silent life pt ³ زندگی بیصدا پارت³
اههههه لعنتی چقدر وحشی بود..بعد چند دقیقه ازم جدا شد..به اطرافم نگاه کردم که دیدم کوک و جیمین دارن از عصبانیت میترکن..هومم اینا وقتی که عصبانی میشن کیوتم میشن ..باید شب باهاشون بحرفم...روبه روم رو نگاه کردم پدرمو دیدم داشت لبخند رضایت میزد..هه! بخاطر پیشرفت خودش و سلطنت هر کاری میکنه..! مادرم اشاره کرد لبخند بزنم...میدونم اگه به حرفش گوش ندم مطمئنا تا یک ماه بیشترم خبری از حیاط نیست..!! یه لبخند فیک زدم ...تنها کسایی که درکم میکنن و همیشه پشتم هستن تنها کوک و جیمین هستن حالا اگه اوناهم واسه کارای دیگه به کشور دیگه برن من باید چیکار کنم؟!..الان وقت این سوالا نیست ..بهتره برم بشینم...از وسط سالن به طرف میز مخصوص خانواده خودم رفتم...رفتم وسط جیمین و کوک نشستم...من:حالتون خوبه؟!..کوک:با اون چیزی که دیدیم نه اصلا..! جیمین:راست میگه :/ واقعن.. من: زوری بود ...ولی مجبور بودم باید اینکارو میکردم تا ازاد باشم کمی..حالا ولش بهش فکر نکنین.. پدر:عزیزم؟!.. من:از کی شدم عزیزم؟! چرا عزیزم ؟! چرا الان هرزه نیستم؟! چرا الان بخت سیاه نیستم؟! چرا الان همون دختری که بهش میگین هر شب زیر یه نفری نیستم؟! ..کوک:اروم باش بریم خونه باهم حرف میزنیم باشه؟؟..من:هیعیی باشه .. پدر:حد و حدود خودت رو بدون دختره پررو ی هرزه ..! حالاهم یه کلام حرف نمیزنی تا خونه چون الان تو مراسمیم...فهمیدی؟!.. من:اهوم ..بله قربان..! جیمین:اروم باش ...بریم خونه میریم قصر من کلی باهم خوش میگذرونیم..باشه؟! .. من:واقعن!؟.. حتی کوکم میاد؟!.. جیمین اروم..شش اره اونم هست.. من :مرسی که همیشه حالمو خوب میکنی!:)
فیک نقش اول رو کلن پاکیدم :)!
حالاهم اگه از این فیک حمایت نشه میپاکمش:)!.
فیک نقش اول رو کلن پاکیدم :)!
حالاهم اگه از این فیک حمایت نشه میپاکمش:)!.
۱۷.۷k
۰۲ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.