Betrayal p23
ویو چند روز پیش ات
فهمیدم نیاز به پرستار داره تا بورا رو نگه داره از فرصت استفاده کردم یه ماسک و کلاه افتابی مشکی گذاشتم رفتم(بقیوشو خودتون میدونید)
پرش زمانی به 1هفته بعد ات
با بورا صمیمی شدم هی گیر میده که ماسکمو با عینکمو در بیارم اما اگه بیارم منو میشناسه بعد
ویو جیمین
تازگیا به این پرستاره شک دارم خیلی عجیبه همش صورتشو میپوشونه تصمیم گرفتم برم تو اتاقش قایم بشم تا صورتشو ببینم
ویو ات
داشتم اتاق بورا رو تمیز میکردم وایی نفس کشیدن با ماسک خیلی سختهههه
بالاخره تموم شد داشتم کششو مرتب میکردم که عکس منو جیمینو دیدم بغضم گرفت
اشکی از گونه هام سرازیر شد
رفتم تو اتاقم سریع ماسکمو کلاهمو در اوردم
شروع مردم به بلند بلند گریه کردن
ویو جیمین
رفتم داخل اتاقش پشت پرده قایم شدم امد ماسکو کلاهشو برداشت اما پشتش به من بود که نشست جلو آینه با چیزی که دیدم هم ترسیدم هم خوشحال شدم تعجب کردم اون ات بود داشت بلند بلند گریه میکرد
از جلو اینه بلند شد سرشو به دیوار تکیه داد پشتش به من بود
ات. جیمین منو ببخش هق.. همش تقصیر من بود نباید تنهاتون میزاشتم
ویو ات
داشتم گریه میکردم به خودم لعنت میفرستادم که یهو یه دستی دور کمرم حلقه شد
ات. جیغغغغغغ
جیمین. کر شدممممم
ات. قـ قـ قربان؟
جیمین. هه ات منو دیگه سر کار میزاری؟
ات. ات کیه من هه سو هستم
جیمین. برگرد
ات. صورتشو گرفت
جیمین. ات دستتو بردار(جدی، داد، بغض)
ات دستاشو از جلو صورتش برداشت با چشمای اشکی به چشمای پر از اشک جیمین نگاه کرد
ات. جیمین؟. گریه.
جیمین محکم ات رو بغل کرد
جیمین. چراچرا ترکم کردی سریع توضیح بده😭
ات از بغل جیمین امد بیرون همه چیو توضیح داد
جیمین. اما من نکشتمش که یونگی کشت
ات. نمیدونم
جیمین بوسه ای رو لب ات گذاشت و اروم مک میزده
که یهو در با شتاب باز شد بورا امد تو...
ادامه دارد..
حمایت کنید🥺♥
گایز اینم 2نفر امدن تو پیوی گفتن بزارم منم الان دارم اماده میشم میرم فعلا دوستون دارمممم💜
فهمیدم نیاز به پرستار داره تا بورا رو نگه داره از فرصت استفاده کردم یه ماسک و کلاه افتابی مشکی گذاشتم رفتم(بقیوشو خودتون میدونید)
پرش زمانی به 1هفته بعد ات
با بورا صمیمی شدم هی گیر میده که ماسکمو با عینکمو در بیارم اما اگه بیارم منو میشناسه بعد
ویو جیمین
تازگیا به این پرستاره شک دارم خیلی عجیبه همش صورتشو میپوشونه تصمیم گرفتم برم تو اتاقش قایم بشم تا صورتشو ببینم
ویو ات
داشتم اتاق بورا رو تمیز میکردم وایی نفس کشیدن با ماسک خیلی سختهههه
بالاخره تموم شد داشتم کششو مرتب میکردم که عکس منو جیمینو دیدم بغضم گرفت
اشکی از گونه هام سرازیر شد
رفتم تو اتاقم سریع ماسکمو کلاهمو در اوردم
شروع مردم به بلند بلند گریه کردن
ویو جیمین
رفتم داخل اتاقش پشت پرده قایم شدم امد ماسکو کلاهشو برداشت اما پشتش به من بود که نشست جلو آینه با چیزی که دیدم هم ترسیدم هم خوشحال شدم تعجب کردم اون ات بود داشت بلند بلند گریه میکرد
از جلو اینه بلند شد سرشو به دیوار تکیه داد پشتش به من بود
ات. جیمین منو ببخش هق.. همش تقصیر من بود نباید تنهاتون میزاشتم
ویو ات
داشتم گریه میکردم به خودم لعنت میفرستادم که یهو یه دستی دور کمرم حلقه شد
ات. جیغغغغغغ
جیمین. کر شدممممم
ات. قـ قـ قربان؟
جیمین. هه ات منو دیگه سر کار میزاری؟
ات. ات کیه من هه سو هستم
جیمین. برگرد
ات. صورتشو گرفت
جیمین. ات دستتو بردار(جدی، داد، بغض)
ات دستاشو از جلو صورتش برداشت با چشمای اشکی به چشمای پر از اشک جیمین نگاه کرد
ات. جیمین؟. گریه.
جیمین محکم ات رو بغل کرد
جیمین. چراچرا ترکم کردی سریع توضیح بده😭
ات از بغل جیمین امد بیرون همه چیو توضیح داد
جیمین. اما من نکشتمش که یونگی کشت
ات. نمیدونم
جیمین بوسه ای رو لب ات گذاشت و اروم مک میزده
که یهو در با شتاب باز شد بورا امد تو...
ادامه دارد..
حمایت کنید🥺♥
گایز اینم 2نفر امدن تو پیوی گفتن بزارم منم الان دارم اماده میشم میرم فعلا دوستون دارمممم💜
۲۳.۹k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.