پسر عموی مغرور من~♡
پسر عموی مغرور من~♡
P7
ته:توی عمرم همچین دختر زیبایی ندیده بودم
ا.ت:ممنون توام خیلی خوشگلی و جذاب
ته:ممنون
ته:من کیم تهیونگ هستم میتونه ته صدام بزنی
ا.ت:منم ا.ت هستم جئون ا.ت
ته:اوه فامیل جونگوک
ا.ت:آره دختر عموشم
داشتم باهاش حرف میزدم که یه پسر با دو اومد به طرفم خداوکیلی یکی از یکی کراش تر
جیمین:اوه خانم جئون ا.ت تیکتاکر معروف
ا.ت:بله
جمین:منم جیمین هستم از آشنایی باشما خوشوقتم
ا.ت:همچینین
و ازشون شماره گرفتم و گرم حرف زدن باهاشون بودم که
جونگ کوک اومد به طرفمون
جونگ کوک:میبینم با پسرا هم آشنا شدی لیدی جئون
ا.ت:اهوم خیلی جذابن و خوشاخلاق
که دیدم ابروهاش توهم رفت
جونگ کوک:خوب دیگه جشن تموم شد بعدا میبینمتون پسرا خدافظ
و با پسرا خدافظی کردم که وهمشون بغل کردم که تهیونگ لپمو بوسید
تهیونگ:می بینمت
ا.ت:باشه خدافظ
و دست تکون دادم الان می دونستم که جونگوک گیر میده چرا پایین اومدم برا همین با بدو به اتاقم رفتم و لباسای کیوت و راختیمو پوشیدم و کارای لازمو کردم و رفتم روی تخت خواب و خواپیشششششش
ساعت ۲ نصف شب
ا.ت ویو
با صدای آه و ناله هایی که میمود بیدار شدم ای لعنت بر تو و جدت
اینور اونور شدم خوابم نبرد الان من چیکار کنم بالشو روی سرم قرار دادم اما بازم صداش میمود میخواستم برم در بزنم بگم بزارن برا یه وقت دیگه اعصابمم خورد شده بود من روی بعضی چیزا خیلی حساسم درسته مهربونم اما خداکنه بد اخلاق بشم ۲ ساعت تلاش میکردم تا بخوابم اما انگار نه انگار
P7
ته:توی عمرم همچین دختر زیبایی ندیده بودم
ا.ت:ممنون توام خیلی خوشگلی و جذاب
ته:ممنون
ته:من کیم تهیونگ هستم میتونه ته صدام بزنی
ا.ت:منم ا.ت هستم جئون ا.ت
ته:اوه فامیل جونگوک
ا.ت:آره دختر عموشم
داشتم باهاش حرف میزدم که یه پسر با دو اومد به طرفم خداوکیلی یکی از یکی کراش تر
جیمین:اوه خانم جئون ا.ت تیکتاکر معروف
ا.ت:بله
جمین:منم جیمین هستم از آشنایی باشما خوشوقتم
ا.ت:همچینین
و ازشون شماره گرفتم و گرم حرف زدن باهاشون بودم که
جونگ کوک اومد به طرفمون
جونگ کوک:میبینم با پسرا هم آشنا شدی لیدی جئون
ا.ت:اهوم خیلی جذابن و خوشاخلاق
که دیدم ابروهاش توهم رفت
جونگ کوک:خوب دیگه جشن تموم شد بعدا میبینمتون پسرا خدافظ
و با پسرا خدافظی کردم که وهمشون بغل کردم که تهیونگ لپمو بوسید
تهیونگ:می بینمت
ا.ت:باشه خدافظ
و دست تکون دادم الان می دونستم که جونگوک گیر میده چرا پایین اومدم برا همین با بدو به اتاقم رفتم و لباسای کیوت و راختیمو پوشیدم و کارای لازمو کردم و رفتم روی تخت خواب و خواپیشششششش
ساعت ۲ نصف شب
ا.ت ویو
با صدای آه و ناله هایی که میمود بیدار شدم ای لعنت بر تو و جدت
اینور اونور شدم خوابم نبرد الان من چیکار کنم بالشو روی سرم قرار دادم اما بازم صداش میمود میخواستم برم در بزنم بگم بزارن برا یه وقت دیگه اعصابمم خورد شده بود من روی بعضی چیزا خیلی حساسم درسته مهربونم اما خداکنه بد اخلاق بشم ۲ ساعت تلاش میکردم تا بخوابم اما انگار نه انگار
۱۴.۶k
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.