پارت 19 فیک شرط بندی مافیا✨️🌓
شب شد یونجی میخواست خودشو از پرت گاه که قرار بود با تهیونگ رفته بود خودشو بندازه پایین
همینطوری که خودشو میخواست بندازه
یکی از پشت بغلش کرد
برگشت دید تهیونگه✨️✨️✨️✨️
تهیونگ: به خودت بیا داری چیکار میکنی
یونجی لُکنت گرفته بود
یونجی: تتهیونگ تو زنده ای
تهیونگ: دلت میخواست من بمیرم
یونجی: متاسفم که بخاطر من کلیه تو از دست دادی
تهیونگ: فکر میکنی بعد تو میتونستم زندگی کنم!؟
تهیونگ: نمیدونی تو این چن ماه چقدر دلتنگت شدم
یونجی: نمیدونی فکر اینکه مرده باشی منو چقدر داغون کرده بود
تهیونگ: حالا بیا بریم خونه
رفتن خونه
تهیونگ: من گشنمه
یونجی: الان برات نودل درست میکنم
تهیونگ: ای بابا مردم زن گرفتن منم زن گرفتم فقط بلدی رامیون درست کنی 😉🤦☺️🤣
یونجی : هه هه
یونجی: اخ دستم رو بریدم
تهیونگ فوری رفت تو آشبزخونه
تهیونگ: کجا. کجای دستتو بریدی
یونجی: شوخی کردممممم حالا که اومدی آشبزخونه بی زحمت شوهر نمونه غذا درست کن
یونجی: بیا اگه بلدی رامیون درست کن
تهیونگ : اخه ، اخه من دلم دستپخت تورو میخواد
یونجی: 🤦
یونجی: من غذای دریایی درست میکنم برات
تهیونگ: اخه .... ولی وقت ذوق یونجی رو دید هیچی نگفت
یونجی: تمام تلاشم رو کردم لطفا بخور
یونجی: میدونم بده به روم نیار 😁
تهیونگ: عممم چقدر خوشمزست
یونجی: فقط یه تیکه خوردی چرا نمیخوری
تهیونگ: اخه. باشه الان همشو میخورم
(تهیونگ به غذای دریایی آلرژی داره )
....
تهیونگ: من خستم بیا بریم بخوابیم ..
یونجی: انقدر دلم واست تنگ شده بود باور نمیکنی
تهیونگ: من بیشتر
یونجی: مگه قلب از سنگ شده
تهیونگ: میخواستم اگه بمیرم و بخاطر من نگران نشی به خوشی زندگی کنی
تهیونگ خوابش برد
یونجی: تهیونگ....
تهیونگ بدنش تاول زده بود بخاطر حساسیت
یونجی: اخ یادم رفته بود به غذای دریایی آلرژی داره
یونجی سریع لباس پوشید رفت برای تهیونگ داروی آلرژی بخره تو راه برگشت....
یه وَن سیاه پشت یونجی آروم آروم میومد
یونجی فهمید تعقیبش میکنن
یونجی: اینا دیگه کین اگه فرار کنم سرعتشو بیشتر کنه داره دنبال من میاد
یونجی دویید ولی وَن تند تر میرفت
از ماشین پیاده شد چن تا مرد سیاه پوش
یونجی هرچی فرار میکرد انگار راه طولانی تر میشد
تهیونگ پاشد دید یونجی نیست یه پیامک اومد رو گوشیش و.......
ببخشید دیر شد 😁😉
همینطوری که خودشو میخواست بندازه
یکی از پشت بغلش کرد
برگشت دید تهیونگه✨️✨️✨️✨️
تهیونگ: به خودت بیا داری چیکار میکنی
یونجی لُکنت گرفته بود
یونجی: تتهیونگ تو زنده ای
تهیونگ: دلت میخواست من بمیرم
یونجی: متاسفم که بخاطر من کلیه تو از دست دادی
تهیونگ: فکر میکنی بعد تو میتونستم زندگی کنم!؟
تهیونگ: نمیدونی تو این چن ماه چقدر دلتنگت شدم
یونجی: نمیدونی فکر اینکه مرده باشی منو چقدر داغون کرده بود
تهیونگ: حالا بیا بریم خونه
رفتن خونه
تهیونگ: من گشنمه
یونجی: الان برات نودل درست میکنم
تهیونگ: ای بابا مردم زن گرفتن منم زن گرفتم فقط بلدی رامیون درست کنی 😉🤦☺️🤣
یونجی : هه هه
یونجی: اخ دستم رو بریدم
تهیونگ فوری رفت تو آشبزخونه
تهیونگ: کجا. کجای دستتو بریدی
یونجی: شوخی کردممممم حالا که اومدی آشبزخونه بی زحمت شوهر نمونه غذا درست کن
یونجی: بیا اگه بلدی رامیون درست کن
تهیونگ : اخه ، اخه من دلم دستپخت تورو میخواد
یونجی: 🤦
یونجی: من غذای دریایی درست میکنم برات
تهیونگ: اخه .... ولی وقت ذوق یونجی رو دید هیچی نگفت
یونجی: تمام تلاشم رو کردم لطفا بخور
یونجی: میدونم بده به روم نیار 😁
تهیونگ: عممم چقدر خوشمزست
یونجی: فقط یه تیکه خوردی چرا نمیخوری
تهیونگ: اخه. باشه الان همشو میخورم
(تهیونگ به غذای دریایی آلرژی داره )
....
تهیونگ: من خستم بیا بریم بخوابیم ..
یونجی: انقدر دلم واست تنگ شده بود باور نمیکنی
تهیونگ: من بیشتر
یونجی: مگه قلب از سنگ شده
تهیونگ: میخواستم اگه بمیرم و بخاطر من نگران نشی به خوشی زندگی کنی
تهیونگ خوابش برد
یونجی: تهیونگ....
تهیونگ بدنش تاول زده بود بخاطر حساسیت
یونجی: اخ یادم رفته بود به غذای دریایی آلرژی داره
یونجی سریع لباس پوشید رفت برای تهیونگ داروی آلرژی بخره تو راه برگشت....
یه وَن سیاه پشت یونجی آروم آروم میومد
یونجی فهمید تعقیبش میکنن
یونجی: اینا دیگه کین اگه فرار کنم سرعتشو بیشتر کنه داره دنبال من میاد
یونجی دویید ولی وَن تند تر میرفت
از ماشین پیاده شد چن تا مرد سیاه پوش
یونجی هرچی فرار میکرد انگار راه طولانی تر میشد
تهیونگ پاشد دید یونجی نیست یه پیامک اومد رو گوشیش و.......
ببخشید دیر شد 😁😉
۱۵.۴k
۲۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.