ارباب مافیا پارت ۱۲
ویو کوک
در رو باز کردم که دیدم نامجون ، جیهوپ ، جیمین و شوگا با هم اومدن تو
/ چرا همتون با هم اومدید ؟
+ راحشون با ما نزدیک بود من رفتم دنبالشون با هم بیایم
/ آها بیاید بشینید
ویو آت
سه ساعت گذشته بود . تکالیفم رو تمام کرده بودم . داشتم میرفتم پایین که کوک اومد جلوم .
_ کوک برو اونور میخوام برم آب بخورم
/ تو نمی تونی به من دستور بدی
_ تو مست کردی ؟
/ برات فرقی داره ؟
_ برووو کنار می خوام برم
یهو هولم داد کنار دیوار و گردنم رو گرفت و بلندم کرد
_ کو .. کوک... ولم... کم ... دا... دا ... داری .... خفم... می ... میکنی
/ به چه جرعتی سرم داد کشید هاااااا
جیمین و شوگا یهو اومدن و کوک رو کشیدن عقب
/ ولم کنید ... ولممم کنید ددددد.....
داشتم سرفه میکردم . خیلی محکم گردنمو فشار داد . گردنم کبود شده بود که تاتا اومد
« وقتی مسته سر به سرش نزار
_ شما ها چرا مست نکردید
« اون دوتا خیلی کم خوردن . منم خیلی زود مست نمیشم ولی کوک خیلی خورد
_ آها باشه
رفتم آب خوردم و بعد رفتم توی تختم دراز کشیدم ولی خوابم نمی برد . گردنم خیلی درد میکرد .
ویو کوک
توی تختم بیدار شدم . رفتم پایین . آت هنوز خواب بود . داشتم صبحانه می خوردم که یهو یادم اومد با آت چی کار کردم
/ واییییی . خوراک تو سرم دویدم بالا و در اتاق آت رو باز کردم که .....
در رو باز کردم که دیدم نامجون ، جیهوپ ، جیمین و شوگا با هم اومدن تو
/ چرا همتون با هم اومدید ؟
+ راحشون با ما نزدیک بود من رفتم دنبالشون با هم بیایم
/ آها بیاید بشینید
ویو آت
سه ساعت گذشته بود . تکالیفم رو تمام کرده بودم . داشتم میرفتم پایین که کوک اومد جلوم .
_ کوک برو اونور میخوام برم آب بخورم
/ تو نمی تونی به من دستور بدی
_ تو مست کردی ؟
/ برات فرقی داره ؟
_ برووو کنار می خوام برم
یهو هولم داد کنار دیوار و گردنم رو گرفت و بلندم کرد
_ کو .. کوک... ولم... کم ... دا... دا ... داری .... خفم... می ... میکنی
/ به چه جرعتی سرم داد کشید هاااااا
جیمین و شوگا یهو اومدن و کوک رو کشیدن عقب
/ ولم کنید ... ولممم کنید ددددد.....
داشتم سرفه میکردم . خیلی محکم گردنمو فشار داد . گردنم کبود شده بود که تاتا اومد
« وقتی مسته سر به سرش نزار
_ شما ها چرا مست نکردید
« اون دوتا خیلی کم خوردن . منم خیلی زود مست نمیشم ولی کوک خیلی خورد
_ آها باشه
رفتم آب خوردم و بعد رفتم توی تختم دراز کشیدم ولی خوابم نمی برد . گردنم خیلی درد میکرد .
ویو کوک
توی تختم بیدار شدم . رفتم پایین . آت هنوز خواب بود . داشتم صبحانه می خوردم که یهو یادم اومد با آت چی کار کردم
/ واییییی . خوراک تو سرم دویدم بالا و در اتاق آت رو باز کردم که .....
۸.۸k
۱۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.