part 1
آیرین:سانی ببین چی شده(با هیجان) سانی:یا هفت جد بنگتن؟چیه؟چیشده؟کی مرده؟(شوکه)
آیرین:آرومممممم(با خنده)
سانی:آیرین زهر حلاحل چه مرگته اول صبحی خر شرک(با عصبانیت و شوکه)
آیرین: گگگگگگگگ
سانی:بنال دیگه اول صبحی بیدارم کردی
آیرین: خبر خوب دارم
سانی:میگی یا نه بلاخره
آیرین: از بهترین دانشگاه سئول ایمیل اومده قبول شدیم
سانی:آها چه جالب(بیخیال)
آیرین:(پوکر)
سانی:چیییییی؟چی گفتییییییی؟(با تعجب)
آیرین:همینی که شنیدی
سانی:بدو بریم پایین باید به مامان بابا بگیم(با ذوق و دست آیرین رو کشید از پله ها رفتن پایین)
آیرین:سانی یواش الان میافتیم(با خنده)
(رفتن پایین)
سانی و آیرین: صبح بخیرررررر
بابا:صبح بخیر دخترا
آیرین:بابا مامان کجاس؟
بابا:تو آشپزخونه چیشده؟
سانی:مامانننننننن مامانننننن بدو بیا میخوایم یه چیزی بهتون بگیم
مامان:چیه؟چیشده؟ها؟(نگران)
آیرین و سانی:ما دانشگاه قبول شدیم(با ذوق)
بابا:جدی میگین(شوک)
مامان:نه بابا مثل همیشه شوخی میکنن(بیخیال)
آیرین: (لپتاپو چرخوند سمتشون)
بابا:وای دخترا تبریک میگم(خوشحال)
مامان:ببینم وای عزیزام بهتون تبریک میگم (خوشحال بغل کردن سانی و آیرین)
سانی و آیرین:مرسی
سانی و آیرین:(رو به پدرشون)خب اجازه میدید بریم؟
مامان:البته دخترا شما انقدر زحمت کشدید البته که میشه بلاخره جای غریبی هم که نمیخواید برید زادگاهتونه مگه نه چونگ سول(بابای سانی و آیرین) (رو به چونگ سول)
چونگ سول:البته(به الکس(دست راستش) اشاره کرد)
الکس:بله قربان
چونگ سول:دوتا بلیت هواپیما به کره جنوبی بگیر وی آی پی باشه که دخترا اذیت نشن و اون ویلای خودمون رو تو که توی بالاترین منطقه سئول هست واسشون آماده کن ها راستی واس خودت هم بلیت بگیر چون قراره با دخترا بری وقتی اونجا مستقل شدن برگرد
آیرین:بابا ویلا رو به دریا هست دیگه نه؟(با دهن پر)
سانی: استخر هم داره دیگه؟(با دهن پر)
چونگ سول:آره دخترا داره(باخنده)
سانی و آیرین:خوبه
چونگ سول: فهمیدی دیگه؟(رو به الکس)
الکس:بله قربان
سانی و آیرین:خب دیگه ما سیر شدیم
سانی:آجوما واسم یه هات چاکلت میزنی؟
آیرین:آجوما واس منم بزن
آجوما:باشه
سانی:آجوما اگر میشه بیار تراس واسمون
آجوما:حتما
سانی و آیرین:(رفتن بالا تو تراس)
سانی:وای آیرین خیلی ذوق دارم
آیرین:منم اصلا یادم نمیاد سئول چه شکلی بود
سانی:آخه شل مغز وقتی اومدیم کلا دوسالت بوده از کجا میخواستی یادت باشه؟
در اتاق زده شد یهو.........
آیرین:آرومممممم(با خنده)
سانی:آیرین زهر حلاحل چه مرگته اول صبحی خر شرک(با عصبانیت و شوکه)
آیرین: گگگگگگگگ
سانی:بنال دیگه اول صبحی بیدارم کردی
آیرین: خبر خوب دارم
سانی:میگی یا نه بلاخره
آیرین: از بهترین دانشگاه سئول ایمیل اومده قبول شدیم
سانی:آها چه جالب(بیخیال)
آیرین:(پوکر)
سانی:چیییییی؟چی گفتییییییی؟(با تعجب)
آیرین:همینی که شنیدی
سانی:بدو بریم پایین باید به مامان بابا بگیم(با ذوق و دست آیرین رو کشید از پله ها رفتن پایین)
آیرین:سانی یواش الان میافتیم(با خنده)
(رفتن پایین)
سانی و آیرین: صبح بخیرررررر
بابا:صبح بخیر دخترا
آیرین:بابا مامان کجاس؟
بابا:تو آشپزخونه چیشده؟
سانی:مامانننننننن مامانننننن بدو بیا میخوایم یه چیزی بهتون بگیم
مامان:چیه؟چیشده؟ها؟(نگران)
آیرین و سانی:ما دانشگاه قبول شدیم(با ذوق)
بابا:جدی میگین(شوک)
مامان:نه بابا مثل همیشه شوخی میکنن(بیخیال)
آیرین: (لپتاپو چرخوند سمتشون)
بابا:وای دخترا تبریک میگم(خوشحال)
مامان:ببینم وای عزیزام بهتون تبریک میگم (خوشحال بغل کردن سانی و آیرین)
سانی و آیرین:مرسی
سانی و آیرین:(رو به پدرشون)خب اجازه میدید بریم؟
مامان:البته دخترا شما انقدر زحمت کشدید البته که میشه بلاخره جای غریبی هم که نمیخواید برید زادگاهتونه مگه نه چونگ سول(بابای سانی و آیرین) (رو به چونگ سول)
چونگ سول:البته(به الکس(دست راستش) اشاره کرد)
الکس:بله قربان
چونگ سول:دوتا بلیت هواپیما به کره جنوبی بگیر وی آی پی باشه که دخترا اذیت نشن و اون ویلای خودمون رو تو که توی بالاترین منطقه سئول هست واسشون آماده کن ها راستی واس خودت هم بلیت بگیر چون قراره با دخترا بری وقتی اونجا مستقل شدن برگرد
آیرین:بابا ویلا رو به دریا هست دیگه نه؟(با دهن پر)
سانی: استخر هم داره دیگه؟(با دهن پر)
چونگ سول:آره دخترا داره(باخنده)
سانی و آیرین:خوبه
چونگ سول: فهمیدی دیگه؟(رو به الکس)
الکس:بله قربان
سانی و آیرین:خب دیگه ما سیر شدیم
سانی:آجوما واسم یه هات چاکلت میزنی؟
آیرین:آجوما واس منم بزن
آجوما:باشه
سانی:آجوما اگر میشه بیار تراس واسمون
آجوما:حتما
سانی و آیرین:(رفتن بالا تو تراس)
سانی:وای آیرین خیلی ذوق دارم
آیرین:منم اصلا یادم نمیاد سئول چه شکلی بود
سانی:آخه شل مغز وقتی اومدیم کلا دوسالت بوده از کجا میخواستی یادت باشه؟
در اتاق زده شد یهو.........
۳.۰k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.