باران خونp59
ویو ا/ت
به طبقه بالا رفتیم و رسا در اتاق گو-وون رو کوبید
رسا:پسرم تو اتاقتی؟
با صدا زدن گو-وون سکوتی اون قسمت فراهم شد رسا در اتاق و باز کرد اتاق خالی بود، رفتیم توی اتاق و رسا دور و بر رو با ترس نگاه میکرد و اسم پسرش رو زمزمه میکرد
رسا:گو-وونا
صدای رسا توی اتاق میپیچید و رنگ هردومون سفید شده بود که گوشیم زنگ خورد و هر دو به هوا پریدیم سریع گوشیمو از توی کیفم برادشتم و جواب دادم
ا/ت:جانم؟
نامجون: کجایین؟ بیاین دیگه
ا/ت: الان میایم{ صدای لرزون}
نامجون: چرا صدات میلرزه خوبی؟
رسا: میشه یهش بگی گوشیش رو به جئون بده!
ا/ت: اره, نامجونا رسا میخواد با اقای جئون حرف بزنه
نامجون: الان گوشیو میدم
کوک: الو؟
رسا: کوک...یه چ..چیزییی بهت می..میگم ارااامشه خودت رو حفظ کن بب.باشه؟
کوک: برای گو-وون اتفاقی افتاده؟
رسا: نه، چیزه ....اره
کوک: رسا؟ چرا حرف نمیزنی
رسا: گو-وون توی اتاقش نیست حتی مستخدم های این قسمتم نیستن
کوک: احتمالا اون مردتیکه داره بازی رو شروع میکنه هیچ نگرانم نباش باشه گو-وون پیدا میشه
4 مین بعد
ویو نامجون
با سرعت تمام از بین جمعیت رد شدیم و به بالا رفتبم رسا از استرس روی زمین افتاده بود و رنگش مثل گچ دیوتر شده بود
ا/ت: هم کنارش فقط دلداریش میداد تا اروم بشه
کوک با سرعت به سمت همسرش رفت و اونو در اغوش کشید ا/ت هم برای اینکه مزاجمشون نشه از کناشون بلند شد
رسا: اگه اتفاق بدی براش بیوفته چی؟
کوک: اینقدر فکر بد نکن
ا/ت: اقای جئون راست میگه پیداش میشه عزیزم
کوک: پیداش میکنیم گلم
نامجون:مطمعنی کار سونگمینه؟
کوک: اره
ا/ت: سونگمین؟
کوک: میشناسیش
نامجون: او تا بحال ده بار بیشتر جلو ا/ت ظاهر شده همشم قصدش یه چیز بوده اینکه ا/ت رو مال خودش کنه
ا/ت: بگذریم بیاین بریم بچه رو پیدا کنیم
کوک: برای پیدا شدن گو-وون به قدرت نامجون نیاز داریم
نامجون: مگه تف کنم برات
ا/ت: برادرم کره ی گردنبندم همراهشه نمیخواد تف هاتو هدر بدی
نامجون: براچی زود تر نگفتی؟
ا/ت: یادم نیود
کوک: کجا هست
ا/ت:خونمه
نامجون: بجنبین بری تو ماشین
کوک: من رسا رو میارم شما تا اون موقع برید
پرش خونه ا/ت
اسلاید دو ایتن برادر نا تنی ا/ت
به طبقه بالا رفتیم و رسا در اتاق گو-وون رو کوبید
رسا:پسرم تو اتاقتی؟
با صدا زدن گو-وون سکوتی اون قسمت فراهم شد رسا در اتاق و باز کرد اتاق خالی بود، رفتیم توی اتاق و رسا دور و بر رو با ترس نگاه میکرد و اسم پسرش رو زمزمه میکرد
رسا:گو-وونا
صدای رسا توی اتاق میپیچید و رنگ هردومون سفید شده بود که گوشیم زنگ خورد و هر دو به هوا پریدیم سریع گوشیمو از توی کیفم برادشتم و جواب دادم
ا/ت:جانم؟
نامجون: کجایین؟ بیاین دیگه
ا/ت: الان میایم{ صدای لرزون}
نامجون: چرا صدات میلرزه خوبی؟
رسا: میشه یهش بگی گوشیش رو به جئون بده!
ا/ت: اره, نامجونا رسا میخواد با اقای جئون حرف بزنه
نامجون: الان گوشیو میدم
کوک: الو؟
رسا: کوک...یه چ..چیزییی بهت می..میگم ارااامشه خودت رو حفظ کن بب.باشه؟
کوک: برای گو-وون اتفاقی افتاده؟
رسا: نه، چیزه ....اره
کوک: رسا؟ چرا حرف نمیزنی
رسا: گو-وون توی اتاقش نیست حتی مستخدم های این قسمتم نیستن
کوک: احتمالا اون مردتیکه داره بازی رو شروع میکنه هیچ نگرانم نباش باشه گو-وون پیدا میشه
4 مین بعد
ویو نامجون
با سرعت تمام از بین جمعیت رد شدیم و به بالا رفتبم رسا از استرس روی زمین افتاده بود و رنگش مثل گچ دیوتر شده بود
ا/ت: هم کنارش فقط دلداریش میداد تا اروم بشه
کوک با سرعت به سمت همسرش رفت و اونو در اغوش کشید ا/ت هم برای اینکه مزاجمشون نشه از کناشون بلند شد
رسا: اگه اتفاق بدی براش بیوفته چی؟
کوک: اینقدر فکر بد نکن
ا/ت: اقای جئون راست میگه پیداش میشه عزیزم
کوک: پیداش میکنیم گلم
نامجون:مطمعنی کار سونگمینه؟
کوک: اره
ا/ت: سونگمین؟
کوک: میشناسیش
نامجون: او تا بحال ده بار بیشتر جلو ا/ت ظاهر شده همشم قصدش یه چیز بوده اینکه ا/ت رو مال خودش کنه
ا/ت: بگذریم بیاین بریم بچه رو پیدا کنیم
کوک: برای پیدا شدن گو-وون به قدرت نامجون نیاز داریم
نامجون: مگه تف کنم برات
ا/ت: برادرم کره ی گردنبندم همراهشه نمیخواد تف هاتو هدر بدی
نامجون: براچی زود تر نگفتی؟
ا/ت: یادم نیود
کوک: کجا هست
ا/ت:خونمه
نامجون: بجنبین بری تو ماشین
کوک: من رسا رو میارم شما تا اون موقع برید
پرش خونه ا/ت
اسلاید دو ایتن برادر نا تنی ا/ت
۶.۱k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.