لبم کشیدم و عصبی دستمو رو فرمون کوبیدم
شرط پارت های بعد 100لایک و200 کامنت
&که یهو تهیونگ آنجلا رو به در پشت سرش کوبید و آنجلا رو بین دستاش حصار کرد و صورتشو مماس صورت آنجلا کرد و گفت
تهیونگ:کاری نکن کاری کنم که تا برای بشم کس تو
انجلا:با حرص به چشاش زل زدم که با چشای خمار بهم زل زده بود حرصی گفتم:
آنجلا:هیچ غلطی نمیکنی بکنی اگه جیمین بف....
تهیونگ:باید اعتراف میکردم که عاشق ی دختر لجباز، فوقالعاده زیبا شده بودم که هر لحظه منو دیونه خودش میکرد هر لحظه باعث میشد قلبم بلرزه قلبمو تا حد پارگی به ضربان مینداخت قلبمو ذهنمو همشو مال خودش کرده بود این عشق دو روزه نبود اون از همون بچه گی خاص بود و خواستنی الان این عروسک کوچولو داشت منو تهدید میکرد چشای کشیده آبیش کونه های پوفیش لب های بزرگ برجستش که با رژ قرمز خیره کننده و تحرر*ک کننده بود که تاقت نداشتم یک آن دستمو پشت گردش بردم و لبا*و به لبا*کوبیدم که چشاش از حدقه زد بیرون و سر جاش مسخ کوب شدبا وله م*ک میزدم انگار که تشنه لبا*بودم چشامو نیمه باز کردم که دیدم چشاشو بسته لبخندی زدم و گاز ریزی از لب*گرفتم به منظور اینکه همراهی کنه ولی اون تقلا میکرد که با اون یکی دستم کمرمشو گرفتم و به خودم فشردمش هی تقلا میکرد با مشت های کوچیکش به سینم میزد معلوم بود نفس کم آورده ولش کردم که
یک طرف یک آن یک طرف صورتم سوزشی کرد
آنجلا:داشتم تهدیدش میکردم که یک آن بوسیدتم شوکه شدم ولی یک آن چشامو بستم هی تقلا کردم که ولم کنه ولی سفت به خودش چسبونده بود وقتی دید نفس کم آوردم ولم کرد که از فرصت استفاده کردم و سیلی نشارش کردم
آنجلا:معلومه داری چه غلطی میکنی؟(داد و نفس زنان)
تهیونگ:هه دست خیلی سنگینه(دستشو گذاشته جای سیلی آنجلا و داره میخنده)
آنجلا:کیم تهیونگ این اینجا تموم نشده ولی بدون خودم خفت میکنم
در اتاق رو باز کردم سریع از اتاق خارج شدم وسایل هامو از روی میزم برداشتم و از اتاقم بیرون زدم به سمت آسانسور دوئیدم ولی اون طبقه اول بود به سمت پله ها رفتم و از پله ها تند تند پایین میرفتم داشتم آتیش میگرفتم باورم نمیشد که اون لعنتی اولین بوسمو گرفت نمیتونستم درک کنم که چطوری یهو اون اتفاق افتاد تا پارکینگ نمیدونم چطور از پله ها پایین رفته بودم که وقتی به خودم اومدم خودمو توی ماشین خودم دیدم سرمو روی فرمون گذاشتم نفسی کشیدم و بعدش سرمو به بالشتک صندلی تکیه دادم ماشین رو روشن کردم و به سمت قصر راه افتادم توی راه هی اون اتفاق برام تکرار میشد هی یادم میوفتاد دستمو روی لبم کشیدم و عصبی دستمو رو فرمون کوبیدم
شرط پارت های بعد 100لایک و200 کامنت
۴۳.۱k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.