فیک روباه سیاه
فیک روباه سیاه
P32
۴ ساعت بعد
ا.ت:اوففف خسته شدمممم
کوک:منمممم
عکاس:خانم توی یوتیوب خبرایی پخش شدن ببینین
ا.ت:وایسا
خبر:کیم ا.ت صاحب برند charm.. با جئون جونگکوک قرار میگزارد آنها هنگام عکسبرداری هم دیگر را بوسیدن
ا.ت:وای خاک بر سرمون
کوک:خوب چیه مگه انگار س* س کردیم یه بوس دیگه
ا.ت:تو حرف نزن. اینا از کجا باخبر شدن(اشاره به عکاس)
عکاس:خب یکی از کارکنا داشته لایو میگرفته که فیلم پخش شد
ا.ت:اوففففففففف
کوک:ول کن حالا
ا.ت:شتتتتت چی چی ول کن اینا الان هزار تا مصاحبه در میارن
کوک:خب نرو
ا.ت:تو اصلا ایکیوت ۱۰۰۰۰۰۰۰ رد کرده(با حالت مسخره)
کوک:آره
کوک:فعلا بیا استراحت بکنیم
ا.ت:باشه
۳ ساعت بعد
ا.ت ویو
پاشدم رفتم لباسامو پوشیدم که کوک گفت
کوک:من میرسونمت
ا.ت:خودم میرم
کوک:من میرسونم
بعد چند دقیقه به اصرار با کوک رفتم سوار ماشینش شدم توی ماشین کوک گفت
کوک:ا.ت
ا.ت:هوم
کوک:عمارت من میای
ا.ت:چرا
کوک:خوب میخوام بیای
ا.ت:نمیدونم
کوک:خوب من دوست پسرتم باید بیای
ا.ت:از کی تا الان دوست پسرم شدی(با خنده)
کوک:از چند ساعت پیش. عاااا ات تو خندیدی
ا.ت:کی؟من؟نه
کوک:چرا تو خندیدی
ا.ت:باشه من خندیدم
کوک:چرا
ا.ت:بنظرت
کوک:نمیدونم
ا.ت:چون به قول خودت دوست پسرمی
کوک:واقعا(ذوق زده)
ا.ت:مگه خودت نمیگفتی دوست پسرمی پس چرا الان ذوق زده شدی
کوک:چون از تو شنیدم
چند مین بعد
کوک:رسیدیم
ا.ت:باشه
و ا.ت پیاده شد و همراه با کوک وارد عمارت شدن
کوک گفت
کوک:اجومااااااا
اجوما:بله پسرم
کوک:برو استراحت کن من فعلا مرخصی
اجوما:فعلا کارا تموم نشده که
کوک:میگم برو استراحت کن
اجوما:باشه الان میرم
و اجوما رفت
P32
۴ ساعت بعد
ا.ت:اوففف خسته شدمممم
کوک:منمممم
عکاس:خانم توی یوتیوب خبرایی پخش شدن ببینین
ا.ت:وایسا
خبر:کیم ا.ت صاحب برند charm.. با جئون جونگکوک قرار میگزارد آنها هنگام عکسبرداری هم دیگر را بوسیدن
ا.ت:وای خاک بر سرمون
کوک:خوب چیه مگه انگار س* س کردیم یه بوس دیگه
ا.ت:تو حرف نزن. اینا از کجا باخبر شدن(اشاره به عکاس)
عکاس:خب یکی از کارکنا داشته لایو میگرفته که فیلم پخش شد
ا.ت:اوففففففففف
کوک:ول کن حالا
ا.ت:شتتتتت چی چی ول کن اینا الان هزار تا مصاحبه در میارن
کوک:خب نرو
ا.ت:تو اصلا ایکیوت ۱۰۰۰۰۰۰۰ رد کرده(با حالت مسخره)
کوک:آره
کوک:فعلا بیا استراحت بکنیم
ا.ت:باشه
۳ ساعت بعد
ا.ت ویو
پاشدم رفتم لباسامو پوشیدم که کوک گفت
کوک:من میرسونمت
ا.ت:خودم میرم
کوک:من میرسونم
بعد چند دقیقه به اصرار با کوک رفتم سوار ماشینش شدم توی ماشین کوک گفت
کوک:ا.ت
ا.ت:هوم
کوک:عمارت من میای
ا.ت:چرا
کوک:خوب میخوام بیای
ا.ت:نمیدونم
کوک:خوب من دوست پسرتم باید بیای
ا.ت:از کی تا الان دوست پسرم شدی(با خنده)
کوک:از چند ساعت پیش. عاااا ات تو خندیدی
ا.ت:کی؟من؟نه
کوک:چرا تو خندیدی
ا.ت:باشه من خندیدم
کوک:چرا
ا.ت:بنظرت
کوک:نمیدونم
ا.ت:چون به قول خودت دوست پسرمی
کوک:واقعا(ذوق زده)
ا.ت:مگه خودت نمیگفتی دوست پسرمی پس چرا الان ذوق زده شدی
کوک:چون از تو شنیدم
چند مین بعد
کوک:رسیدیم
ا.ت:باشه
و ا.ت پیاده شد و همراه با کوک وارد عمارت شدن
کوک گفت
کوک:اجومااااااا
اجوما:بله پسرم
کوک:برو استراحت کن من فعلا مرخصی
اجوما:فعلا کارا تموم نشده که
کوک:میگم برو استراحت کن
اجوما:باشه الان میرم
و اجوما رفت
۱۰.۵k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.