جهت مخالف
جهت مخالف
پارت۲۶
ادمین ویو:
ات:ببریدش خونه
کوک:چی؟امکان نداره من برم خونه
ات:ازت نظر نخواستم!
کوک:من از اینجا نمیرم بیرون
ات:پس خودم میبرمت
خواست ببند بشه که جونگکوک گرفتش
کوک:خیلی خب میرم...(اروم)
حرفشو خورد چون میدونست اگه ادامه بده چیزی جز شکستن احساساتش نصیبش نمیشد
ات:اجوما توهم برو
اجوما: مطمئنی؟
ات:عاره برو
و اینجوری شد که جونگکوک سر از خونه در اورد ولی احساس بدی داشت رفت توی اتاقش گوشیی که موران بهش داده بودو برداشت شروع کرد به تایپ کردن
«موران دلم برات...»
کوک:این دیگه چیه
و سریع پاکش کرد
«خوبی؟»
کوک:نه نه اینم افتضاحه
یهویی یه صدایی از حیاط اومد با اینکه میدونست کلی نگهبان اونجا هست بازم ترسید احساس میکرد اگه موران نباشه توی عمارتی به این بزرگی از ترس اخرش غش میکنه
بدون مکث تایپ کرد و فرستاد
«موران میترسم توی عمارتی به این بزرگی میترسم»
بعد از چند ثانیه سین خورد
«یعنی چی که میترسی؟»
«یه صدایی از حیاط اومد یه صدای بلند»
ولی همون موقع که فرستاد یهویی صدای جیغ اجوما رو شنید سریع از جاش پرید درو فقل کرد و دوتا درایور گذاشت جلوش از پنجره پایینو نگا کرد باید توی استخر قایم میشد؟ یهویی یه مستطیل توی چمنا دید شاید راه مخفی بود با صدای کوبیده شدن در اتاقش ترس بیشتر شد پرید توی بالکن و سریع رفت بالکن طبقه ی پایین با قدرت بدنیی که داشت این کار براش راحت بود بعد توی بالکن دوم طنابی دید و برش داشت و باکمک اون رفت توی حیاط هیچ نگهبانی اونحا نبود هنوز صدای کوبیده شدن در اتاقش میومد و بعد صدای ازجا کندنش سریع خودشو رسوند به اون مستطیلی که توی حیاط دیده بود اون قسمت با چشم خوب میشد دید که چمناش مصنوعی بودن ولی اصلن با چمن واقعی مو نمیزد سریع خواست اونو بر داره که دید خیلی سنگینه محکم کوبید بهش که خود به خود باز شد و زیرش یه در دید از پلههاش رفت پایین و دوتا کلید دید یکی ابی و یکی قرمز قرمزه داشت چشمک میزد بدون فکر کلید قرمز فشار داد که سریع فشارش داد و در بالای سرش بسته شد صدای داد های اجوما قطع شده بود شاید فرار کرده بود یهویی در بالای سرش یا همون دری که ازش وارد شده بود باز شد و اجوما با دیدنش تعجب ولی سریع اومد تو و دوباره در با فشار دادن کلید قرمز بسته شد
اجوما اروم گفت:اینجا رو چه جوری پیدا کردی؟
کوک:از روی شانس
اجوما:فک کردم گرفتنت(بغض)
سکوت کردن و صدای اون مردا میشنیدن که با عجله میرفتن و میومدن و میدویدن تا پیداشون کنن حتی از روی در مخفی هم رد میشدن از جایی که اجوما درو با کلید ابی کنار کلید قرمز قفل کرده بود در دیگه خود به خود باز نمیشد
گوشیه رو از توی جیبش در اورد و برای موران فورا تایپ کرد
«کمک»
پارت۲۶
ادمین ویو:
ات:ببریدش خونه
کوک:چی؟امکان نداره من برم خونه
ات:ازت نظر نخواستم!
کوک:من از اینجا نمیرم بیرون
ات:پس خودم میبرمت
خواست ببند بشه که جونگکوک گرفتش
کوک:خیلی خب میرم...(اروم)
حرفشو خورد چون میدونست اگه ادامه بده چیزی جز شکستن احساساتش نصیبش نمیشد
ات:اجوما توهم برو
اجوما: مطمئنی؟
ات:عاره برو
و اینجوری شد که جونگکوک سر از خونه در اورد ولی احساس بدی داشت رفت توی اتاقش گوشیی که موران بهش داده بودو برداشت شروع کرد به تایپ کردن
«موران دلم برات...»
کوک:این دیگه چیه
و سریع پاکش کرد
«خوبی؟»
کوک:نه نه اینم افتضاحه
یهویی یه صدایی از حیاط اومد با اینکه میدونست کلی نگهبان اونجا هست بازم ترسید احساس میکرد اگه موران نباشه توی عمارتی به این بزرگی از ترس اخرش غش میکنه
بدون مکث تایپ کرد و فرستاد
«موران میترسم توی عمارتی به این بزرگی میترسم»
بعد از چند ثانیه سین خورد
«یعنی چی که میترسی؟»
«یه صدایی از حیاط اومد یه صدای بلند»
ولی همون موقع که فرستاد یهویی صدای جیغ اجوما رو شنید سریع از جاش پرید درو فقل کرد و دوتا درایور گذاشت جلوش از پنجره پایینو نگا کرد باید توی استخر قایم میشد؟ یهویی یه مستطیل توی چمنا دید شاید راه مخفی بود با صدای کوبیده شدن در اتاقش ترس بیشتر شد پرید توی بالکن و سریع رفت بالکن طبقه ی پایین با قدرت بدنیی که داشت این کار براش راحت بود بعد توی بالکن دوم طنابی دید و برش داشت و باکمک اون رفت توی حیاط هیچ نگهبانی اونحا نبود هنوز صدای کوبیده شدن در اتاقش میومد و بعد صدای ازجا کندنش سریع خودشو رسوند به اون مستطیلی که توی حیاط دیده بود اون قسمت با چشم خوب میشد دید که چمناش مصنوعی بودن ولی اصلن با چمن واقعی مو نمیزد سریع خواست اونو بر داره که دید خیلی سنگینه محکم کوبید بهش که خود به خود باز شد و زیرش یه در دید از پلههاش رفت پایین و دوتا کلید دید یکی ابی و یکی قرمز قرمزه داشت چشمک میزد بدون فکر کلید قرمز فشار داد که سریع فشارش داد و در بالای سرش بسته شد صدای داد های اجوما قطع شده بود شاید فرار کرده بود یهویی در بالای سرش یا همون دری که ازش وارد شده بود باز شد و اجوما با دیدنش تعجب ولی سریع اومد تو و دوباره در با فشار دادن کلید قرمز بسته شد
اجوما اروم گفت:اینجا رو چه جوری پیدا کردی؟
کوک:از روی شانس
اجوما:فک کردم گرفتنت(بغض)
سکوت کردن و صدای اون مردا میشنیدن که با عجله میرفتن و میومدن و میدویدن تا پیداشون کنن حتی از روی در مخفی هم رد میشدن از جایی که اجوما درو با کلید ابی کنار کلید قرمز قفل کرده بود در دیگه خود به خود باز نمیشد
گوشیه رو از توی جیبش در اورد و برای موران فورا تایپ کرد
«کمک»
۲.۰k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.