☆سناریو مایکی☆
☆سناریو مایکی☆
ا/ت : از خواب بیدار شدم دیدم که مایکی داره بلند داد میزنه و میگه که : وای تو آیدل مورد علاقه ی خودمی به هیچ کس نمیدمت وای این دختر چقدر کراشه! ا/ت: اون پاز تلویزیون بود و داشت به یه دختر آیدل نگاه میکرد. صدای داد و بیداد هاش کل ساختمون رو گرفته بود . رفتم پیشش نشستم و گفتم سلام چرا داد میزنی ولی اون هیچ جوابی بهم نداد ولی بعد از چند دقیقه گفت : ا/ت چان (..........) (هر اسمی که خودتون میخواید) خوشگل نیست؟ ا/ت: آره خوشگله چطور؟ مایکی: عاشقش شدم ا/ت: آره به عکسای روی دیوار و مجله های روی میز معلومه! ا/ت: یکی از مجله هارو برداشتم و یه نگاهی به داخل انداختم اصن چیزای خیلی جالبی داخلش ننوشته بود اصن از خجالت آب شدم یعنی مایکی اینارو خونده؟ از سر جام بلند شدم که برم توی اتاق اون مجله هم دستم بود. مایکی: کجا میری؟ ا/ت: توی اتاق با اجازه ی شما!!! ا/ت: رفتم داخل و دررو محکم بستم طوری که خونه یکم لرزید ... مایکی: ها؟ چرا اینجوری کرد! مگه چیز بدی گفتم؟ مایکی: بزار برم ببینم داره چیکار میکنه. ... رفتم و در رو باز کردم و با چیزی که دیدم میخواستم از خنده جرر بخورم ... داشتم ا/ت رو نگاه میکردم که میگفت: ا/ت: اییی دختره ی بیشعور چرا مایکی تورو بیشتر دوست داره ها؟ تو فقط یه ایدلی! همین... ازت متنفرم اصن من با مایکی قهرم! ا/ت: داشتم همینجوری فحش میدادم که یکی از پشت بغلم کرد میدونستم که مایکیه . میخواستم خودم. از توی بغلش دارم که سفط تر بغلم کرد و گفت: مایکی: ببخشید ا/ت چان ! چرا من باید یه ایدلو بیشتر از تو دوست داشته باشم؟ اون فقط یه ایدله. ولی تو دوست دختر منی! معلومه که تورو بیشتر دوست دارم... ا/ت: پس اون مجله هایی که روی میز بود چی؟ مایکی: کدوم؟ ها آره اونا ماله پا_چین هستن بهم دادشون که بخونمشون ولی هنوز فرصت نکردم! ا/ت: آها ولی نخونیشونننننننننن اگر بخونیشون من میدونم و تو!!!!! مایکی: باشه . باشه... اصن هین الان میبرم مردمشون بهش ... ا/ت: خوبه! حالا اینو ول کن میای بریم دورایاکی درست کنیم؟ مایکی:ارهههههههههه ا/ت : خوبه پس بریم! ... مایکی : خوبه حواسش پرت شد! ا/ت: چیزی گفتی؟ مایکی:نههه هیچی بیا فقط بریم!!!
لایک نکنی میام به خوابت!!!
ا/ت : از خواب بیدار شدم دیدم که مایکی داره بلند داد میزنه و میگه که : وای تو آیدل مورد علاقه ی خودمی به هیچ کس نمیدمت وای این دختر چقدر کراشه! ا/ت: اون پاز تلویزیون بود و داشت به یه دختر آیدل نگاه میکرد. صدای داد و بیداد هاش کل ساختمون رو گرفته بود . رفتم پیشش نشستم و گفتم سلام چرا داد میزنی ولی اون هیچ جوابی بهم نداد ولی بعد از چند دقیقه گفت : ا/ت چان (..........) (هر اسمی که خودتون میخواید) خوشگل نیست؟ ا/ت: آره خوشگله چطور؟ مایکی: عاشقش شدم ا/ت: آره به عکسای روی دیوار و مجله های روی میز معلومه! ا/ت: یکی از مجله هارو برداشتم و یه نگاهی به داخل انداختم اصن چیزای خیلی جالبی داخلش ننوشته بود اصن از خجالت آب شدم یعنی مایکی اینارو خونده؟ از سر جام بلند شدم که برم توی اتاق اون مجله هم دستم بود. مایکی: کجا میری؟ ا/ت: توی اتاق با اجازه ی شما!!! ا/ت: رفتم داخل و دررو محکم بستم طوری که خونه یکم لرزید ... مایکی: ها؟ چرا اینجوری کرد! مگه چیز بدی گفتم؟ مایکی: بزار برم ببینم داره چیکار میکنه. ... رفتم و در رو باز کردم و با چیزی که دیدم میخواستم از خنده جرر بخورم ... داشتم ا/ت رو نگاه میکردم که میگفت: ا/ت: اییی دختره ی بیشعور چرا مایکی تورو بیشتر دوست داره ها؟ تو فقط یه ایدلی! همین... ازت متنفرم اصن من با مایکی قهرم! ا/ت: داشتم همینجوری فحش میدادم که یکی از پشت بغلم کرد میدونستم که مایکیه . میخواستم خودم. از توی بغلش دارم که سفط تر بغلم کرد و گفت: مایکی: ببخشید ا/ت چان ! چرا من باید یه ایدلو بیشتر از تو دوست داشته باشم؟ اون فقط یه ایدله. ولی تو دوست دختر منی! معلومه که تورو بیشتر دوست دارم... ا/ت: پس اون مجله هایی که روی میز بود چی؟ مایکی: کدوم؟ ها آره اونا ماله پا_چین هستن بهم دادشون که بخونمشون ولی هنوز فرصت نکردم! ا/ت: آها ولی نخونیشونننننننننن اگر بخونیشون من میدونم و تو!!!!! مایکی: باشه . باشه... اصن هین الان میبرم مردمشون بهش ... ا/ت: خوبه! حالا اینو ول کن میای بریم دورایاکی درست کنیم؟ مایکی:ارهههههههههه ا/ت : خوبه پس بریم! ... مایکی : خوبه حواسش پرت شد! ا/ت: چیزی گفتی؟ مایکی:نههه هیچی بیا فقط بریم!!!
لایک نکنی میام به خوابت!!!
۳.۳k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