پارت ۴۷ Blood moon
پارت ۴۷ Blood moon
&پرش زمانی به ۲ هفته بعد
برای مهمونی امروز یه لباس پوشیدم و یه ارایش خیلی کم لایت کردم
&پرش زمانی به داخل مهمونی
توی یکی از اتاقای عمارت بودم که..
تق تق تق(صداس در)
و یه خدمتکار اومد داخل
ا/ت:بله
خدمتکار:سلام خانم من خدمتکار شخصیتونم
یه نگاه بهش انداختم و گفتم
ا/ت:خدمتکار،مگه چلاقم خودم از پس کارام برمیام
خدمتکار:اخه ارباب گفتن
ا/ت:کدوم ارباب
خدمتکار:خانم نگید اینجوری تروخدا
ا/ت:کدوم ارباب
یه نچی کرد و اومد نزدیک تر و اروم گفت
خدمتکار:توماس خان
(دوستان عزیز درمورد این اسم گیر ندید چیزی به ذهنم نرسید🌚👍)
ا/ت:خب برو بهش بگو خدمتکار نمیخوام خودم از پس کارام برمیام
خدمتکار:اخه خانم...نمیشه ارباب زندتون نمیزاره
با صدای کوک برگشتم سمتش
کوک:اصلا میدونی توماس خان کیه(بخدا گیر بدین با چاقو میام تو خوابتون🌚🔪)
ا/ت:من اخلاقمو با طرف مقابلم ست میکنم احترام بزاره احترام میزارم
کوک:بیا پایین پدربزرگ کارت داره
رفتم پایین سالن پر از ادم بود
همه جا پر از میزای بزرگ و صندلی بود
یکم اطرافو نگاه کردم
که چشمم خورد به یه ادم بزرگسال که بهش میخورد حدود ۶۰/۷۰ سال سن داشته باشه روی یه صندلی نشسته بود که از بقیه بالاتر بود و کنار صندلیش دوتا صندلی کوچیکتر دیگه بود
وقتی چشمش بهم خورد از صندلی اومد پایین و روبه روم ایستاد
و دوتا دستاشو رو شوندم گذاشت و بعد بلند گفت
توماس خان:(جرعت داری به اسمه گیر بده🔪🌚)این خانم به دلیل مشابهت به همسر خدابیامرزم بغل دست من میشه
بعد چند لحظه صدای سوت و دست زدن بلند شد و من موندم و افکار درگیرم
به دلیل شباهت به همسرش؟
بعدش هم منو کشوند و نشوند روی یکی از صندلی های بغلیش
کنار صندلی که روش نشسته بودم عکس یه زن بود که خیلی شبیه به منه
توی همون هین یه دختر که هم سن خودم بود با هودی و دامن
اومد طرفم
جانگ می:سلام اسم من جانگ میه
ا/ت:خوشبختم،منم ا/ت هستم
..................................................
داخل اتاق بودم که جانگ می با یه جعبه بزرگ اومد داخل
جانگ می:بیا این لباسای شیکو بپوش
جعبه رو دا دستم و کنارم نشست رو تخت
جعبه رو باز کردم که دیدم داخل یه هودی و دامنه
الان هودی و دامن لباس شیکه؟
بهش نگاه کردم و گفتم
ا/ت:میگم جانگ می،من برای چی بغل دست...
نذاشت حرفمو کامل کنم
و گفت
جانگ می:خب،اون عکسی که کنار صندلی بود عکس همسر اربابه و اونو سر یه بیماری از دنیا رفت و شباهت تو با همسر توماس خان همه رو از جمله خود توماس خان متعجب کرد
چند باری سرمو بالا و پایین تکون دادم
بلند شد و رفت سمت در
جانگ می:لباسارو پوشیدی بیا پایین واسه شام
هم هودی و هم دامن تا رونام بود
لباسارو پوشیدم و واسه شام رفتم سر میز...
