🔰B̷a̷n̷g̷ T̷e̷n̷ b̷o̷y̷s̷🔰..🖤⛓️M̷A̷F̷I̷A̷⛓️🖤.."پارت"1̷7̷
خب کیوتا...
اینم پارت بعدی
بریم ادامه فیک✌️🖤...
و افتاد توی بغلم.... که دیدم داره شروع میکنه به گریه کردن....
ا/ت : هق... توروخدا.. فقط بزار...هق...ب...ببینمش😭😭.... قول میدم زود برم خواهش میکنم...اییگووووو😭😭😭.....
جیهوپ : بس کن ا/تتتت داری به خودت اسیب میزنی دختره دیوونه😡...
ا/ت : مگه مهمه هوم؟؟؟؟... من دیگه چی برای از دست دادن دارم ها؟؟؟😭😭
جیمین تنها کسیه که دارم ... و الان بدن بی جونش تو اتاقه....😭💔
پس الان چه دلیلی برای زندگی دارممم هااا... بگوو😭😭😭💔....
جیهوپ : دیدم ا/ت داره با گریه حرفاشو میگه و مشتاشو محکم به سینم میکوبه....😟... سعی کردم ارومش کنم ولی فایده ای نداشت..😓...
از زبان ا/ت : اینقدر با مشتام به سینه جیهوپ کوبیده بودم ... که دیگه هیچ جونی تو بدنم نبود سرم داشت از درد منفجر میشد..😫.. دیگه نمیتونستم هیچیو تحمل کنم و بی جون تو بقلش افتادم...
از زبان جیهوپ : دیدم که ا/ت بعد چند دقیقه اروم شده و دیگه هیچی نمیگه!!
نگرانش شدم و نگاش کردم که از نفسای منظمش فهمیدم که خوابش برده..
بالاخره خیالم راحت شد ..😟... از خودم جداش کردم و سرشو اروم توی سینم فرو بردم و از زمین بلندش کردم و بردمش سمت اتاق🙁...
از زبان تهیونگ : جیمینو اروم گذاشتم روی تخت که دکتر اومد
دکتر "¶" : ببینم چه اتفاقی براش افتاده؟؟...
تهیونگ : ..اون ...تیر خورده لطفا نجاتش بدین😭... خون زیادی ازش رفته😭 ... "¶" : نگران نباشید من هرکاری لازم باشه انجام میدم... فقط باید ...
لباسشو در بیاری.... خیلی خونی شده....زخمش ممکنه بدتر بشه!!!
تهیونگ : ب..باشه😟...
از زبان تهیونگ : اروم لباس جیمینو از تنش در اوردم ... زخمش خیلی عمیق بود😰.... همینطوری داشت ازش خون میرفت....
"¶" : لطفا برو بیرون .. باید زخمشو پانسمان کنم خون زیادی از دست داده...
اصلا هوشیاری خوبی نداره!!...
تهیونگ : ب... باشه... خواهش میکنم نجاتش بدید😓..
از زبان تهیونگ : از اتاق رفتم بیرون تا دکتره کارشو انجام بده....
رفتم پیش جیهوپ تا ببینم ا/ت حالش خوبه یا نه؟؟... اون نباید فشار عصبی زیادی روش باشه... وگرنه بدتر میشه😟... رفتم دیدم جیهوپ تو اتاقی که ا/ت خوابیده نشسته و مراقب ا/ت.... خیالم راحت شد....
و رفتم نشستم کنار اتاق جیمین تا کار دکتره تموم بشه
«~~°چند مین بعد°~~»
از زبان تهیونگ : دیدم بعد چند مین دکتره صدام کرد که برم داخل...
اینم پارت بعدی
بریم ادامه فیک✌️🖤...
و افتاد توی بغلم.... که دیدم داره شروع میکنه به گریه کردن....
ا/ت : هق... توروخدا.. فقط بزار...هق...ب...ببینمش😭😭.... قول میدم زود برم خواهش میکنم...اییگووووو😭😭😭.....
جیهوپ : بس کن ا/تتتت داری به خودت اسیب میزنی دختره دیوونه😡...
ا/ت : مگه مهمه هوم؟؟؟؟... من دیگه چی برای از دست دادن دارم ها؟؟؟😭😭
جیمین تنها کسیه که دارم ... و الان بدن بی جونش تو اتاقه....😭💔
پس الان چه دلیلی برای زندگی دارممم هااا... بگوو😭😭😭💔....
جیهوپ : دیدم ا/ت داره با گریه حرفاشو میگه و مشتاشو محکم به سینم میکوبه....😟... سعی کردم ارومش کنم ولی فایده ای نداشت..😓...
از زبان ا/ت : اینقدر با مشتام به سینه جیهوپ کوبیده بودم ... که دیگه هیچ جونی تو بدنم نبود سرم داشت از درد منفجر میشد..😫.. دیگه نمیتونستم هیچیو تحمل کنم و بی جون تو بقلش افتادم...
از زبان جیهوپ : دیدم که ا/ت بعد چند دقیقه اروم شده و دیگه هیچی نمیگه!!
نگرانش شدم و نگاش کردم که از نفسای منظمش فهمیدم که خوابش برده..
بالاخره خیالم راحت شد ..😟... از خودم جداش کردم و سرشو اروم توی سینم فرو بردم و از زمین بلندش کردم و بردمش سمت اتاق🙁...
از زبان تهیونگ : جیمینو اروم گذاشتم روی تخت که دکتر اومد
دکتر "¶" : ببینم چه اتفاقی براش افتاده؟؟...
تهیونگ : ..اون ...تیر خورده لطفا نجاتش بدین😭... خون زیادی ازش رفته😭 ... "¶" : نگران نباشید من هرکاری لازم باشه انجام میدم... فقط باید ...
لباسشو در بیاری.... خیلی خونی شده....زخمش ممکنه بدتر بشه!!!
تهیونگ : ب..باشه😟...
از زبان تهیونگ : اروم لباس جیمینو از تنش در اوردم ... زخمش خیلی عمیق بود😰.... همینطوری داشت ازش خون میرفت....
"¶" : لطفا برو بیرون .. باید زخمشو پانسمان کنم خون زیادی از دست داده...
اصلا هوشیاری خوبی نداره!!...
تهیونگ : ب... باشه... خواهش میکنم نجاتش بدید😓..
از زبان تهیونگ : از اتاق رفتم بیرون تا دکتره کارشو انجام بده....
رفتم پیش جیهوپ تا ببینم ا/ت حالش خوبه یا نه؟؟... اون نباید فشار عصبی زیادی روش باشه... وگرنه بدتر میشه😟... رفتم دیدم جیهوپ تو اتاقی که ا/ت خوابیده نشسته و مراقب ا/ت.... خیالم راحت شد....
و رفتم نشستم کنار اتاق جیمین تا کار دکتره تموم بشه
«~~°چند مین بعد°~~»
از زبان تهیونگ : دیدم بعد چند مین دکتره صدام کرد که برم داخل...
۲۷.۸k
۰۴ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.