از مدرسه تاعشق♥️ پارت۲۵
از مدرسه تاعشق♥️ پارت۲۵
بردیا:دیگه دور بر همتا نبینمت ماهان:از کجا میدونی شاید دور برش باشم بردیا بلند جیغ زد گفت:هووووی😡 از ترسم رفتم جلو گفتم بس بست کنید ماهان دستمو گرفت کشید پشت خودش گفت:پشتم بمون یه دفعه بردیا گفت:همتا بیا اینجا من:شما چطونه؟؟ همه بچه ها دورمون جمع شده بودن
تو گوش هم پچ پچ میکردن بردیا یه دور بر دید زود اومد دستمو گرفت گفت بریم دست تو دست هم داشت منو می برد ماهان دستمو کشید گفت: تو هیچ جا نمیری) بردیا:اون میاد با منم میاد دستمو محکم کشید ماهان دستمو کشید گفت:ولش کن من اَح ولم کنید دو تادستمو کشیدم گفتم دیگه هیچ قدمتون حق نداره به من نزدیک شه به من دست بزنه بردیا تو صورتم نگاه کرد گفت :واا ماهان :چرا؟ اینو گفتمو بدو بدو فرار کردم پشت مدرسه لاله هم دنبالم اومد نشستم خیره شدم به یه جا دفعه گفت:اوفف تا کی میخوای اینطوری بشینی هیچی نگی چرا بهم نگفتی بردیا دوست پسرته اصلا مگه باهاش دشمن نبودی آخه چرا به من که دوست نزدیکتم نگفتی😟 من:تو چی میگی منَ دوست دختر بردیام بابا لاله تو که دوست نزدیکمی میدونی باهاش دشمنم چی میگی؟ لاله:بسه به من دروغ نگو دیشب تو پارتی دیدمتون دیدم چطوری همو بوسید الانم که تو کانال مدرسه عکستون هست بردیا هم گفته دوست دخترمه من:بردیا چه زری زده؟ لاله:واقعا چرا به من نگفتی باصدای لرزون گفتم: بردیا گفته من دوست دخترشم!؟ لاله:آره بدو بدو رفتم دنبال بردیا نسشته بود تو کلاس داشت درمورد من حرف میزد الکی هم بلوف میزد ماهان گفت: بس کن تو رو خدا من سیر تا پیاز ماجراتون رو میدونم الکی بلوف نزن ک همتا نزدیکم شد بوسید منو😑 رفتم تو کلاس وایستادم بردیا منو دید گفت :سلام عشقم من:هااا؟! پاشد گفت: بیا بشین خسته میشی من:به نظرت من واقعا دوست دختره تو ام؟ بردیا:آره عشقم من:به من نگو عشقمااا😡 بردیا دید داره تو کلاس پرت میشه دستمو گرفتو بدو بدو از کلاس منو برد ماهان وقتی دید پاشد بیاد که بچه ها رو دید نشست منو بردیا دست تو دست هم بدو بدو داشتیم میرفتیم کل بچه ها هم مارو نگاه میکردن دهنشون وا مونده بود منو برد بالا پشتبون بردیا:دوست دارم
بردیا:دیگه دور بر همتا نبینمت ماهان:از کجا میدونی شاید دور برش باشم بردیا بلند جیغ زد گفت:هووووی😡 از ترسم رفتم جلو گفتم بس بست کنید ماهان دستمو گرفت کشید پشت خودش گفت:پشتم بمون یه دفعه بردیا گفت:همتا بیا اینجا من:شما چطونه؟؟ همه بچه ها دورمون جمع شده بودن
تو گوش هم پچ پچ میکردن بردیا یه دور بر دید زود اومد دستمو گرفت گفت بریم دست تو دست هم داشت منو می برد ماهان دستمو کشید گفت: تو هیچ جا نمیری) بردیا:اون میاد با منم میاد دستمو محکم کشید ماهان دستمو کشید گفت:ولش کن من اَح ولم کنید دو تادستمو کشیدم گفتم دیگه هیچ قدمتون حق نداره به من نزدیک شه به من دست بزنه بردیا تو صورتم نگاه کرد گفت :واا ماهان :چرا؟ اینو گفتمو بدو بدو فرار کردم پشت مدرسه لاله هم دنبالم اومد نشستم خیره شدم به یه جا دفعه گفت:اوفف تا کی میخوای اینطوری بشینی هیچی نگی چرا بهم نگفتی بردیا دوست پسرته اصلا مگه باهاش دشمن نبودی آخه چرا به من که دوست نزدیکتم نگفتی😟 من:تو چی میگی منَ دوست دختر بردیام بابا لاله تو که دوست نزدیکمی میدونی باهاش دشمنم چی میگی؟ لاله:بسه به من دروغ نگو دیشب تو پارتی دیدمتون دیدم چطوری همو بوسید الانم که تو کانال مدرسه عکستون هست بردیا هم گفته دوست دخترمه من:بردیا چه زری زده؟ لاله:واقعا چرا به من نگفتی باصدای لرزون گفتم: بردیا گفته من دوست دخترشم!؟ لاله:آره بدو بدو رفتم دنبال بردیا نسشته بود تو کلاس داشت درمورد من حرف میزد الکی هم بلوف میزد ماهان گفت: بس کن تو رو خدا من سیر تا پیاز ماجراتون رو میدونم الکی بلوف نزن ک همتا نزدیکم شد بوسید منو😑 رفتم تو کلاس وایستادم بردیا منو دید گفت :سلام عشقم من:هااا؟! پاشد گفت: بیا بشین خسته میشی من:به نظرت من واقعا دوست دختره تو ام؟ بردیا:آره عشقم من:به من نگو عشقمااا😡 بردیا دید داره تو کلاس پرت میشه دستمو گرفتو بدو بدو از کلاس منو برد ماهان وقتی دید پاشد بیاد که بچه ها رو دید نشست منو بردیا دست تو دست هم بدو بدو داشتیم میرفتیم کل بچه ها هم مارو نگاه میکردن دهنشون وا مونده بود منو برد بالا پشتبون بردیا:دوست دارم
۴.۲k
۲۴ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.