اهم..🌚
&پرش زمانی به ۲ هفته بعد
برای مهمونی امروز یه لباس پوشیدم و یه ارایش خیلی کم لایت کردم
&پرش زمانی به داخل مهمونی
توی یکی از اتاقای عمارت بودم که..
تق تق تق(صداس در)
و یه خدمتکار اومد داخل
ا/ت:بله
خدمتکار:سلام خانم من خدمتکار شخصیتونم
یه نگاه بهش انداختم و گفتم
ا/ت:خدمتکار،مگه چلاقم خودم از پس کارام برمیام
خدمتکار:اخه ارباب گفتن
ا/ت:کدوم ارباب
خدمتکار:خانم نگید اینجوری تروخدا
ا/ت:کدوم ارباب
یه نچی کرد و اومد نزدیک تر و اروم گفت
خدمتکار:توماس خان
(دوستان عزیز درمورد این اسم گیر ندید چیزی به ذهنم نرسید🌚👍)
ا/ت:خب برو بهش بگو خدمتکار نمیخوام خودم از پس کارام برمیام
خدمتکار:اخه خانم...نمیشه ارباب زندتون نمیزاره
با صدای کوک برگشتم سمتش
کوک:اصلا میدونی توماس خان کیه(بخدا گیر بدین با چاقو میام تو خوابتون🌚🔪)
ا/ت:من اخلاقمو با طرف مقابلم ست میکنم احترام بزاره احترام میزارم
کوک:بیا پایین پدربزرگ کارت داره
رفتم پایین سالن پر از ادم بود
همه جا پر از میزای بزرگ و صندلی بود
یکم اطرافو نگاه کردم
که چشمم خورد به یه ادم بزرگسال که بهش میخورد حدود ۶۰/۷۰ سال سن داشته باشه روی یه صندلی نشسته بود که از بقیه بالاتر بود و کنار صندلیش دوتا صندلی کوچیکتر دیگه بود
وقتی چشمش بهم خورد از صندلی اومد پایین و روبه روم ایستاد
و دوتا دستاشو رو شوندم گذاشت و بعد بلند گفت
توماس خان:(جرعت داری به اسمه گیر بده🔪🌚)این خانم به دلیل مشابهت به همسر خدابیامرزم بغل دست من میشه
بعد چند لحظه صدای سوت و دست زدن بلند شد و من موندم و افکار درگیرم
به دلیل شباهت به همسرش؟
بعدش هم منو کشوند و نشوند روی یکی از صندلی های بغلیش
کنار صندلی که روش نشسته بودم عکس یه زن بود که خیلی شبیه به منه
توی همون هین یه دختر که هم سن خودم بود با هودی و دامن
اومد طرفم
جانگ می:سلام اسم من جانگ میه
ا/ت:خوشبختم،منم ا/ت هستم
..................................................
داخل اتاق بودم که جانگ می با یه جعبه بزرگ اومد داخل
جانگ می:بیا این لباسای شیکو بپوش
جعبه رو دا دستم و کنارم نشست رو تخت
جعبه رو باز کردم که دیدم داخل یه هودی و دامنه
الان هودی و دامن لباس شیکه؟
بهش نگاه کردم و گفتم
ا/ت:میگم جانگ می،من برای چی بغل دست...
نذاشت حرفمو کامل کنم
و گفت
جانگ می:خب،اون عکسی که کنار صندلی بود عکس همسر اربابه و اونو سر یه بیماری از دنیا رفت و شباهت تو با همسر توماس خان همه رو از جمله خود توماس خان متعجب کرد
چند باری سرمو بالا و پایین تکون دادم
بلند شد و رفت سمت در
جانگ می:لباسارو پوشیدی بیا پایین واسه شام
هم هودی و هم دامن تا رونام بود
لباسارو پوشیدم و واسه شام رفتم سر میز...
اهم..🌚
۹.۸k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.