تک پارتی کوکیییی
تک پارتی کوکیییی
می دونم دوسم داری...
جلوی میزی وایسادم
♡♡♡♡
همین طوری زمان می گزشت که سر و کله ی ی عوضی پیدا شد(😑😑اوففففف)
ببینم اون...اون عوضی از کدوم گورستونی پیداش شد(😑😑اوفففففف تر)
وقتی سرشو برگردوند سمتم سری خودم و مشغول کردم ی گارسون شراب آورد و منم برداشتم و شروع کردم ب خوردن.....
.
.
.
زمان می گزشت و منم نگاه های سنگین کوک رو روم مدام حس می کردم ی لحظه با هم چشم تو چشم شدیم که..که با تمام پررویی بهم چشمک زد😑😑
رفتم سمت سرویس تا آرایشم رو درست کنم داشتم میومدم بیرون که خوردم ب ی چیز سفت داشتم میافتادم که گرفتم
اون..اون کوک بود
همین طور داشت نزدیکم میشد که منم چ کنم خو فکر کردم می خواد ببوستم چشمام رو محکم رو هم فشار دادم که دیدم نمیاد بعد حس کردم داره بوم می کنه در عرض ی ثانیه چشمام رو باز کردم که با صورتش ک داشت می خندید رو ب رو شدم
+یاااا..چرا داری می خندی میمون
-یاااا..تو که ب من می گفتی بانی میمون جدیده
+تویه عوضی با چ جرعتی اومدی جلو چشمه من هاااا
خیره ب لبم و با چشمای خمار گفت:مگه چیه اومدم پیشه دوس دخترم
+هه..هه عوضی ما ۵ سال پیش جدا شدیم یادت نیست؟همون موقع که با بی رحمی تمام ولم کردی همون روزی که....
با احساس چیز نرمی روی لبم حرفم نصفه موند اون..اون منو بوسید بهت زده بهش نگا کردم که کم کم چشمام بسته شدن و منم همراهیش کردم کم کم بوسش رو چیز کرد بگو اه یادم رفت
بعد چند مین ک نفس کم آوردیم از هم جدا شدیم
کوک با چشمای خمارش ب چشام زل زد و گفت:خیلی دلم برات تنگ شده بود عزیزم
+منم اما باید از دلم در بیاری ها این ۵ سالو
-با کمال میل بیا بریم خونه هیم
+باشه
و اینک داستان ب جاهایی کشیده شد که من اسمات نمی نویسم ببخشید راستش روم نمیشه و خلاصه ولش ببخشید چند وقتی نبودم جایی بودم که نت کار نمی کرد خلاصه بی ادب شده بود باید ادبش می کردم😘🫰🏻
می دونم دوسم داری...
جلوی میزی وایسادم
♡♡♡♡
همین طوری زمان می گزشت که سر و کله ی ی عوضی پیدا شد(😑😑اوففففف)
ببینم اون...اون عوضی از کدوم گورستونی پیداش شد(😑😑اوفففففف تر)
وقتی سرشو برگردوند سمتم سری خودم و مشغول کردم ی گارسون شراب آورد و منم برداشتم و شروع کردم ب خوردن.....
.
.
.
زمان می گزشت و منم نگاه های سنگین کوک رو روم مدام حس می کردم ی لحظه با هم چشم تو چشم شدیم که..که با تمام پررویی بهم چشمک زد😑😑
رفتم سمت سرویس تا آرایشم رو درست کنم داشتم میومدم بیرون که خوردم ب ی چیز سفت داشتم میافتادم که گرفتم
اون..اون کوک بود
همین طور داشت نزدیکم میشد که منم چ کنم خو فکر کردم می خواد ببوستم چشمام رو محکم رو هم فشار دادم که دیدم نمیاد بعد حس کردم داره بوم می کنه در عرض ی ثانیه چشمام رو باز کردم که با صورتش ک داشت می خندید رو ب رو شدم
+یاااا..چرا داری می خندی میمون
-یاااا..تو که ب من می گفتی بانی میمون جدیده
+تویه عوضی با چ جرعتی اومدی جلو چشمه من هاااا
خیره ب لبم و با چشمای خمار گفت:مگه چیه اومدم پیشه دوس دخترم
+هه..هه عوضی ما ۵ سال پیش جدا شدیم یادت نیست؟همون موقع که با بی رحمی تمام ولم کردی همون روزی که....
با احساس چیز نرمی روی لبم حرفم نصفه موند اون..اون منو بوسید بهت زده بهش نگا کردم که کم کم چشمام بسته شدن و منم همراهیش کردم کم کم بوسش رو چیز کرد بگو اه یادم رفت
بعد چند مین ک نفس کم آوردیم از هم جدا شدیم
کوک با چشمای خمارش ب چشام زل زد و گفت:خیلی دلم برات تنگ شده بود عزیزم
+منم اما باید از دلم در بیاری ها این ۵ سالو
-با کمال میل بیا بریم خونه هیم
+باشه
و اینک داستان ب جاهایی کشیده شد که من اسمات نمی نویسم ببخشید راستش روم نمیشه و خلاصه ولش ببخشید چند وقتی نبودم جایی بودم که نت کار نمی کرد خلاصه بی ادب شده بود باید ادبش می کردم😘🫰🏻
۱۱.۶k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.