فیک عشق دردسرساز
«پارت:۲۸»
درباز شد و یکی از افراد سازمان بود،تا اومدچیزی بگه صدای نعره بلند تهیونگ بلند شد
-گمشو بیرون
رنگ از صورت بدبخت پرید و سریع درو بست، دروغ چرا؟ خودمم ترسیدم!تاحالا اینقدر عصبی و ناراحت ندیده بودمش
برگه رو پرت کرد روی میزو جوری از روی صندلیش بلند شد که صندلی با شدت خورد به دیوار
با قدمای محکم اومد سمتمو خیره تو چشمای عصبی و قرمزش شدم.
آب دهنمو قورت دادم...
با صدایی که از سر عصبانیت بی شباهت به داد نبودگفت...
-که حالا اومدیو برگه استعفا تو میدی به من؟؟؟؟؟!
غرور همیشگیمو حفظ کردم و برخلاف دخترای دیگه زل زدم تو چشماش و بدون ترس گفتم..
+خودتون که دیدید فکر نمیکنم جای سوال باقی مونده باشه
صدای دادش بلند شد که پلکام لرز خفیفی کرد
-من یه نفرمممم وقتی باهام حرف میزنی رسمی حرف نزن وجمع نبند!
+به من دستور ندید من استعفا دادم و الان دیگه شما رئیس من نیستید که به حرفتون گوش کنم آقای کیم.
-با زبون خوش بهت میگم مورا...اون روی سگ منو بالا نیار که بد برات تموم میشه
+کاری به شما و اخلاق مثل سگتون ندارم از کارم خسته شدم همین! لطفا تأییدش کنید تا رفع زحمت کنم.
یه قدم نزدیکم شد اما از جام تکون نخوردم و همینطور به لجبازیم ادامه میدادم...
با صدایی که از شدت عصبانیت گرفته شده بود تو صورتم گفت...
-من تأییدش میکنم اما وای به حالت اگه بفهمم کسی غیر خودم نزدیکت شده
صداشو بالاتر برد و ادامه داد...
-وای به حالت مورا اگه بفهمم پای شخصی تو زندگیت باز شده و مخصوصا اگه پسر باشه!!!
+برای زندگی من تعیین تکلیف نکن
-زندگی تو نه ، زندگیت برای منه و از این به بعد هر غلطی میکنی باید بدونم و یادت نره این جنگی بود که خودت شروعش کردی
زدم تخت سینش که یه قدم عقب رفت و با خشم گفتم
+به چه جرعتی تو زندگیم فضولی میکنی؟ولم کن گمشو پی زندگیت مرتیکه ای بابا رفتم سمت درو با شدت بهم کوبیدمشو رفتم سوار تاکسی شدم و ادرسو دادم
اینقدر مشغول افکارم بودم که نفهمیدم کی رسیدم جلوی در خونه جودی.
پول ماشین و حساب کردم
جلوی در خونه بودمو سرم پایین بودو دنبال کلید توی کیفم میگشتم که با سر خوردم به کسی ....
(لایک و کامنت فراموش نشه ♥درخماری بمونید😅)
درباز شد و یکی از افراد سازمان بود،تا اومدچیزی بگه صدای نعره بلند تهیونگ بلند شد
-گمشو بیرون
رنگ از صورت بدبخت پرید و سریع درو بست، دروغ چرا؟ خودمم ترسیدم!تاحالا اینقدر عصبی و ناراحت ندیده بودمش
برگه رو پرت کرد روی میزو جوری از روی صندلیش بلند شد که صندلی با شدت خورد به دیوار
با قدمای محکم اومد سمتمو خیره تو چشمای عصبی و قرمزش شدم.
آب دهنمو قورت دادم...
با صدایی که از سر عصبانیت بی شباهت به داد نبودگفت...
-که حالا اومدیو برگه استعفا تو میدی به من؟؟؟؟؟!
غرور همیشگیمو حفظ کردم و برخلاف دخترای دیگه زل زدم تو چشماش و بدون ترس گفتم..
+خودتون که دیدید فکر نمیکنم جای سوال باقی مونده باشه
صدای دادش بلند شد که پلکام لرز خفیفی کرد
-من یه نفرمممم وقتی باهام حرف میزنی رسمی حرف نزن وجمع نبند!
+به من دستور ندید من استعفا دادم و الان دیگه شما رئیس من نیستید که به حرفتون گوش کنم آقای کیم.
-با زبون خوش بهت میگم مورا...اون روی سگ منو بالا نیار که بد برات تموم میشه
+کاری به شما و اخلاق مثل سگتون ندارم از کارم خسته شدم همین! لطفا تأییدش کنید تا رفع زحمت کنم.
یه قدم نزدیکم شد اما از جام تکون نخوردم و همینطور به لجبازیم ادامه میدادم...
با صدایی که از شدت عصبانیت گرفته شده بود تو صورتم گفت...
-من تأییدش میکنم اما وای به حالت اگه بفهمم کسی غیر خودم نزدیکت شده
صداشو بالاتر برد و ادامه داد...
-وای به حالت مورا اگه بفهمم پای شخصی تو زندگیت باز شده و مخصوصا اگه پسر باشه!!!
+برای زندگی من تعیین تکلیف نکن
-زندگی تو نه ، زندگیت برای منه و از این به بعد هر غلطی میکنی باید بدونم و یادت نره این جنگی بود که خودت شروعش کردی
زدم تخت سینش که یه قدم عقب رفت و با خشم گفتم
+به چه جرعتی تو زندگیم فضولی میکنی؟ولم کن گمشو پی زندگیت مرتیکه ای بابا رفتم سمت درو با شدت بهم کوبیدمشو رفتم سوار تاکسی شدم و ادرسو دادم
اینقدر مشغول افکارم بودم که نفهمیدم کی رسیدم جلوی در خونه جودی.
پول ماشین و حساب کردم
جلوی در خونه بودمو سرم پایین بودو دنبال کلید توی کیفم میگشتم که با سر خوردم به کسی ....
(لایک و کامنت فراموش نشه ♥درخماری بمونید😅)
۲۸.۰k
۱۰ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.