ترس از تنهایی 🤍🖤 •°Part 10°•
نارا: وووویییییییییی لیانا جونمممممم
لیانا: سلام خوبی؟ باعث زحمت شدم
نارا: ووویییی تبریک میگمممم منکه عالیم تو خوبی؟ جوجویه عمه خوبه؟
لیانا: مرسی هر دومون خوبیم ولی اینهمه چیز واسه منه دستت
نارا: بله برای شماست خانم مادر
لیانا: ولی خیلی زیاده که
نارا: تو الان باید خودتو تقویت کنی از جونگ کوک وضعیتت رو شنیدم پس لجبازی نکن حتی شده یه نیمچه گاز بزن تا جون بگیری
لیانا: اکی دستت درد نکنه
نارا: خواهش میکنم بیا بریم ببین برات چیا پختم
لیانا: امیدوارم بتونم بخورم
لیانا و نارا نشستن سر میز و نارا از غذا هایی که آورده بود برای لیانا از هر کدوم مقدار کمی ریخت و گذاشت جلوش
نارا: ببین الان از هر کدوم یه قاشق هم بخوری خیلیه
لیانا: خیلی زحمت کشیدی همشون خوشمزن اگر تو حالت عادی بودم همشو میخوردم ولی نیستم صبح نبودی ببینی جونگ کوک بیچاره چقدر زحمت کشیده بود آخرش بزور یه زره خوردم
نارا: اشکال نداره بجاش یه نینی داری بدنیا میاری راستی دوست داری دختر باشه یا پسر؟
لیانا: اگر قبل از بارداری میپرسیدی یقینا میگفتم دختر ولی الان فقط سلامتیش برام مهمه
نارا: بالاخره منم مادر بودم میدونم سلامتیش بعد از بارداری فقط مهم میشه ولی خب هر چقدرم بگی اگر اون جنسیتی که میخواستی بشه یه حس خیلی خوبیه و خب خوشحال ترم میشی البته فکر کنم خودت بدونی جونگ کوک هم دختر دوست داره همیشه میگفت من دوست دارم دختر دار بشم
لیانا: آره حق با توعه جونگ کوک که عاشق دختره همیشه به منم میگفت
نارا: خب حالا از بحثش بیایم بیرون غذامونو بخوریم
لیانا شروع کرد بخوردن بزور تونست یکم از هر کدوم بخوره البته فایده زیادیم نداشت چون نود درصده هر چیزی که میخورد رو بالا میآورد
لیانا: دستت درد نکنه
نارا: خواهش میکنم عزیزم حالا برو قرصاتو بخور برو یکم استراحت کن گفتی مهمون داری راستی؟
لیانا: آره برای شام پسرارو دعوت کردم
نارا: اها
لینا میدونست که اگر اینو بگه نارا ناراحت میشه چون نارا و جیمین عاشق هم بودن و با هم ازدواج کردن ولی به یه هفته نکشیده بود که نارا حامله شد همه خوشحال بودیم ولی وقتی سوفیا دختر نارا و جیمین سه سالش بود بخاطر مشکل قلبی از دنیا رفت و نارا هم دیگه نمیتونست باردار بشه جیمین برای بارداری نارا خیلی تلاش کرد ولی نشد که نشد و نارا هم بخاطر لجبازی خودش با اینکه همه حتی جونگ کوک باهاش صحبت کرده بودن ولی از جیمین جدا شد تا زندگی اون رو خراب نکنه ولی خبر نداشت که اینطوری جیمین رو نابود میکنه جیمین بهد از یکسال با دختری که نقاش بود ازدواج کرد و الان صاحب دوتا دخترن ولی نارا دیگه با هیچکس وارد رابطه نشد و الانم دوست نداره جیمین رو ببینه پس باید زود تر کار هارو میکردیم نمیخوام حال نارا بد بشه
کپی ممنوع ❌
لیانا: سلام خوبی؟ باعث زحمت شدم
نارا: ووویییی تبریک میگمممم منکه عالیم تو خوبی؟ جوجویه عمه خوبه؟
لیانا: مرسی هر دومون خوبیم ولی اینهمه چیز واسه منه دستت
نارا: بله برای شماست خانم مادر
لیانا: ولی خیلی زیاده که
نارا: تو الان باید خودتو تقویت کنی از جونگ کوک وضعیتت رو شنیدم پس لجبازی نکن حتی شده یه نیمچه گاز بزن تا جون بگیری
لیانا: اکی دستت درد نکنه
نارا: خواهش میکنم بیا بریم ببین برات چیا پختم
لیانا: امیدوارم بتونم بخورم
لیانا و نارا نشستن سر میز و نارا از غذا هایی که آورده بود برای لیانا از هر کدوم مقدار کمی ریخت و گذاشت جلوش
نارا: ببین الان از هر کدوم یه قاشق هم بخوری خیلیه
لیانا: خیلی زحمت کشیدی همشون خوشمزن اگر تو حالت عادی بودم همشو میخوردم ولی نیستم صبح نبودی ببینی جونگ کوک بیچاره چقدر زحمت کشیده بود آخرش بزور یه زره خوردم
نارا: اشکال نداره بجاش یه نینی داری بدنیا میاری راستی دوست داری دختر باشه یا پسر؟
لیانا: اگر قبل از بارداری میپرسیدی یقینا میگفتم دختر ولی الان فقط سلامتیش برام مهمه
نارا: بالاخره منم مادر بودم میدونم سلامتیش بعد از بارداری فقط مهم میشه ولی خب هر چقدرم بگی اگر اون جنسیتی که میخواستی بشه یه حس خیلی خوبیه و خب خوشحال ترم میشی البته فکر کنم خودت بدونی جونگ کوک هم دختر دوست داره همیشه میگفت من دوست دارم دختر دار بشم
لیانا: آره حق با توعه جونگ کوک که عاشق دختره همیشه به منم میگفت
نارا: خب حالا از بحثش بیایم بیرون غذامونو بخوریم
لیانا شروع کرد بخوردن بزور تونست یکم از هر کدوم بخوره البته فایده زیادیم نداشت چون نود درصده هر چیزی که میخورد رو بالا میآورد
لیانا: دستت درد نکنه
نارا: خواهش میکنم عزیزم حالا برو قرصاتو بخور برو یکم استراحت کن گفتی مهمون داری راستی؟
لیانا: آره برای شام پسرارو دعوت کردم
نارا: اها
لینا میدونست که اگر اینو بگه نارا ناراحت میشه چون نارا و جیمین عاشق هم بودن و با هم ازدواج کردن ولی به یه هفته نکشیده بود که نارا حامله شد همه خوشحال بودیم ولی وقتی سوفیا دختر نارا و جیمین سه سالش بود بخاطر مشکل قلبی از دنیا رفت و نارا هم دیگه نمیتونست باردار بشه جیمین برای بارداری نارا خیلی تلاش کرد ولی نشد که نشد و نارا هم بخاطر لجبازی خودش با اینکه همه حتی جونگ کوک باهاش صحبت کرده بودن ولی از جیمین جدا شد تا زندگی اون رو خراب نکنه ولی خبر نداشت که اینطوری جیمین رو نابود میکنه جیمین بهد از یکسال با دختری که نقاش بود ازدواج کرد و الان صاحب دوتا دخترن ولی نارا دیگه با هیچکس وارد رابطه نشد و الانم دوست نداره جیمین رو ببینه پس باید زود تر کار هارو میکردیم نمیخوام حال نارا بد بشه
کپی ممنوع ❌
۴۸.۳k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.