طلبکارp13
از زبان جونگ کوک:
صبح از خواب بیدار شدم معمولا ا.ت باید زودتر از من بیدار شده باشه ولی وقتی صورتشو دیدم عرق ریخته بود دست زدم به بدنش داغه داغ بود بیدارش کردم گفتم:ا.ت پاشو بریم دکتر تب داری.
با صدای سوزشی گفت:من نمیام
بلندش کردم از روی تخت ولی انگاری که خیلی حالش بده برای همین زنگ زدم به دکتر و خودش اومد وقتی رسید اولین نفر ا.ت رو معاینه کرد و به من نگاه کرد گفت:چند تا دارو مینویسم حتما باید بخوره و اینکه با همچین بدن ضعیفی نباید تو سرما باشه اینم تو این فصل و حتما لباس گرم بپوشه موقع خواب چون تبشون خیلی شدیده و حتما نزارید تو سرما باشه
این حرفارو گفت و رفت ا.ت هم دراز کشیده بود پتو رو کشیدم روش تا نصفه سرش بعد خودمم رفتم پایین جینا هم مثل همیشه مدرسه بود و جی هون هم حتما رفته بود پیش دوست دخترش رفتم سر میز صبحونه وقتی خوردم شنیدم در میزنن خدمتکار درو باز کرد بابام بود سریع بلند شدم همراهیش کردم تا بشینه رو مبل وقتی نشستیم گفت:من فقط اومدن ی حرفو بگمو برم
گفتم:بگو
گفت:خب اونطوری که میدونی الان من جز تو و جینا بچه ی دیگه ای و خب الان من دیگه نمیتونم بچه دار شم یعنی زنم توانایی شو نداره برای همین چون تو ازدواج کردی ازت ی پسر میخوام
تعجب کردم ولی به روی خودم نیاوردم گفتم:چی!بابا ا.ت همش هیژده سالشه هنوز رقم اول سنش به دو ترسیده که بخواد بچه دار شه بعدم اون نمیزاره من توش خالی کنم اصن بخواد هم من نمیتونم چون هنوز یک ماهه که ما ازدواج کردیم
گفت:مگه به اینه که همش یک ماهه ازدواج کردید و سنش چنده!تو مامانت همش نوزده سالش بود که بچه دار شد!
گفتم:ا.ت هم چند روز دیگه میشه نوزده سالش ولی واقعا من هنوز آماده گی شو ندارم نمیتونم
گفت:کوک من دیگه نمیدونم یا بچه دار میشید یا اینکه جینا رو ازت دور میکنم میفرستمش آمریکا دیگه هم نمیتونی ببینیش فقط هم باید بچه پسر باشه
تعجب کردم نمیتونستم جوابشو بدم آخه مگه میشه جینا از من دور باشه گفتم:باشه من به ا.ت میگم اگر هم گفت نه خودم راضیش میکنم اگر راضی نشد هم سعیمو میکنم تا خودم انجامش بدم و اینکه...اگر بچه دختر بود چی؟
گفت:انقد بچه میاره تا یکیش پسر باشه!
اینو گفت و رفت اگر من این کارو نمیکردم جینا رو ازم دور میکرد آمریکا هم جای دوریه اون هنوز افسردس نمیتونم به همین ساده گی ها ولش کنم باید ی جوری به ا.ت بگم.
صبح از خواب بیدار شدم معمولا ا.ت باید زودتر از من بیدار شده باشه ولی وقتی صورتشو دیدم عرق ریخته بود دست زدم به بدنش داغه داغ بود بیدارش کردم گفتم:ا.ت پاشو بریم دکتر تب داری.
با صدای سوزشی گفت:من نمیام
بلندش کردم از روی تخت ولی انگاری که خیلی حالش بده برای همین زنگ زدم به دکتر و خودش اومد وقتی رسید اولین نفر ا.ت رو معاینه کرد و به من نگاه کرد گفت:چند تا دارو مینویسم حتما باید بخوره و اینکه با همچین بدن ضعیفی نباید تو سرما باشه اینم تو این فصل و حتما لباس گرم بپوشه موقع خواب چون تبشون خیلی شدیده و حتما نزارید تو سرما باشه
این حرفارو گفت و رفت ا.ت هم دراز کشیده بود پتو رو کشیدم روش تا نصفه سرش بعد خودمم رفتم پایین جینا هم مثل همیشه مدرسه بود و جی هون هم حتما رفته بود پیش دوست دخترش رفتم سر میز صبحونه وقتی خوردم شنیدم در میزنن خدمتکار درو باز کرد بابام بود سریع بلند شدم همراهیش کردم تا بشینه رو مبل وقتی نشستیم گفت:من فقط اومدن ی حرفو بگمو برم
گفتم:بگو
گفت:خب اونطوری که میدونی الان من جز تو و جینا بچه ی دیگه ای و خب الان من دیگه نمیتونم بچه دار شم یعنی زنم توانایی شو نداره برای همین چون تو ازدواج کردی ازت ی پسر میخوام
تعجب کردم ولی به روی خودم نیاوردم گفتم:چی!بابا ا.ت همش هیژده سالشه هنوز رقم اول سنش به دو ترسیده که بخواد بچه دار شه بعدم اون نمیزاره من توش خالی کنم اصن بخواد هم من نمیتونم چون هنوز یک ماهه که ما ازدواج کردیم
گفت:مگه به اینه که همش یک ماهه ازدواج کردید و سنش چنده!تو مامانت همش نوزده سالش بود که بچه دار شد!
گفتم:ا.ت هم چند روز دیگه میشه نوزده سالش ولی واقعا من هنوز آماده گی شو ندارم نمیتونم
گفت:کوک من دیگه نمیدونم یا بچه دار میشید یا اینکه جینا رو ازت دور میکنم میفرستمش آمریکا دیگه هم نمیتونی ببینیش فقط هم باید بچه پسر باشه
تعجب کردم نمیتونستم جوابشو بدم آخه مگه میشه جینا از من دور باشه گفتم:باشه من به ا.ت میگم اگر هم گفت نه خودم راضیش میکنم اگر راضی نشد هم سعیمو میکنم تا خودم انجامش بدم و اینکه...اگر بچه دختر بود چی؟
گفت:انقد بچه میاره تا یکیش پسر باشه!
اینو گفت و رفت اگر من این کارو نمیکردم جینا رو ازم دور میکرد آمریکا هم جای دوریه اون هنوز افسردس نمیتونم به همین ساده گی ها ولش کنم باید ی جوری به ا.ت بگم.
۴.۲k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.