PΛЯƬ28(ادامه پارت قبل)
از اینجا به بعد اسماته اگه جنبه ندارین نخونین
.
.
.
.
.
.
.
.
رفتیم خونه که یهو جیمین دستمو گرفت و به دیوار چسبوندتم
مچ دستمو ول کرد و دوطرف پهلوم رو گرفت
میدونست پهلوهه که من باهاش تحریک میشم
با صدای خش دار و بم گفت:اونجوری که به جیهوپ عشق میورزی چرا به من نمیورزی؟ها؟
با صدای تحریک امیز نزدیک گوشش شدم و گفتم:میخوای باهام عشق رو تحربه کنی ؟هوم؟
گفت:اخ بیب تو چقدر تحریک امیزی.یذره دیگه اینجوری حرف بزنی یجوری میکنمت که نتونی تا ۲ هفته راه بری.
نیشخند زدم و گفتم:خوب بلدی تهدید کنی.ببینم انجامش میتونی بدی؟
لب پایینش رو گاز گرفت و گفت:پس الان یکاری میکنم که تا چند روز از دل درد خوابت نبره
زیپ لباسمو کشید پایین
گردنمو کیس مارک گذاشت .
رفت روی قفسه سینم و لیسش زد
لباسمو از تنم در اورد
دستامو دور گردنش حلقه کردم و لبامو کوبیدم به لبش
همینجور گاز میزدم تا اینکه یه تیکه از لبش پاره شد
همینجور که لبش توی دهنم بود گفت:اخخ
جایی که پارع شد رو لیس زدم و بوسیدمش
دوباره ادامه دادیم به لب گرفتن
گفت:بیب...اوممممم...بسه....میخوام بندازم....توت
گفتم:نمیتونم....از ....لبات د....دست بکشم ....ددی سکسیم
دوطرف رونمو گرفت و بلندم کرد
بردم روی کنسول و گذاشتتم روی میز کنسول
نشسته بودم و لباشو میخوردم
یکی از سینه هام توی دهنش بود اون یکی هم توی دستش داشت میمالوندش
دوباره اومد روی لبم
همینجور که لبشو میخوردم دکه های پیراهنشم باز کردم
از لباش جدا شدم و رفتم روی گردنشو کبود کردم
بعدش دستمو از پایین گردنش گرفتم کشیدم تا پایین
رسیدم به شلوارش از روی شلوار دیکشو فشار دادم
توی صورتش نگاه کردم که چشماشو بسته و لب پایینشو گاز گرفته
محکم تر فشارش دادم و خودمم لب پایینمو گاز گرفتم
جیمین گفت:دیگه طاقت ندارم...
باسنمو داد بالا و شورتمو در اورد
دستشو کرد داخل پوصیمم و مالش داد
خبس کرده بودم
با دوزخند گفت:اومم بیبی گرل....وایه ددی خیس کرده بودی؟
گفتم:اره ددی .....پس برای کی خیس کنم؟
سرمو بردم بالا و چشامو بستم و لبمو گاز گرفتم
از مالشش دست کند و کمربندش رو باز کرد و شلوار و باکسرشو باهم کشید پایین
دیکش سیخ شده بود
دستمو دور دیکش انداختم و یذره عقب جلو کردم
گفت:دختر دیوونم نکن کار دستت میدمااا
با صدای خمار رفتم در گوشش و گفتم:من عاشق کاراییم که تو دستم میدم ددی (پوزخند)
گفت:خودت خواستی...بیبی گرل
بیبن پاهام رو باز کرد و یواش یواش واردم کرد
گفتم:اخخخخ...اوفففف....چقدر بزرگ شده ددی
خندید و گفت:دیوونم کنی همین میشه دیگه دخترک
گفتم:آییییی....بزار عادت کنم...اخخخخ
تا ته واردم کرد
گفت:عمرا گفتم که کار دستت میدم
همینجور که نشسته بودم داخلم حرکت کرد
همش جیغ میزدم و از درد به بازوهاش چنگ میزدم
گفتم:اخخخخخ ددی ....دارم میمیرم ...اروم تر ..
گفت:تازه کحاشی؟هنو باید برات یجوری بکوبونم که بمیری از درد ...
