'سناریو کوتاه شبانه'
(...هرجایی که-...-میاد یعنی هرچی خودتون میخاید فرض کنید:)
بار دیگه به چاقوی توی دست پسر روبه روش نگاه کرد و بعد به چشمای ترسناکش..
از اولشم میدونست نباید با یه سادیسمی قرار بزاره!
...«تهیونگ اونو بیار پایین..
ته«چی..؟اها اینو میگی؟اینکه چیزی نیست..فقط میخام باهاش خونتو بخورم!
...«تهیونگ چی میگی..؟
ولی توی یه حرکت ناگهانی،این جنازه ... بود تو دستای تهیونگ..
ته«بیبی؟ بیبی خابیدی؟..
ته«پس،شب بخیر دال!
بار دیگه به چاقوی توی دست پسر روبه روش نگاه کرد و بعد به چشمای ترسناکش..
از اولشم میدونست نباید با یه سادیسمی قرار بزاره!
...«تهیونگ اونو بیار پایین..
ته«چی..؟اها اینو میگی؟اینکه چیزی نیست..فقط میخام باهاش خونتو بخورم!
...«تهیونگ چی میگی..؟
ولی توی یه حرکت ناگهانی،این جنازه ... بود تو دستای تهیونگ..
ته«بیبی؟ بیبی خابیدی؟..
ته«پس،شب بخیر دال!
۳۲.۸k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.