(اون برآرد من نیست)
P26
ات: و*یس**ک**ی؟؟؟.....اوکی بریم
**باهم به سمت اتاق استراحت رفتیم ***
لوکا حسابی**م*س*ت کرده بود و منم کم کم داشتم م*س*ت میکردم
لوکا: میدونی چیه(تو حالت م*س*ت*ی)
ات: هوم
لوکا: چن وقتیه حس میکنم ....حس میکنم....وقتی یه نفرو میبینم ...یه حسیی پیدا میکنم ....انگار دلم هی قلقلک میاد(آخر جمله شو با پوزخند تموم کرد)
ات: شاید دوسش داری
لوکا: ولی اون ...اون ...نمیدونم ...ولی فک میکنم دوس پسر داره
ات: دوس پسرشو دیدی؟
لوکا: آره....
**تکیه دادم به کاناپه و نفس عمیقی کشیدم و گفتم: خوب.....اگه دوس پسر داره درس نیس رابطه شونو خراب کنی
لوکا: تو چی ...این حسو تا حالا داشتی
**بعد از تموم شدن جمله اش ....صورت جونگ کوک اومد توی ذهنم ....یاد زخمش ...چشمای خسته اش ...همه ی اینا توس ذهنم مرور شدن***
ات: نمیدونم ...مطمئن نیستم
....حالا اونی که دوسش داری کیه ؟
لوکا: ......
ات: باشه ....اگه راحت نیستی لازم نیس بگی
لوکا: تو
ات: چی؟
لوکا: تو .....اونی که دوسش دارم تویی
*از حرفش شوکه شده بودم چیزی تو ذهنم نبود که بهش بگم **
ات: .....
لوکا: ولی انگار ی جونگ کوک زودتر وارد قضیه شده
ات: نه ...جونگ کوک ..دوس پسرن نیس
جونگ کوک: مطمئنی ؟!!
ات: جونگ کوک!!!!
*چشماش هنوز خسته و بی حال بودن
ولی انگار الان عصبانی هم بود ***
جونگ کوک: تو عوضی ....بهت گفته بودم دم پر ات نبینمت هوم؟؟!!
لوکا: ......
جونگ کوک: الانم ...پرو تر از همیشه میایی میگی دوسش داری
*با تموم شدن حرفش مشتشو با ضرب کوبوند تو صورت لوکا***
ات: جونگ کوک....روانی ....نکن (با داد)
**که دیدم چشماش روم قفل شد و اومد سمتم **.
جونگ کوک: من که حرفی ندارم ......انتخاب توئه ....یا با این عوضی میمونی....یا برمیگردی خونه
ات: و*یس**ک**ی؟؟؟.....اوکی بریم
**باهم به سمت اتاق استراحت رفتیم ***
لوکا حسابی**م*س*ت کرده بود و منم کم کم داشتم م*س*ت میکردم
لوکا: میدونی چیه(تو حالت م*س*ت*ی)
ات: هوم
لوکا: چن وقتیه حس میکنم ....حس میکنم....وقتی یه نفرو میبینم ...یه حسیی پیدا میکنم ....انگار دلم هی قلقلک میاد(آخر جمله شو با پوزخند تموم کرد)
ات: شاید دوسش داری
لوکا: ولی اون ...اون ...نمیدونم ...ولی فک میکنم دوس پسر داره
ات: دوس پسرشو دیدی؟
لوکا: آره....
**تکیه دادم به کاناپه و نفس عمیقی کشیدم و گفتم: خوب.....اگه دوس پسر داره درس نیس رابطه شونو خراب کنی
لوکا: تو چی ...این حسو تا حالا داشتی
**بعد از تموم شدن جمله اش ....صورت جونگ کوک اومد توی ذهنم ....یاد زخمش ...چشمای خسته اش ...همه ی اینا توس ذهنم مرور شدن***
ات: نمیدونم ...مطمئن نیستم
....حالا اونی که دوسش داری کیه ؟
لوکا: ......
ات: باشه ....اگه راحت نیستی لازم نیس بگی
لوکا: تو
ات: چی؟
لوکا: تو .....اونی که دوسش دارم تویی
*از حرفش شوکه شده بودم چیزی تو ذهنم نبود که بهش بگم **
ات: .....
لوکا: ولی انگار ی جونگ کوک زودتر وارد قضیه شده
ات: نه ...جونگ کوک ..دوس پسرن نیس
جونگ کوک: مطمئنی ؟!!
ات: جونگ کوک!!!!
*چشماش هنوز خسته و بی حال بودن
ولی انگار الان عصبانی هم بود ***
جونگ کوک: تو عوضی ....بهت گفته بودم دم پر ات نبینمت هوم؟؟!!
لوکا: ......
جونگ کوک: الانم ...پرو تر از همیشه میایی میگی دوسش داری
*با تموم شدن حرفش مشتشو با ضرب کوبوند تو صورت لوکا***
ات: جونگ کوک....روانی ....نکن (با داد)
**که دیدم چشماش روم قفل شد و اومد سمتم **.
جونگ کوک: من که حرفی ندارم ......انتخاب توئه ....یا با این عوضی میمونی....یا برمیگردی خونه
۱۳.۹k
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.