گفتم:وایییی...اخخخ ...دیگه نمیتونم
بدون اینکه از توم دربیاره دوباره زیر باسنم رو گرفت و بلندم کرد
بردم توی اتاق خوابمون
هنوز داخلم بود که انداختتم روی تخت
خوابوندم و داخلم تندتند حرکت کرد نمیکوبوند ولی تندش کرده بود
همینجور هی ناله میکردم
نقطه جی رو پیدا کرد و ضربه میزد
از شدت لذت چشمام به سمت بالا میرفت
جیمین گفت:خوب حال میکنی بی؟
گفتم:عاحح ددی ....دیوونم کردی
خندید و گفت:پس بهت کیف داده خب خوبه
گفتم:عاححح...ددی؟
با صدای خمار گفت:جونم دخترم؟ موهام رو نوازش کرد
چشام بسته بود گفتم:ددیی....برام محکم بکوب طوری بکوب که تا ۳ روز نتونم از روی تخت بلند شم
پوزخند زد و گفت:اوففف بیبی....تو عجب دختر خوبی هستی ها؟بدجور ددی رو داری روانی میکنی ...با کمال میل
برام محکم محکم ک.بید
از شدت درد و لذت جیغ میزدم
اونم شروع کرد به ناله های مردونه کردن
همش داخلم میکوبید که گفتم:اوففف ددی وقت کام کردنه
گفت:عاححح.....باشه بیب هرچی تو بگی
باهم کام کردیم و بیرون روی ملافه خالی کرد
هردومون خیس عرق بودیم
اینقدر درد داشتم و خسته بودم که بیهوش شدم ولی یه سری چیزا میفهمیدم
(از دید جیمین)
تاحالا هر رابطه ای با هر کسی که داشتم اینقدر حال نکرده بودم
اینقدر پایه و اهل حال بود که تا بحال همچین ادمی رو توی عمرم ندیده بودم
افتادم کنارش و گفتم:اوووففف...بیب ...بیا بریم حموم
ا/ت:......
گفتم:بیب؟
ا/ت:.....
نگاه کردم بهش و دیدم که داره خواب ۷ پادشاه رو میبینه
رفتم و یک دسمال برداشتم و داخلش رو پاک کردم
بعد موهاش رو کنار زدم و گونش و پیشونیش رو بوسیدم
گفتم:عاشقتم بیبی موچیه من
اونم با صدای گرفته گفت:من عاشقتم....مرد من
لبخند زدم و دراز کشیدم و گرفتمش توی بغلم ....
(فردا)
(از دید ا/ت)
.
.
.
.
.
.
.
.
رفتیم خونه که یهو جیمین دستمو گرفت و به دیوار چسبوندتم
مچ دستمو ول کرد و دوطرف پهلوم رو گرفت
میدونست پهلوهه که من باهاش تحریک میشم
با صدای خش دار و بم گفت:اونجوری که به جیهوپ عشق میورزی چرا به من نمیورزی؟ها؟
با صدای تحریک امیز نزدیک گوشش شدم و گفتم:میخوای باهام عشق رو تحربه کنی ؟هوم؟
گفت:اخ بیب تو چقدر تحریک امیزی.یذره دیگه اینجوری حرف بزنی یجوری میکنمت که نتونی تا ۲ هفته راه بری.
نیشخند زدم و گفتم:خوب بلدی تهدید کنی.ببینم انجامش میتونی بدی؟
لب پایینش رو گاز گرفت و گفت:پس الان یکاری میکنم که تا چند روز از دل درد خوابت نبره
زیپ لباسمو کشید پایین
گردنمو کیس مارک گذاشت .
رفت روی قفسه سینم و لیسش زد
لباسمو از تنم در اورد
دستامو دور گردنش حلقه کردم و لبامو کوبیدم به لبش
همینجور گاز میزدم تا اینکه یه تیکه از لبش پاره شد
همینجور که لبش توی دهنم بود گفت:اخخ
جایی که پارع شد رو لیس زدم و بوسیدمش
دوباره ادامه دادیم به لب گرفتن
گفت:بیب...اوممممم...بسه....میخوام بندازم....توت
گفتم:نمیتونم....از ....لبات د....دست بکشم ....ددی سکسیم
دوطرف رونمو گرفت و بلندم کرد
بردم روی کنسول و گذاشتتم روی میز کنسول
نشسته بودم و لباشو میخوردم
یکی از سینه هام توی دهنش بود اون یکی هم توی دستش داشت میمالوندش
دوباره اومد روی لبم
همینجور که لبشو میخوردم دکه های پیراهنشم باز کردم
از لباش جدا شدم و رفتم روی گردنشو کبود کردم
بعدش دستمو از پایین گردنش گرفتم کشیدم تا پایین
رسیدم به شلوارش از روی شلوار دیکشو فشار دادم
توی صورتش نگاه کردم که چشماشو بسته و لب پایینشو گاز گرفته
محکم تر فشارش دادم و خودمم لب پایینمو گاز گرفتم
جیمین گفت:دیگه طاقت ندارم...
