تنفرو عشق پایانی پارت 18
بفرمایید این پارتم تقدیم به اجی های کم صبرممممم 😂ببخشد زدم تو ذوقتونننن😂💔
شروع: اون تهیون بود
+(در حال گریه کردن) عررررر داداشییییی هق هققق (همدیگه رو بغل کردن🤧)(خب قابله توجه آجی ها تهیون برادره تنیه ا. ته تهیونگ نیس تهیون عضو تی اکس تیه فکنم نه؟ اینجا صاحبه یه شرکت توی ژاپنه اوکی شد؟؟؟)(علامته ٪داداش ا.ت)
٪قربونت بشم اجیه خوشکلم هق...هق
+داش چرا دیر بهمون هق.. سر زدی الان هق.. دوساله خبری ازت نیس هققققق
٪ببخشید ابجی کوچولو حالا هم که اومدم برای شیش ماه اومدم پیشت هق
+دوست دارمممم
٪من بیشتر بسه حالا گریه نکن دیگه (اشکاتو پاک کرد🤧من که سر این قضیه گریم نگرفت شماچی!)
+مامان بابا کجان؟
٪عام نمیدونم
+خب ولش کی اومدی
٪یک ساعتی میشه
+برو پایین تا من لباسام عوض کنم یه چیزی برات درست کنم
٪اوکی
................
سره سفره داشتیم غذا می خوردیم
٪ا.ت
+هوم
٪میگم روز عروسیت دعوتم کردی ببخشید نتونستم بیام سرم شلوغ بود
+اوه نه داداش این چه حرفیه اشکالی نداره،،،بهتر نیومدی اگه میومد از اون پسره ی هرزه حرف میزد الان سوال پیچم میکرد (زیره لب گف)
٪راستی ا. ت شوهرت کجاست
یاااااا بنگتن این چقد مغزش کار میکنه چی بگمممم اگه همچی روبگم که اونو زنده نمیزارههههه
٪ا. ت ا. ت دوساعته دارم صدات میزنم کجایی
+او ببخشید حواسم یه لحظه پرت شد چی داشتی میگفتی
٪گفتم شوهرت کجاسچرا خونه مامان بابایی اینجا اصن چیکار میکنی مگه نباید خونه ی خودت باشی
+عام دلت میخواد توضیح بدم
٪یالا سریع
+باشه بابا ببین منو تهیونگ زندگی خوبی داشتیم که یه شب اومد خونه و گفت تو بهم خیانت کردی اون بچه ی توی شکمت از یکی دیگس دختره ی (با بغض) هرزه،، اره اینجوری شد..
٪صب کن الان میرم پدرشو در میارم صب کن چیییی ا.ت گفتی حامله ایییییی
+یااا کر شدم اروم
+صب کن بقیشو گوش بده
٪خب
+امروز با (اسمه دوستش لونا بود؟چوم من میگم لونا؟)با لونا رفتیم که بریم دور بزنیم توی پارک روی یه نیمکت نشستیم که تهیونگو دیدم داشت با یه دختره لب میگرفت
٪سرفه.. سرفه (غذا پرید تو گلوش ا.ت سریع اومد زد پشته کمرش)
٪لب میگرفت!!!!!!
+اره بعدم لونا گفت که اونو از زندگیت بیرون کن اون بهت خیانت کرد نه تو،، منم دیگه کاری باهاش ندارم درضمن به مامانو بابا نگفتم میخوام بچه رو سقط کنم
٪ا.ت دیونه شدی چیکاره بچه داری
+نمیخوام بچم پدرش اون عوضی باشه
٪ا.ت کاری به بچه نداشته باش خودمون بزرگش میکنیم میدونی میشی مامان من میشم دایی هوم میدونی
+عاه باشه ولی اگه دسته تهیونگ بهش بخوره تهیونگو میفرستم اون دنیا
٪منم کمکت میکنم باهم میفرستیمش
+باش ممنونم (گونه ی تهیون بوسد و رفت سره جاش)
٪ا.ت اماده شو می خواییم بریم شهرو بگردیم مرکز خریدم بریم
+عام اوکی ساعت چند
٪شیشونیم
+اوک غذامونو خوردیم روی گوشیم نگاه کردم الان ساعت 5بود پس یک ساعتونیم وقت داشتم رفتم بالا یه دوش گرفتم اومدم بیرون یه انتخاب کردمو پوشیدم رنگش بنفش بود و شلوارم بگ مشکی رفتم یه ارایش کردم ساعتو نگاه کردم واو زمان چه زود میگذره ساعت 6و نیم بود رفتم پایین دیدم تهیون منتظره
٪بریم خانوم خانوما
+بریم اقا اقاها عههه یه شعر ساختم قالبشو چی بزارم مثنوی معنوییییی
مثنوی ٪😂
+بریم جالت بعدن انتخاب میکنم سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم
شروع: اون تهیون بود
+(در حال گریه کردن) عررررر داداشییییی هق هققق (همدیگه رو بغل کردن🤧)(خب قابله توجه آجی ها تهیون برادره تنیه ا. ته تهیونگ نیس تهیون عضو تی اکس تیه فکنم نه؟ اینجا صاحبه یه شرکت توی ژاپنه اوکی شد؟؟؟)(علامته ٪داداش ا.ت)
٪قربونت بشم اجیه خوشکلم هق...هق
+داش چرا دیر بهمون هق.. سر زدی الان هق.. دوساله خبری ازت نیس هققققق
٪ببخشید ابجی کوچولو حالا هم که اومدم برای شیش ماه اومدم پیشت هق
+دوست دارمممم
٪من بیشتر بسه حالا گریه نکن دیگه (اشکاتو پاک کرد🤧من که سر این قضیه گریم نگرفت شماچی!)
