"ᴜɴᴋɴᴏᴡɴ ᴛᴏʀᴛᴜʀᴇʀ"
"ᴜɴᴋɴᴏᴡɴ ᴛᴏʀᴛᴜʀᴇʀ"
"ویو راشل"
ولی الاننن که جییزی ندارم سر گرمم کنه و هواسم و پرت کنهه ...یه لحظه سر درد ولم نمیکنه
برایه چی سر درد دارم!؟
بخواطر اینکه همش فکرم درگیره...درگیره جیمین...تنها پسری که ازم خوشش امد و باعث شد یه کم دلم خوش بشه...همون پسری که به قول خودش دوسم داشت.....همون پسررر جذاببیی که بخواطرشش تو مدرسه سوال پیچم میکنن..که اون کی بود؟...باهاش قرار میزارم؟....از کی باهمیم؟..الان کجاست؟
و از این سوالاا....
همونی که از مدرسه اوردم بیرونن
اننقدر به اون روز فکر کردم که تازه به یاد اوردم اون شب به اون سگ گفت من مامانشم(بچه برایه مامان سگ بودن ذوق کرده)
گفت ممیتونم برگردمم تا با اون باشم؟!
ولی گفت که اون روز دیر نباشه...
الان ۴ ماه گذشته...
وای دختر اخه مگه دیوونس ۴ ماه منتظرت باشه؟؟
برم به پاش بیوفتم؟
وای نهه
خدایاا یعنی تو یه روز دلوبستم به یه غریبه که تحدیدم میکرد؟!
یه دفعه صدایه پیامک از گوشیم امد ...
به امید اینکه شاید بازم عین قبلا از طرف جیمین باشه از جام بلند شدم تا به طرف میز اشپزخونه برم ....جوری عجله کردم که جلمو ندیدم خوردم به میز پذیرایی و مچ پام یه خط بزرگ روش افتاد، اونم بخواطر اینکه شیشه میز برید
نشستم و پامو گرفتم دستم کلا خونی شده بود
پیامک
بیخیال دردم دم از جام بلند شدم
وقتی پیامو باز کردم
....جیی؟
پیامک طبلیق بود؟
وای خداا اخه به منچه سر این چرت و پرتا بهم پیام میدید؟!
ای خداا پاممم
جعبه کمک اولیه رو برداشتم با تمیز کردن پام منتظر موندم تا خوnش بند بیاد چون حصله باندو نداشتم
دیگه بیخیالش شدم
ولی خیلی بد بریده شد
................فردا...............
از خونه زدم بیرون
بخواطر پام یکم بهش فشار میاوردم خوn میومد
داخل همون کوچه شدم ...همونی که اولین بار جیمین و دیدمم....
با هی بلندی که کشیدم
رفتم داخ سوپر مارکت و وسایلی که میخوام و گرفتم
و خارج شدم
داشتم وسایلو داخل کیفم میزاشتم که چییزی جلویه دهنم گذاشته شد و .......
"ویو جیمین"
الان چهار ماه گذشته ...یعنی واقعا دختری که بهم علاقه دارم ازم متنفره؟؟
نمیدونم این چندمین باره که تلوزیون جدید میگیرم و دوباره اشیاعه خونه رو به طرفش پرت میکنم
یا اینکه چند بار بخواطر زیاده روی الکل..بستری شدم...
و هر بی احتیاتیه دیگه
فقط میدونم من چقدر اون دخترو دوست دارم و اون براش مهم نیست
ولی دیگه ننمیشههه
بعد از دستورات لازم به افرادم رفتم حموم و خواستم یکم به خودم برسم ....دقیقا کاری که این چند وقت اصلا بهش اهمیت ندادم
داخل ایینه حموم به خودم نگاه کردم....
جیمین: داری میای پیشم کوچولو
"ویو راشل"
ولی الاننن که جییزی ندارم سر گرمم کنه و هواسم و پرت کنهه ...یه لحظه سر درد ولم نمیکنه
برایه چی سر درد دارم!؟
بخواطر اینکه همش فکرم درگیره...درگیره جیمین...تنها پسری که ازم خوشش امد و باعث شد یه کم دلم خوش بشه...همون پسری که به قول خودش دوسم داشت.....همون پسررر جذاببیی که بخواطرشش تو مدرسه سوال پیچم میکنن..که اون کی بود؟...باهاش قرار میزارم؟....از کی باهمیم؟..الان کجاست؟
و از این سوالاا....
همونی که از مدرسه اوردم بیرونن
اننقدر به اون روز فکر کردم که تازه به یاد اوردم اون شب به اون سگ گفت من مامانشم(بچه برایه مامان سگ بودن ذوق کرده)
گفت ممیتونم برگردمم تا با اون باشم؟!
ولی گفت که اون روز دیر نباشه...
الان ۴ ماه گذشته...
وای دختر اخه مگه دیوونس ۴ ماه منتظرت باشه؟؟
برم به پاش بیوفتم؟
وای نهه
خدایاا یعنی تو یه روز دلوبستم به یه غریبه که تحدیدم میکرد؟!
یه دفعه صدایه پیامک از گوشیم امد ...
به امید اینکه شاید بازم عین قبلا از طرف جیمین باشه از جام بلند شدم تا به طرف میز اشپزخونه برم ....جوری عجله کردم که جلمو ندیدم خوردم به میز پذیرایی و مچ پام یه خط بزرگ روش افتاد، اونم بخواطر اینکه شیشه میز برید
نشستم و پامو گرفتم دستم کلا خونی شده بود
پیامک
بیخیال دردم دم از جام بلند شدم
وقتی پیامو باز کردم
....جیی؟
پیامک طبلیق بود؟
وای خداا اخه به منچه سر این چرت و پرتا بهم پیام میدید؟!
ای خداا پاممم
جعبه کمک اولیه رو برداشتم با تمیز کردن پام منتظر موندم تا خوnش بند بیاد چون حصله باندو نداشتم
دیگه بیخیالش شدم
ولی خیلی بد بریده شد
................فردا...............
از خونه زدم بیرون
بخواطر پام یکم بهش فشار میاوردم خوn میومد
داخل همون کوچه شدم ...همونی که اولین بار جیمین و دیدمم....
با هی بلندی که کشیدم
رفتم داخ سوپر مارکت و وسایلی که میخوام و گرفتم
و خارج شدم
داشتم وسایلو داخل کیفم میزاشتم که چییزی جلویه دهنم گذاشته شد و .......
"ویو جیمین"
الان چهار ماه گذشته ...یعنی واقعا دختری که بهم علاقه دارم ازم متنفره؟؟
نمیدونم این چندمین باره که تلوزیون جدید میگیرم و دوباره اشیاعه خونه رو به طرفش پرت میکنم
یا اینکه چند بار بخواطر زیاده روی الکل..بستری شدم...
و هر بی احتیاتیه دیگه
فقط میدونم من چقدر اون دخترو دوست دارم و اون براش مهم نیست
ولی دیگه ننمیشههه
بعد از دستورات لازم به افرادم رفتم حموم و خواستم یکم به خودم برسم ....دقیقا کاری که این چند وقت اصلا بهش اهمیت ندادم
داخل ایینه حموم به خودم نگاه کردم....
جیمین: داری میای پیشم کوچولو
۲۲.۹k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.