ا.ت ویو
ا.ت ویو
در حالی که نفس نفس زنان به اطرافم نگاه میکردم گوشیم و درآوردم و به دوستم لیا زنگ زدم
لیا: سلام
ا.ت: سلام(نفس نفس)
لیا: چیزی شده.
ا.ت: (ماجرارو براش تعریف کرد)
فلش بک به دوساعت پیش
(مامان ا.ت. م.ت. بابا ا.ت. ب.ت)
م.ت: این به نفع شرکتمون هست
ا.ت: اما من نمیخوام با پسر عموم ازدواج کنم
ب.ت: تا دوماه دیگه طلاق میگیرین
ا.ت: دوماه زندگیم رو حدر بدم بخاطر شما بابا قرار داد مامان و شما هم همین بود بعد از یک ماه که تو با مامان ازدواج کردی شد بابابزرگ قرارداد ازدواجتون رو کرد ابدی
ا.ت: (با عصبانیت رفتم تو اتاقم آره باید فرار کنم اینطوری بهتره یه کیف برداشتم و کلی وسیله و لباس گذاشتم داخل کیف ارتفاع پنجره کم بود پس میشد از پنجره پرید
از پنجره پریدم میشد گفت ما داخل عمارت زندگی میکنیم از در پشتی عمارت رفتم بیرون و تا تونستم دویدم و از کوچه های خلوت میرفتم)
پایان فلش بک
لیا: کجایی تو دختر بگو میام سراغت
ا.ت:من نم...
جیمین ویو
با حالت مستی از بار خارج شدم بوی خون دل انگیزی داشت وسوسه ام میکرد به سمت بو رفتم صاحب این بو یه دختر بود پشتش به من بود ولی میشه گفت هم اندامش خوب بود هم بوی خونش معلومه خون خاصی داره
رفتم سمتش و دندون نیشم رو داخل گردنش فرو بردم مثل کسایی شده بودم که داشت از گرسنگی میمرد خون اش رو تند تند مک میزدم که متوجه بیهوش شدنش نشدم گرفتمش بغل و....
لایک: ۴۰
(حمایت کم باشه نمیزارم)
در حالی که نفس نفس زنان به اطرافم نگاه میکردم گوشیم و درآوردم و به دوستم لیا زنگ زدم
لیا: سلام
ا.ت: سلام(نفس نفس)
لیا: چیزی شده.
ا.ت: (ماجرارو براش تعریف کرد)
فلش بک به دوساعت پیش
(مامان ا.ت. م.ت. بابا ا.ت. ب.ت)
م.ت: این به نفع شرکتمون هست
ا.ت: اما من نمیخوام با پسر عموم ازدواج کنم
ب.ت: تا دوماه دیگه طلاق میگیرین
ا.ت: دوماه زندگیم رو حدر بدم بخاطر شما بابا قرار داد مامان و شما هم همین بود بعد از یک ماه که تو با مامان ازدواج کردی شد بابابزرگ قرارداد ازدواجتون رو کرد ابدی
ا.ت: (با عصبانیت رفتم تو اتاقم آره باید فرار کنم اینطوری بهتره یه کیف برداشتم و کلی وسیله و لباس گذاشتم داخل کیف ارتفاع پنجره کم بود پس میشد از پنجره پرید
از پنجره پریدم میشد گفت ما داخل عمارت زندگی میکنیم از در پشتی عمارت رفتم بیرون و تا تونستم دویدم و از کوچه های خلوت میرفتم)
پایان فلش بک
لیا: کجایی تو دختر بگو میام سراغت
ا.ت:من نم...
جیمین ویو
با حالت مستی از بار خارج شدم بوی خون دل انگیزی داشت وسوسه ام میکرد به سمت بو رفتم صاحب این بو یه دختر بود پشتش به من بود ولی میشه گفت هم اندامش خوب بود هم بوی خونش معلومه خون خاصی داره
رفتم سمتش و دندون نیشم رو داخل گردنش فرو بردم مثل کسایی شده بودم که داشت از گرسنگی میمرد خون اش رو تند تند مک میزدم که متوجه بیهوش شدنش نشدم گرفتمش بغل و....
لایک: ۴۰
(حمایت کم باشه نمیزارم)
۵.۹k
۲۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.