+مامان بابا کجان؟
٪عام نمیدونم
+خب ولش کی اومدی
٪یک ساعتی میشه
+برو پایین تا من لباسام عوض کنم یه چیزی برات درست کنم
٪اوکی
................
سره سفره داشتیم غذا می خوردیم
٪ا.ت
+هوم
٪میگم روز عروسیت دعوتم کردی ببخشید نتونستم بیام سرم شلوغ بود
+اوه نه داداش این چه حرفیه اشکالی نداره،،،بهتر نیومدی اگه میومد از اون پسره ی هرزه حرف میزد الان سوال پیچم میکرد (زیره لب گف)
٪راستی ا. ت شوهرت کجاست
یاااااا بنگتن این چقد مغزش کار میکنه چی بگمممم اگه همچی روبگم که اونو زنده نمیزارههههه
٪ا. ت ا. ت دوساعته دارم صدات میزنم کجایی
+او ببخشید حواسم یه لحظه پرت شد چی داشتی میگفتی
٪گفتم شوهرت کجاسچرا خونه مامان بابایی اینجا اصن چیکار میکنی مگه نباید خونه ی خودت باشی
+عام دلت میخواد توضیح بدم
٪یالا سریع
+باشه بابا ببین منو تهیونگ زندگی خوبی داشتیم که یه شب اومد خونه و گفت تو بهم خیانت کردی اون بچه ی توی شکمت از یکی دیگس دختره ی (با بغض) هرزه،، اره اینجوری شد..
٪صب کن الان میرم پدرشو در میارم صب کن چیییی ا.ت گفتی حامله ایییییی
+یااا کر شدم اروم
+صب کن بقیشو گوش بده
٪خب
+امروز با (اسمه دوستش لونا بود؟چوم من میگم لونا؟)با لونا رفتیم که بریم دور بزنیم توی پارک روی یه نیمکت نشستیم که تهیونگو دیدم داشت با یه دختره لب میگرفت
٪سرفه.. سرفه (غذا پرید تو گلوش ا.ت سریع اومد زد پشته کمرش)
٪لب میگرفت!!!!!!
+اره بعدم لونا گفت که اونو از زندگیت بیرون کن اون بهت خیانت کرد نه تو،، منم دیگه کاری باهاش ندارم درضمن به مامانو بابا نگفتم میخوام بچه رو سقط کنم
٪ا.ت دیونه شدی چیکاره بچه داری
+نمیخوام بچم پدرش اون عوضی باشه
٪ا.ت کاری به بچه نداشته باش خودمون بزرگش میکنیم میدونی میشی مامان من میشم دایی هوم میدونی
+عاه باشه ولی اگه دسته تهیونگ بهش بخوره تهیونگو میفرستم اون دنیا
٪منم کمکت میکنم باهم میفرستیمش
+باش ممنونم (گونه ی تهیون بوسد و رفت سره جاش)
٪ا.ت اماده شو می خواییم بریم شهرو بگردیم مرکز خریدم بریم
+عام اوکی ساعت چند
٪شیشونیم
+اوک غذامونو خوردیم روی گوشیم نگاه کردم الان ساعت 5بود پس یک ساعتونیم وقت داشتم رفتم بالا یه دوش گرفتم اومدم بیرون یه انتخاب کردمو پوشیدم رنگش بنفش بود و شلوارم بگ مشکی رفتم یه ارایش کردم ساعتو نگاه کردم واو زمان چه زود میگذره ساعت 6و نیم بود رفتم پایین دیدم تهیون منتظره
٪بریم خانوم خانوما
+بریم اقا اقاها عههه یه شعر ساختم قالبشو چی بزارم مثنوی معنوییییی
مثنوی ٪😂
+بریم جالت بعدن انتخاب میکنم سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم
۵۵.۰k
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.