پارت : 22
Hi, army
بنده
بعد از اینکه ات و جونگ کوک حرف زدن رفتن عمارت و فردا صبح وقتی ات کاملا اماده شد جونگ کوک رسوندش عمارت خودشون و خلاصه این شد که پدر و مادر ات هم از امریکا ( امریکا بودن یا فرانسه دقیق یادن نیست ، شرمنده 😭😂 ) برگشتن و زندگی ات مثل قبلا شد البته خیلی بهتر با وجود جونگ کوک تو زندگیش احساس ارامش و... میکرد ات همه چیز رو برای هانا تعریف کرد و اون بدبخت هم برگاش ریخته بود 😂...
ات
سلام
باید بگم چهار سال گذشته و من الان 20 سالمه و تو این چهار سال یک عالمه خاطرات خوب و خوش با کوکیم گذروندم...
ادامش باشه واسه فردا بعد .
اینم از پارت : 22 امیدوارم خوشتون بیاد .
حمایت کنید .
بنده
بعد از اینکه ات و جونگ کوک حرف زدن رفتن عمارت و فردا صبح وقتی ات کاملا اماده شد جونگ کوک رسوندش عمارت خودشون و خلاصه این شد که پدر و مادر ات هم از امریکا ( امریکا بودن یا فرانسه دقیق یادن نیست ، شرمنده 😭😂 ) برگشتن و زندگی ات مثل قبلا شد البته خیلی بهتر با وجود جونگ کوک تو زندگیش احساس ارامش و... میکرد ات همه چیز رو برای هانا تعریف کرد و اون بدبخت هم برگاش ریخته بود 😂...
ات
سلام
باید بگم چهار سال گذشته و من الان 20 سالمه و تو این چهار سال یک عالمه خاطرات خوب و خوش با کوکیم گذروندم...
ادامش باشه واسه فردا بعد .
اینم از پارت : 22 امیدوارم خوشتون بیاد .
حمایت کنید .
۳۷۰
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.