باسنمو داد بالا و شورتمو در اورد
دستشو کرد داخل پوصیمم و مالش داد
خبس کرده بودم
با دوزخند گفت:اومم بیبی گرل....وایه ددی خیس کرده بودی؟
گفتم:اره ددی .....پس برای کی خیس کنم؟
سرمو بردم بالا و چشامو بستم و لبمو گاز گرفتم
از مالشش دست کند و کمربندش رو باز کرد و شلوار و باکسرشو باهم کشید پایین
دیکش سیخ شده بود
دستمو دور دیکش انداختم و یذره عقب جلو کردم
گفت:دختر دیوونم نکن کار دستت میدمااا
با صدای خمار رفتم در گوشش و گفتم:من عاشق کاراییم که تو دستم میدم ددی (پوزخند)
گفت:خودت خواستی...بیبی گرل
بیبن پاهام رو باز کرد و یواش یواش واردم کرد
گفتم:اخخخخ...اوفففف....چقدر بزرگ شده ددی
خندید و گفت:دیوونم کنی همین میشه دیگه دخترک
گفتم:آییییی....بزار عادت کنم...اخخخخ
تا ته واردم کرد
گفت:عمرا گفتم که کار دستت میدم
همینجور که نشسته بودم داخلم حرکت کرد
همش جیغ میزدم و از درد به بازوهاش چنگ میزدم
گفتم:اخخخخخ ددی ....دارم میمیرم ...اروم تر ..
گفت:تازه کحاشی؟هنو باید برات یجوری بکوبونم که بمیری از درد ...
گفتم:وایییی...اخخخ ...دیگه نمیتونم
بدون اینکه از توم دربیاره دوباره زیر باسنم رو گرفت و بلندم کرد
بردم توی اتاق خوابمون
هنوز داخلم بود که انداختتم روی تخت
خوابوندم و داخلم تندتند حرکت کرد نمیکوبوند ولی تندش کرده بود
همینجور هی ناله میکردم
نقطه جی رو پیدا کرد و ضربه میزد
از شدت لذت چشمام به سمت بالا میرفت
جیمین گفت:خوب حال میکنی بی؟
گفتم:عاحح ددی ....دیوونم کردی
خندید و گفت:پس بهت کیف داده خب خوبه
گفتم:عاححح...ددی؟
با صدای خمار گفت:جونم دخترم؟ موهام رو نوازش کرد
چشام بسته بود گفتم:ددیی....برام محکم بکوب طوری بکوب که تا ۳ روز نتونم از روی تخت بلند شم
پوزخند زد و گفت:اوففف بیبی....تو عجب دختر خوبی هستی ها؟بدجور ددی رو داری روانی میکنی ...با کمال میل
برام محکم محکم ک.بید
از شدت درد و لذت جیغ میزدم
اونم شروع کرد به ناله های مردونه کردن
همش داخلم میکوبید که گفتم:اوففف ددی وقت کام کردنه
گفت:عاححح.....باشه بیب هرچی تو بگی
باهم کام کردیم و بیرون روی ملافه خالی کرد
هردومون خیس عرق بودیم
اینقدر درد داشتم و خسته بودم که بیهوش شدم ولی یه سری چیزا میفهمیدم
(از دید جیمین)
تاحالا هر رابطه ای با هر کسی که داشتم اینقدر حال نکرده بودم
اینقدر پایه و اهل حال بود که تا بحال همچین ادمی رو توی عمرم ندیده بودم
افتادم کنارش و گفتم:اوووففف...بیب ...بیا بریم حموم
ا/ت:......
گفتم:بیب؟
ا/ت:.....
نگاه کردم بهش و دیدم که داره خواب ۷ پادشاه رو میبینه
رفتم و یک دسمال برداشتم و داخلش رو پاک کردم
بعد موهاش رو کنار زدم و گونش و پیشونیش رو بوسیدم
گفتم:عاشقتم بیبی موچیه من
اونم با صدای گرفته گفت:من عاشقتم....مرد من
لبخند زدم و دراز کشیدم و گرفتمش توی بغلم ....
(فردا)
(از دید ا/ت)
۷.۵k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.