Ma reine : ملکهِ من♥️👸
Ma reine : ملکهِمن♥️👸
(۱هفته بعد)
سپهر کارهایی مسافرتمون کرده بود و دیگ الان اماده بودیم و ساعت ۵بعدظهر پروازمون بود الناز و مرتضی هام میومدن و خیلی خوشحال بودم
داشتم چمدونم رو یکبار دیگ نگاه میکردم ک چیزی جا ندارم
سپهر: ساحل؟
بهدیس: جانم؟
سپهر: لباس شناتو وردار
بهدیس: براچی؟
سپهر: اونجا رفتیم بریم شنا دیگ
بهدیس: باشهه
گوشی سپهر زنگ خورد
بهدیس:گوشیت زنگ میخوره
سپهر: کی؟چی سیوش کردم؟
بهدیس:اقاییمرادی(فامیلی فرزین یک چیزی گفتم ایراد نگرید)
سپهر: ععع بده بده بده
از تو اشپزخونه امد و گوشی رو گرفت و یکم صحبت کرد و قطع کرد
سپهر:شناسمتو بده عکسشو بفرستم برای این
بهدیس:باشه
از تو کیفم شناسنام رو دراوردم
سپهر: الان زنگ بزنم به مرتضی بگم شناسنامه خودش الناز هم بفرسته
بهدیس: اوم
(عکس شناسنامه رو میفرسته ولی انگشتش نصف صورت بهدیس ک عکس داره تو شناسنامش میگیره و خب عکس بهدیس نمیوفتع)
سپهر: فرستادم
بهدیس: اسم این اقا چی؟
سپهر:فر
تا میخواست بقیشو بگه دوباره گوشیش زنگ خورد و رفت و بعد یک ربع صحبت کردن امد
بهدیس: چقدر حرف زدی
سپهر: خب ساحل جان میخواد برامون هتل بگیره
بهدیس:اها
سپهر: قرارهمگی بریم تواون هتل الناز اقا مرادی مرتضی تو و من
بهدیس:اتاق هامون چجوری؟(لبخند شیطانی)
سپهر: اتاق ها دونفره منو توهم یک اتاق دونفره گرفتیم
بهدیس: خوبه
رفتیم فرودگاه و دیگ پروازمون بود سوار هواپیما شدیم
بهدیس: من استرس گرفتم
سپهر: براچی؟
بهدیس: بخاطر سوار هواپیما شدم
سپهر: مگه بار اولته؟
بهدیس:اره همیشه با قطار جای میریم
سپهر: قربونت برم من
دست هایی ساحل یاهمون بهدیس رو میگیره
(فرزین)
براشون یک هتل گرفتم و برای خودمم همونجا یک اتاق گرفتم نشسته بودم ک فضولیم گل کرد ک بیبینم دوست دختر این پسره کی عکس شناسنامه رو نگاه کردم
اسم دختره ساحل بود فامیلش حسینی متولد ۱۳۸۷/۱۲/۳
تاریخ تولدش مثل تاریخ تولد بهدیس بود
اسم پدرش مصطفی و اسم مادرش رقیه(اسم پدر مادرشم عوض کرده)
به عکسش نگاه کردم ک دیدم دست سپهر افتاده و دیده نمیشه ولی نصف صورتش اونم تار دیده میشد ک خیلی اشنا بود...
(۱هفته بعد)
سپهر کارهایی مسافرتمون کرده بود و دیگ الان اماده بودیم و ساعت ۵بعدظهر پروازمون بود الناز و مرتضی هام میومدن و خیلی خوشحال بودم
داشتم چمدونم رو یکبار دیگ نگاه میکردم ک چیزی جا ندارم
سپهر: ساحل؟
بهدیس: جانم؟
سپهر: لباس شناتو وردار
بهدیس: براچی؟
سپهر: اونجا رفتیم بریم شنا دیگ
بهدیس: باشهه
گوشی سپهر زنگ خورد
بهدیس:گوشیت زنگ میخوره
سپهر: کی؟چی سیوش کردم؟
بهدیس:اقاییمرادی(فامیلی فرزین یک چیزی گفتم ایراد نگرید)
سپهر: ععع بده بده بده
از تو اشپزخونه امد و گوشی رو گرفت و یکم صحبت کرد و قطع کرد
سپهر:شناسمتو بده عکسشو بفرستم برای این
بهدیس:باشه
از تو کیفم شناسنام رو دراوردم
سپهر: الان زنگ بزنم به مرتضی بگم شناسنامه خودش الناز هم بفرسته
بهدیس: اوم
(عکس شناسنامه رو میفرسته ولی انگشتش نصف صورت بهدیس ک عکس داره تو شناسنامش میگیره و خب عکس بهدیس نمیوفتع)
سپهر: فرستادم
بهدیس: اسم این اقا چی؟
سپهر:فر
تا میخواست بقیشو بگه دوباره گوشیش زنگ خورد و رفت و بعد یک ربع صحبت کردن امد
بهدیس: چقدر حرف زدی
سپهر: خب ساحل جان میخواد برامون هتل بگیره
بهدیس:اها
سپهر: قرارهمگی بریم تواون هتل الناز اقا مرادی مرتضی تو و من
بهدیس:اتاق هامون چجوری؟(لبخند شیطانی)
سپهر: اتاق ها دونفره منو توهم یک اتاق دونفره گرفتیم
بهدیس: خوبه
رفتیم فرودگاه و دیگ پروازمون بود سوار هواپیما شدیم
بهدیس: من استرس گرفتم
سپهر: براچی؟
بهدیس: بخاطر سوار هواپیما شدم
سپهر: مگه بار اولته؟
بهدیس:اره همیشه با قطار جای میریم
سپهر: قربونت برم من
دست هایی ساحل یاهمون بهدیس رو میگیره
(فرزین)
براشون یک هتل گرفتم و برای خودمم همونجا یک اتاق گرفتم نشسته بودم ک فضولیم گل کرد ک بیبینم دوست دختر این پسره کی عکس شناسنامه رو نگاه کردم
اسم دختره ساحل بود فامیلش حسینی متولد ۱۳۸۷/۱۲/۳
تاریخ تولدش مثل تاریخ تولد بهدیس بود
اسم پدرش مصطفی و اسم مادرش رقیه(اسم پدر مادرشم عوض کرده)
به عکسش نگاه کردم ک دیدم دست سپهر افتاده و دیده نمیشه ولی نصف صورتش اونم تار دیده میشد ک خیلی اشنا بود...
۸.۰k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.