وانشات تهیونگ
《 بگم ک چون من زیاد مینویسم برای تستچی تک پارتی هاش برای ویس زیاد میشن تقصیر من نیس 😐》
( چشماش پر اشک میشه....تهیونگ برای اینکه سوهیون گریه نکنه میگه ) - نگران نباش حتما بچه ها متوجه نرفتنمون شدن!......به مدیر میگن و میاد در و باز میکنه نگران نباش! + ب.باشع....سبر می کنیم! ( کیفشو انداخت زمین و روی یه صندلی نشست....تهیونگ هم کنارش.....تهیونگ ک اصلا براش مهم نبود! چون اولش ک خانوادش زیادی پولدارن ... بعدم کل روز و شب و بیرون خونست و خانوادشم زیاد نگرانش نیستن.....از این طرف سوهیون.....یه دختریه ک از یتیم خونه اومده.....و خیلی نازک نارنجیه.....توی مدرسه هم همیشه تهیونگ پشتشه وگرنه خیلی اذیتش میکنن....چون اول نمرست همیشه هم بهش حسودی میکنن ) .... ساعت ۳ .... ( سوهیون کتابشو پرت کرد و با ناله گفت ) + من گشنمههه!!! - منم گشنمه خوب چیکار کنیم؟؟ ( سوهیون دوباره بغض میکنه....تهیونگی نگاهی به اطراف میندازه و آشپزخونه ی مدرسه رو میبینه....لبخندی میزنه و به سوهیون نشونش میده ) - اونجا حتما غذا هست! ( بعد دست سوهیون رو کشید و بردتش سمت آشپزخونه.....جفت پا پریدن و در یخچال کوچیکی ک کنار اجاق بود رو باز کردن....با دیدن داخلش آب دهنشون رو با صدا قورت دادن ) - بیا همشون رو بخوریم! + خام؟؟ نه اصلا! بیا یکم گوشتا رو با تخم مرغا سرخ کنیم بعد بخوریم خیلی هم خوش مزه میشه....کنارشم اون ....اون گوجس فک کنم میزاریم - ویییی + چته؟ - یه لحظه بوی گوشت به مشامم اومد! + اوکی بیا یه خاکی به سرمون بمالیم دیگه ( سوهیون گوشتا و تخم مرغا رو بیرون آورد و گذاشت روی میز تهیونگ یه ماهیتابه و ادویه پیدا کرد ) - دیگه چی؟ + یکم روغن....دیگ....هیچی - اومم یعنی روغن کجاست؟ + احیانا تو یخچاله یا تو کابینتای پایینی تو داخل کابینت رو ببین ( و هم اکنون تهیونگ روغن رو با ذوق و شوق پیدا میکنه و به سمت اجاق هجوم میبره! شروع میکنه....کمی گوشتا رو ادویه میزنه و بعد توی روغن داغ میزاره ک صدای جز جز سرخ شدنشون دوتاشون رو گشنه تر میکنه ) ( سوهیون توی یخچال رو نگاه میکنه....یه سس خردل پیدا میکنه با نون باگت درشون میاره و میگه ) + به مولا اگه میدونستم تو مدرسه میشه همچین غذاهایی خورد دیگ خوراکی نمی آوردم! ( دوتاشون خندیدن ..... بعد کنار تهیونگ می ایسته ) + دلم میخواد همین الان بخورمشون! - من زودتر میخورم هه هه ( سوهیون به شوخی با آرنجش یه ضربه به بازوی تهیونگ نسار کرد ) - آخخ....باشه جوش نیار جوجه!! + گفتم منو جوجه صدا نکن! - پس چی صدا کنم جوجه؟ + من اسم دارمااااا منو باش ک تو رو به اسمت صدا میزنم! - خوب نکن + واقعا؟؟ پس باشه یه لقب خوب برات میزارم ک هرکی تا لقبت رو شنید بفهمه کی هستی!! - آخه قربون اون زبونت!بیام بخورمش؟
