زندگی مخفی پارت نهم
صبح زود داشتم تو خیابونا راه میرفتم حدود ساعت ۹ بود
بعد از صبحونه از خونه زدم بیرون حوصله ی دیدن دعوا های پدر و مادرم رو ندارم اصلا بخاطر همینه که پیش آسا و یجی و چیکیتا میمونم
من ازشون کوچیک ترم و به مکنه اونا معروفم البته بین خودمو و بچه های دانشگاه
امسال سال آخر دانشگاهمه چون من فقط میخواستم لیسانس بگیرم
من رشتم کامپوتره و بین خودمون باشه هک کردنم عالیه
منو چیکیتا از دوره ی دبیرستان باهم دوستیم و با یجی و تو دانشگاه دوست شدیم و آسا هم که دانشگاهش رو تموم کرده و الان دکتر هست
چند روز پیش رفتم بیمارستان تا به آسا بگم بیاد بریم غذا بخوریم ولی دیدم حدود ۶ نفر اونجان و دارن گریه میکنن نمیدونستم چیکار کنم
رفتم نزدیک فهمیدم همراه شخصی هستن که تو کما رفته و یکی شون حالش خیلی بد بود طوری که بی هوش شده بود سعی کردم همون لحظه بزنم بیرون دلم نمیخواست خاطراتم برگرده
........... فلش بک.........
اهیون با گریه:عشقم تو نباید تنهام بزاری نه تو این کارو نمیکنی
کریس روی برانکارد درحالی که بی جون دراز شده به زور دهنش رو باز میکنه و میگه:هی اهیون تو بهترین هدیه خدا برام بودی ببخشید اگه دارم ترکت میکنم منو ببخش و بدون که عاشقتم حتی بیشتر از کل دنیا
اهیون:تو...تو بهم قول داده بودی که ترکم نمیکنی ....تنهام نمیزاری حالا خودت داری میری
.......پایان فلش بک ........
اون موقع بود که با آسا آشنا شدم کریس بیمار اون بود ولی خب خب اون بخاطر من مرد چون چون اومد از من محافظت کنه بی حواس داشتم تو خیابون راه میرفتم و ماشین داشت بهم میخورد که کریس هلم داد و ماشین با سرعت بالا بهش خورد
بی هوا اشک از چشمام اومد من خودم کاری کردم که دلیل زندگیم بمیره
هدفونم رو از تو کولم در درآوردم و گذاشتم رو گوشم و آهنگ another love رو پلی کردم
تو راه داشتم می رفتم که یکی بهم خورد و افتادم
پسره دستشو سمتم دراز کرد :وای ببخشید حالتون خوبه من حواسم نبود
دستشو گرفتم و بلند شدم: نه من از شما عذر میخوام چون سرم پایین بود جلوم رو نگاه نکردم
یک دفعه دستشو زیر چونم گذاشت و بردش بالا :داری ....داری گریه میکنی؟!؟
چی شده ؟؟!چرا دختری به خوشگلی تو باید گریه کنه؟!؟!؟
لبخندی رو لبم اومد و گفتم:اوه نه هیچی
جیمین :من که میدونم هیچ دختری بی دلیل گریه نمی کنه
بعد دستمو کشید و برد تو پارک کنار خیابون و نشوندم روی نیمکت...
بعد از صبحونه از خونه زدم بیرون حوصله ی دیدن دعوا های پدر و مادرم رو ندارم اصلا بخاطر همینه که پیش آسا و یجی و چیکیتا میمونم
من ازشون کوچیک ترم و به مکنه اونا معروفم البته بین خودمو و بچه های دانشگاه
امسال سال آخر دانشگاهمه چون من فقط میخواستم لیسانس بگیرم
من رشتم کامپوتره و بین خودمون باشه هک کردنم عالیه
منو چیکیتا از دوره ی دبیرستان باهم دوستیم و با یجی و تو دانشگاه دوست شدیم و آسا هم که دانشگاهش رو تموم کرده و الان دکتر هست
چند روز پیش رفتم بیمارستان تا به آسا بگم بیاد بریم غذا بخوریم ولی دیدم حدود ۶ نفر اونجان و دارن گریه میکنن نمیدونستم چیکار کنم
رفتم نزدیک فهمیدم همراه شخصی هستن که تو کما رفته و یکی شون حالش خیلی بد بود طوری که بی هوش شده بود سعی کردم همون لحظه بزنم بیرون دلم نمیخواست خاطراتم برگرده
........... فلش بک.........
اهیون با گریه:عشقم تو نباید تنهام بزاری نه تو این کارو نمیکنی
کریس روی برانکارد درحالی که بی جون دراز شده به زور دهنش رو باز میکنه و میگه:هی اهیون تو بهترین هدیه خدا برام بودی ببخشید اگه دارم ترکت میکنم منو ببخش و بدون که عاشقتم حتی بیشتر از کل دنیا
اهیون:تو...تو بهم قول داده بودی که ترکم نمیکنی ....تنهام نمیزاری حالا خودت داری میری
.......پایان فلش بک ........
اون موقع بود که با آسا آشنا شدم کریس بیمار اون بود ولی خب خب اون بخاطر من مرد چون چون اومد از من محافظت کنه بی حواس داشتم تو خیابون راه میرفتم و ماشین داشت بهم میخورد که کریس هلم داد و ماشین با سرعت بالا بهش خورد
بی هوا اشک از چشمام اومد من خودم کاری کردم که دلیل زندگیم بمیره
هدفونم رو از تو کولم در درآوردم و گذاشتم رو گوشم و آهنگ another love رو پلی کردم
تو راه داشتم می رفتم که یکی بهم خورد و افتادم
پسره دستشو سمتم دراز کرد :وای ببخشید حالتون خوبه من حواسم نبود
دستشو گرفتم و بلند شدم: نه من از شما عذر میخوام چون سرم پایین بود جلوم رو نگاه نکردم
یک دفعه دستشو زیر چونم گذاشت و بردش بالا :داری ....داری گریه میکنی؟!؟
چی شده ؟؟!چرا دختری به خوشگلی تو باید گریه کنه؟!؟!؟
لبخندی رو لبم اومد و گفتم:اوه نه هیچی
جیمین :من که میدونم هیچ دختری بی دلیل گریه نمی کنه
بعد دستمو کشید و برد تو پارک کنار خیابون و نشوندم روی نیمکت...
۲.۸k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.