دعـوا سـاده
₽⁵
&: بهت ربطی ندارههه *داد
ات: اههه چقدر رو اعصابی فشاری انقدر فشار نیار میگوزیا بچه جون *کلافه
تهیونگ: ات
ات از کمپانی میره بیرون
کوک: زنداداشش میره بیرون
ات: چیه کوک*گریه
کوک: ماجرا دعوات با دختر...داری گریه میکنی
ات: خفه شو بگو چته*گریه
کوک: راستش...جریان دعوات چیه
ات: هقق برو از داداشت یا میکاپر جونش بپرس *گریه میره
کوک: وایسا...معلوم نیست چیکار کرده
تهیونگ: ات کجا رفت
کوک: چیکارش کردی...ها چش بود داشت گریه میکرد
تهیونگ: گر..گریه جریان چیه
کوک: گفت از میکاپر شخصیت بپرس
تهیونگ: وااااای باز اون
جیمین: جریان میکاپر چیه
تهیونگ: اکسمه(ناموصی شوددد)
یونگی: اون عتیقه رو گرفته بودی؟ خــاک تو سرت با سلیقت ینی اتو نمیگرفتی خودم میگرفتمش بهتر از توعم هستم
تهیونگ: هیونگگگگ
هوپی: زهر مار بریم ببینیم جریان چیه
&: تهیونگاااا
تهیونگ: تهیونگا زهر مار باز چه بلایی میخای سر زندگیم بیاری ها من دوست ندارمممم*داد
&: اون هر*زس تهیونگ *حرصی
تهیونگ: خودت همش زیر بقیه ای بعد ب زن من میگی هر*زه چی نشونش دادی
&: رابطه قبلنمون
تهیونگ: ما رابطه ای نداشتیم چی دادی داداش عقیمت ادیت زده
&: خودت عقیمیییی *داد
تهیونگ: محکم میکوبونه توی گوش میکاپر
تهیونگ: گسکیا تاک چو (ینی عو//ضی خفـ//ـه شو)
ات ویو
رفتم خونه باورم نمیشد بهم خینت کرده بود...اونی که تا س روز پیش...سرد شده بود باید میفهمیدم داره بازیم میده گریم گرفته بود وسایلمو جم کرده تا نیومده سریع از خونه رفتم بیرون زنگ زدم بورام
ات: هقق بورام*گریه
بورام: چیشدهههه
ات: هق تهیونگ هقق*گریه(خو بنالللل)
بورام: نکنه...بیا خونه توضیح بده میام دنبالت کجایی*نگرن
ات: هق ایستگاه اتوبوس میفرستم واست*گریه
بورام بعد چند دقیقه اومد
ات خابش برده بود بورام اتو گذاشت توی ماشین برد خونش
بورام: ات بگو جزیام چیه
ات: همشو با گریه توضیح داد
بورام: پسره(سانسور) بی کیـ(سانسور) با خاهر من بازی میکنی عقی(سانسور) میکنم...ات باید انتقام بگیری
ات: اما من هنوز دوسش دارم *بغض
بورام: کاری کن دیکه نتونه پیدات کنه...باید مدل یا ایدل شی یا بازیگر
ات: ستاشون؟؟
بورام: میچوسو؟؟؟؟ (دیوونه شدی؟)
ات: اندعه (نه)...فقط میخام اذیتش کنم
بورام: هوم..دوسه سال طول میکشه
ات: واسم مهم نیست فقط میخام ازش انتقام بگیرم
بورام: برو دادگاه نامه احضاریه بزن واسش
ات: باشه
رفتن کاراشونو کردن نامه هم ارسال شد
فردا
تهیونگ ویو
امروز هیچ هابم نبرد اون نمیدونه همچی دروغه چشمام گود شده بودنو پسرا نکرانم بودن هیچی نخورده بودم درو باز کرده یه نامه بم دادن بازش کردمـ...ن...نه امکان نداره...احضاریه؟ نه من من اتمو ول نمیکنم یهو گریم گرفت افتادم روی زمینو گریه میکردم
جین: خوبیییییی
نامجون: زن برو واسه بچه اب بیاررر
جین: باشههه
جیمین: ته ته حالت خوبه جواب بده
کوک: بذه ببینممم
ک یونگیم اومد کنارس بهم برگه رو خوندن
کوک،یونگی: احضاریههههه*داد با تعجب
هوپی: چچیییی ات اینجوری نبود
تهیونگ: هققق بدبخت شدم...بیچاره شدم..نمیتونمم هق من بدون ات نمیکشمممم *داد گریه
جین: بیا این ابو بخور اروم شی
بعد کلی کلنجار رفتن با تهیونگ فردا مجبورش کردن برن دادگاه......