( چشماش پر اشک میشه....تهیونگ برای اینکه سوهیون گریه نکنه میگه ) - نگران نباش حتما بچه ها متوجه نرفتنمون شدن!......به مدیر میگن و میاد در و باز میکنه نگران نباش! + ب.باشع....سبر می کنیم! ( کیفشو انداخت زمین و روی یه صندلی نشست....تهیونگ هم کنارش.....تهیونگ ک اصلا براش مهم نبود! چون اولش ک خانوادش زیادی پولدارن ... بعدم کل روز و شب و بیرون خونست و خانوادشم زیاد نگرانش نیستن.....از این طرف سوهیون.....یه دختریه ک از یتیم خونه اومده.....و خیلی نازک نارنجیه.....توی مدرسه هم همیشه تهیونگ پشتشه وگرنه خیلی اذیتش میکنن....چون اول نمرست همیشه هم بهش حسودی میکنن ) .... ساعت ۳ .... ( سوهیون کتابشو پرت کرد و با ناله گفت ) + من گشنمههه!!! - منم گشنمه خوب چیکار کنیم؟؟ ( سوهیون دوباره بغض میکنه....تهیونگی نگاهی به اطراف میندازه و آشپزخونه ی مدرسه رو میبینه....لبخندی میزنه و به سوهیون نشونش میده ) - اونجا حتما غذا هست! ( بعد دست سوهیون رو کشید و بردتش سمت آشپزخونه.....جفت پا پریدن و در یخچال کوچیکی ک کنار اجاق بود رو باز کردن....با دیدن داخلش آب دهنشون رو با صدا قورت دادن ) - بیا همشون رو بخوریم! + خام؟؟ نه اصلا! بیا یکم گوشتا رو با تخم مرغا سرخ کنیم بعد بخوریم خیلی هم خوش مزه میشه....کنارشم اون ....اون گوجس فک کنم میزاریم - ویییی + چته؟ - یه لحظه بوی گوشت به مشامم اومد! + اوکی بیا یه خاکی به سرمون بمالیم دیگه ( سوهیون گوشتا و تخم مرغا رو بیرون آورد و گذاشت روی میز تهیونگ یه ماهیتابه و ادویه پیدا کرد ) - دیگه چی؟ + یکم روغن....دیگ....هیچی - اومم یعنی روغن کجاست؟ + احیانا تو یخچاله یا تو کابینتای پایینی تو داخل کابینت رو ببین ( و هم اکنون تهیونگ روغن رو با ذوق و شوق پیدا میکنه و به سمت اجاق هجوم میبره! شروع میکنه....کمی گوشتا رو ادویه میزنه و بعد توی روغن داغ میزاره ک صدای جز جز سرخ شدنشون دوتاشون رو گشنه تر میکنه ) ( سوهیون توی یخچال رو نگاه میکنه....یه سس خردل پیدا میکنه با نون باگت درشون میاره و میگه ) + به مولا اگه میدونستم تو مدرسه میشه همچین غذاهایی خورد دیگ خوراکی نمی آوردم! ( دوتاشون خندیدن ..... بعد کنار تهیونگ می ایسته ) + دلم میخواد همین الان بخورمشون! - من زودتر میخورم هه هه ( سوهیون به شوخی با آرنجش یه ضربه به بازوی تهیونگ نسار کرد ) - آخخ....باشه جوش نیار جوجه!! + گفتم منو جوجه صدا نکن! - پس چی صدا کنم جوجه؟ + من اسم دارمااااا منو باش ک تو رو به اسمت صدا میزنم! - خوب نکن + واقعا؟؟ پس باشه یه لقب خوب برات میزارم ک هرکی تا لقبت رو شنید بفهمه کی هستی!! - آخه قربون اون زبونت!بیام بخورمش؟
۶۲.۰k
۱۳ مرداد ۱۴۰۰