تپش قلب پارت ۳۸
از هم جدا شدیم جونگ کوک زیر پامو با کمرمو گرفت چرخوند گذاشت پایین من:جونگ کوک کوک:جونم من:میخوام با سومالیا حرف بزنم میگم بیاد اینجا از دستشم عصبانیم کوک:اما نفسم حالت بد میشه من:آخه ازش عصبانیم میخوام بدونم دلیل اینکارش چی بوده اون که نمیدونه من برگشتم تازه حتما کلیم نقشه کشیده بعد شم تو که پیشم هستی کوک:آره امااگه طوریت بشه خوب من سومالیارو میکشم من:😊کوک:اویی دوبارع اونجوری خندیدی😍 من:میخندم خوب 😋😂بعد اومد بردم تو بغلش صورتمو نزدیک خودش کرد دماغشو مالید به دماغم با هم خندیدیم کوک: دختره ی خوشمزه😂من:هیهیهیهیعی(این لوس بازی ها چیه😐😂😂🤣🤣)
رفت از گردنم قلقلک داد من:نکن😂من زیادی قلقلکیم کوک:نه بابا من:آره بابا باهم خندیدیم من:صبحونه جا موند کوک:آره رفتیم صبحونه رو درست کردیم و صبحونه رو خوردیم و پا شدیم من با سومالیا حرف زدم از همون اول که گفتم سلام عصبی شدم و گفتم که بیاد اونجا کوک:گفتی من:هوففف آره ساعت ۲ اینجاست کوک:قرصاتو خوردی من:اونارو همینجوری نباید بخورم به وقتش کوک:وقتش نشده من:نه باید ساعت ۲ و نیم بخورم کوک:آهان بازم میگم زیاد به خودت فشار نیار من:ولی اگه چیزی بگه به نفعش خودش میدونه اخلاقام چجوریه عصبی شم ول نمیکنم کوک:اوففف باشه ساعت دو شد وقتش بود که سومالیا بیاد وقتی فهمید برگشتم کپ کرد انتظارشو نداشت بعد رفت نشست رو مبل منم رفتم تا براش قهوه درست کنم رفتم جونگ کوکم اومد قلبم تیر میکشید شدید هر لحظه ممکن بود بیوفتم ولی تحمل کردم و قراره دعوا کنم ساعت دو نیمم بود وقت قرصام بود نتونستم بخورم قهوه رو درست کردم رفتم پیش سومالیا من:چه خبر خوبی سومالیا:توخوبی من:آره خوبم رفتم سمت جونگ کوک اومد نشست منم نشستم کنارش در گوشش گفتم من:اگه فحش دادم ناراحت نشی کوک:من ناراحت اونم فحش نه نمیشم هرچی میخوای بده من:ممنون رفتم کنارش نشستم ولی با فاصله من:عوضی عنتر گاو سومالیا:آی چته من:برای چی گفتی من خیانت کردم هاننن من اصلا اهل خیانتم خوبه بهت گفتم چم بوده پاشدی رفتی برای اینکه بین منو جونگ کوک و بهم بزنی گفتی خیانت کردم تا تو بتونی جای منو بگیری آرههههه سومالیا:مگه نکردی با سوبین من:منو ببین کوک:یورا من:چیه کوک:آروم باش یکم من:چجوری آروم باشم نمیبینی چی میگه تو مگه مدرکم داری که بخوای ثابت کنی من خیانت کردم اونم کی سوبین خوب لعنتی تو دوسته من بودی من به تو اعتماد داشتم که اومدم اول به تو گفتم کثافت حرومزاده این بود اون دوستی که ازش حرف میزدی آرههههههه سومالیا:هوم هرزه منم یا تو کوک:آیی خفه شو دیگه خیلی داری تند میریا هرزه خودتیو هفت جد و آبادت(مستر کوک وارد میشود😐😂😂😂🤣😯) من:مگه این همه سال که باهم دوست بودیم انقدر بهت بدی کردم هانننن
رفت از گردنم قلقلک داد من:نکن😂من زیادی قلقلکیم کوک:نه بابا من:آره بابا باهم خندیدیم من:صبحونه جا موند کوک:آره رفتیم صبحونه رو درست کردیم و صبحونه رو خوردیم و پا شدیم من با سومالیا حرف زدم از همون اول که گفتم سلام عصبی شدم و گفتم که بیاد اونجا کوک:گفتی من:هوففف آره ساعت ۲ اینجاست کوک:قرصاتو خوردی من:اونارو همینجوری نباید بخورم به وقتش کوک:وقتش نشده من:نه باید ساعت ۲ و نیم بخورم کوک:آهان بازم میگم زیاد به خودت فشار نیار من:ولی اگه چیزی بگه به نفعش خودش میدونه اخلاقام چجوریه عصبی شم ول نمیکنم کوک:اوففف باشه ساعت دو شد وقتش بود که سومالیا بیاد وقتی فهمید برگشتم کپ کرد انتظارشو نداشت بعد رفت نشست رو مبل منم رفتم تا براش قهوه درست کنم رفتم جونگ کوکم اومد قلبم تیر میکشید شدید هر لحظه ممکن بود بیوفتم ولی تحمل کردم و قراره دعوا کنم ساعت دو نیمم بود وقت قرصام بود نتونستم بخورم قهوه رو درست کردم رفتم پیش سومالیا من:چه خبر خوبی سومالیا:توخوبی من:آره خوبم رفتم سمت جونگ کوک اومد نشست منم نشستم کنارش در گوشش گفتم من:اگه فحش دادم ناراحت نشی کوک:من ناراحت اونم فحش نه نمیشم هرچی میخوای بده من:ممنون رفتم کنارش نشستم ولی با فاصله من:عوضی عنتر گاو سومالیا:آی چته من:برای چی گفتی من خیانت کردم هاننن من اصلا اهل خیانتم خوبه بهت گفتم چم بوده پاشدی رفتی برای اینکه بین منو جونگ کوک و بهم بزنی گفتی خیانت کردم تا تو بتونی جای منو بگیری آرههههه سومالیا:مگه نکردی با سوبین من:منو ببین کوک:یورا من:چیه کوک:آروم باش یکم من:چجوری آروم باشم نمیبینی چی میگه تو مگه مدرکم داری که بخوای ثابت کنی من خیانت کردم اونم کی سوبین خوب لعنتی تو دوسته من بودی من به تو اعتماد داشتم که اومدم اول به تو گفتم کثافت حرومزاده این بود اون دوستی که ازش حرف میزدی آرههههههه سومالیا:هوم هرزه منم یا تو کوک:آیی خفه شو دیگه خیلی داری تند میریا هرزه خودتیو هفت جد و آبادت(مستر کوک وارد میشود😐😂😂😂🤣😯) من:مگه این همه سال که باهم دوست بودیم انقدر بهت بدی کردم هانننن
۴.۴k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.