&: بهت ربطی ندارههه *داد
ات: اههه چقدر رو اعصابی فشاری انقدر فشار نیار میگوزیا بچه جون *کلافه
تهیونگ: ات
ات از کمپانی میره بیرون
کوک: زنداداشش میره بیرون
ات: چیه کوک*گریه
کوک: ماجرا دعوات با دختر...داری گریه میکنی
ات: خفه شو بگو چته*گریه
کوک: راستش...جریان دعوات چیه
ات: هقق برو از داداشت یا میکاپر جونش بپرس *گریه میره
کوک: وایسا...معلوم نیست چیکار کرده
تهیونگ: ات کجا رفت
کوک: چیکارش کردی...ها چش بود داشت گریه میکرد
تهیونگ: گر..گریه جریان چیه
کوک: گفت از میکاپر شخصیت بپرس
تهیونگ: وااااای باز اون
جیمین: جریان میکاپر چیه
تهیونگ: اکسمه(ناموصی شوددد)
یونگی: اون عتیقه رو گرفته بودی؟ خــاک تو سرت با سلیقت ینی اتو نمیگرفتی خودم میگرفتمش بهتر از توعم هستم
تهیونگ: هیونگگگگ
هوپی: زهر مار بریم ببینیم جریان چیه
&: تهیونگاااا
تهیونگ: تهیونگا زهر مار باز چه بلایی میخای سر زندگیم بیاری ها من دوست ندارمممم*داد
&: اون هر*زس تهیونگ *حرصی
تهیونگ: خودت همش زیر بقیه ای بعد ب زن من میگی هر*زه چی نشونش دادی
&: رابطه قبلنمون
تهیونگ: ما رابطه ای نداشتیم چی دادی داداش عقیمت ادیت زده
&: خودت عقیمیییی *داد
تهیونگ: محکم میکوبونه توی گوش میکاپر
تهیونگ: گسکیا تاک چو (ینی عو//ضی خفـ//ـه شو)
ات ویو
رفتم خونه باورم نمیشد بهم خینت کرده بود...اونی که تا س روز پیش...سرد شده بود باید میفهمیدم داره بازیم میده گریم گرفته بود وسایلمو جم کرده تا نیومده سریع از خونه رفتم بیرون زنگ زدم بورام
ات: هقق بورام*گریه
بورام: چیشدهههه
ات: هق تهیونگ هقق*گریه(خو بنالللل)
بورام: نکنه...بیا خونه توضیح بده میام دنبالت کجایی*نگرن
ات: هق ایستگاه اتوبوس میفرستم واست*گریه
بورام بعد چند دقیقه اومد
ات خابش برده بود بورام اتو گذاشت توی ماشین برد خونش
بورام: ات بگو جزیام چیه
ات: همشو با گریه توضیح داد
بورام: پسره(سانسور) بی کیـ(سانسور) با خاهر من بازی میکنی عقی(سانسور) میکنم...ات باید انتقام بگیری
ات: اما من هنوز دوسش دارم *بغض
بورام: کاری کن دیکه نتونه پیدات کنه...باید مدل یا ایدل شی یا بازیگر
ات: ستاشون؟؟
بورام: میچوسو؟؟؟؟ (دیوونه شدی؟)
ات: اندعه (نه)...فقط میخام اذیتش کنم
بورام: هوم..دوسه سال طول میکشه
ات: واسم مهم نیست فقط میخام ازش انتقام بگیرم
بورام: برو دادگاه نامه احضاریه بزن واسش
ات: باشه
رفتن کاراشونو کردن نامه هم ارسال شد
فردا
تهیونگ ویو
امروز هیچ هابم نبرد اون نمیدونه همچی دروغه چشمام گود شده بودنو پسرا نکرانم بودن هیچی نخورده بودم درو باز کرده یه نامه بم دادن بازش کردمـ...ن...نه امکان نداره...احضاریه؟ نه من من اتمو ول نمیکنم یهو گریم گرفت افتادم روی زمینو گریه میکردم
جین: خوبیییییی
نامجون: زن برو واسه بچه اب بیاررر
جین: باشههه
جیمین: ته ته حالت خوبه جواب بده
کوک: بذه ببینممم
ک یونگیم اومد کنارس بهم برگه رو خوندن
کوک،یونگی: احضاریههههه*داد با تعجب
هوپی: چچیییی ات اینجوری نبود
تهیونگ: هققق بدبخت شدم...بیچاره شدم..نمیتونمم هق من بدون ات نمیکشمممم *داد گریه
جین: بیا این ابو بخور اروم شی
بعد کلی کلنجار رفتن با تهیونگ فردا مجبورش کردن برن دادگاه......
۸.۱k
۲۵ دی ۱۴۰۲