فیک ١7
دیگه حرفی نزدن وقتی به خونه رسیدن
بدونه هیچ حرفی رفتن داخل بعد کوک هانول به زور برد اتاقش بعد دره رو قفل کرد تا فرار نکنه
ویو هانول
وقتی منو برد به اتاق در رو قفل کرد عوضیییییییییی
نشستم پشته دره گریه کردم
آخه گناهه من چی مگه من چیکار کرد
داشتم با خودم حرف میزدم که چشمام گرم خواب شد
ویو کوک
بردمش به اتاق در رو قفل کردم بعد به اتاقه خودم رفتم روی تخت دراز کشیدم حوصلم سر رفته بود اوففف
نمیدونم چیکار کنم تا هانول عاشقم بشه سرتو بخوره سانگ
چطوزی مخشو زد ؟؟
ایششش چرا دارم به اینا فکر میکنم نگاه به ساعت کردم ١٢بود واقعا خیلی روزه بدی بود
اینطوری نمیشه بلند شدم از اتاق رفتم بیرون هیچ کس بیدار نبود
رفتم داخل حیاط دنباله بم گشتم دیدم کناره درخت خوابیده
ولش کن
با صدای پیامک گوشیم مواج شدم گوشیمو داراودم و چک کردم
دیدم یکی از بادیگاردم پیام داده
بادی:قربان آقای سانگ رو انداختم جلوی خونش
کوک:آفرین
گوشمو خاموش کردم رفتم داخل
اول به سمته اتاقه هانول رفتم صدایی نیومد پس خوابیده آروم در رو باز کردم دیدم روی زمین خوابش برده
بلندش کردم گذاشتمش رو تخت
و بوسهای روی گونش گذاشتم
کوک: ببخشید ولی مجبورم
بنده
کمی بعد کوک از اتاق خارج شدو به سمته اتاقه خودش رفت خودشو روی تخت انداخت
و کمی بعد خوابش برد
ناموسن خودم خیلی خوابم میاد
ولی فردا چندتا پارت تو راهع
بچهها لایک کنید چیزی ازتون کم نمیشه که وااااااا
بدونه هیچ حرفی رفتن داخل بعد کوک هانول به زور برد اتاقش بعد دره رو قفل کرد تا فرار نکنه
ویو هانول
وقتی منو برد به اتاق در رو قفل کرد عوضیییییییییی
نشستم پشته دره گریه کردم
آخه گناهه من چی مگه من چیکار کرد
داشتم با خودم حرف میزدم که چشمام گرم خواب شد
ویو کوک
بردمش به اتاق در رو قفل کردم بعد به اتاقه خودم رفتم روی تخت دراز کشیدم حوصلم سر رفته بود اوففف
نمیدونم چیکار کنم تا هانول عاشقم بشه سرتو بخوره سانگ
چطوزی مخشو زد ؟؟
ایششش چرا دارم به اینا فکر میکنم نگاه به ساعت کردم ١٢بود واقعا خیلی روزه بدی بود
اینطوری نمیشه بلند شدم از اتاق رفتم بیرون هیچ کس بیدار نبود
رفتم داخل حیاط دنباله بم گشتم دیدم کناره درخت خوابیده
ولش کن
با صدای پیامک گوشیم مواج شدم گوشیمو داراودم و چک کردم
دیدم یکی از بادیگاردم پیام داده
بادی:قربان آقای سانگ رو انداختم جلوی خونش
کوک:آفرین
گوشمو خاموش کردم رفتم داخل
اول به سمته اتاقه هانول رفتم صدایی نیومد پس خوابیده آروم در رو باز کردم دیدم روی زمین خوابش برده
بلندش کردم گذاشتمش رو تخت
و بوسهای روی گونش گذاشتم
کوک: ببخشید ولی مجبورم
بنده
کمی بعد کوک از اتاق خارج شدو به سمته اتاقه خودش رفت خودشو روی تخت انداخت
و کمی بعد خوابش برد
ناموسن خودم خیلی خوابم میاد
ولی فردا چندتا پارت تو راهع
بچهها لایک کنید چیزی ازتون کم نمیشه که وااااااا
۳۰.۱k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.