vampire x king
رفتم بغلش اونقدر نرم و گرم بود که خوابم برد
$دو سال بعد$
امروز روز ازدواج و پادشاهی تهیونگ هست و از الان هردوی ما استرس داریم اما به روی خودمون نمی یاریم قرار بود من تو عمارت خودمون حاضر بشم
لارا:دخترم چه قدر زیبا شدی
یونا:ممنون مادر
داشتیم حرف می زدیم که صدای زنگ در اومد تهیونگ همراه سرباز ها وارد قصر شد
ویو ته
وقتی وارد عمارتشون شدیم یونا رو دیدم که توی اون لباس خیلی خوب شده بود نتونستم تحمل کنم می خواستم زود تر ببوسمش که جیمین جلوم رو گرفت و دستشو گذاشت رو شونم و با حالت خیلی ترسناکی گفت
جیمین:حق نداری قبل مراسم اون رو ببوسی چون من اون موقع برام مهم نیست کی باشی
با این حرفش جا خوردم ولی به روی خودم نیاوردم رفتم دست یونا رو گرفتم و سوار کالسکه شدیم مردم کلی جیغ و داد می کردن و تبریک می گفتن دخترا هم گریه می کردن که نتونستن جای یونا رو بگیرم برای همین یه پوزخند زدم
وقتی خوندن ...(همونی که تو مراسم ازدواج می گن حاضری فلان نه اره )تموم شد اروم لبم رو روی لب یونا گذاشتم نمیدونم چرا تو این دو سال اینکار رو نکردم اما داشتم لذت می بردم
$دو سال بعد$
امروز روز ازدواج و پادشاهی تهیونگ هست و از الان هردوی ما استرس داریم اما به روی خودمون نمی یاریم قرار بود من تو عمارت خودمون حاضر بشم
لارا:دخترم چه قدر زیبا شدی
یونا:ممنون مادر
داشتیم حرف می زدیم که صدای زنگ در اومد تهیونگ همراه سرباز ها وارد قصر شد
ویو ته
وقتی وارد عمارتشون شدیم یونا رو دیدم که توی اون لباس خیلی خوب شده بود نتونستم تحمل کنم می خواستم زود تر ببوسمش که جیمین جلوم رو گرفت و دستشو گذاشت رو شونم و با حالت خیلی ترسناکی گفت
جیمین:حق نداری قبل مراسم اون رو ببوسی چون من اون موقع برام مهم نیست کی باشی
با این حرفش جا خوردم ولی به روی خودم نیاوردم رفتم دست یونا رو گرفتم و سوار کالسکه شدیم مردم کلی جیغ و داد می کردن و تبریک می گفتن دخترا هم گریه می کردن که نتونستن جای یونا رو بگیرم برای همین یه پوزخند زدم
وقتی خوندن ...(همونی که تو مراسم ازدواج می گن حاضری فلان نه اره )تموم شد اروم لبم رو روی لب یونا گذاشتم نمیدونم چرا تو این دو سال اینکار رو نکردم اما داشتم لذت می بردم
۵.۲k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.