عشق در نگاه اول ۱
#رزی
جیسو: رزی، رزییی..بیدار شو وقت صبحونست
هیچی نمی گم با اینکه بیدار بودم
جیسو: باش ولی صبحونه سرد می شه
بزور خودمو بلند می کنم از رو تخت، میام بیرون، جیسو داشت صبحونه می خورد، ساعت و نگاه می کنم، ساعت ۱٠ بود، می رم دستشوی و صورتم و می شورم
جیسو: بیدار شدی؟؟ جنی زنگ زد گفت سریع بریم کمپانی نقران بود.، ولی نگفت چی شده سریع صبحونت رو بخور بریم
_باش
صبحونه رو می خورم
جیسو: من میرم لباس بپوشم
_باش، منم میام لباس بپوشم
لباسم رو می پوشم
جیسو: خب، بریم؟
میریم بیرون، سوار ماشین میشیم
جیسو: امروز زیاد سرحال نیستی، چیزی شده؟
_نه، فقط بخاطر اینکه دیروز کل شب برای ظبت بیدار موندیم خستم
جیسو: خوبه
میرسیم دم کمپانی
...... ادامه دارد
#رزی#جیمین#لیسا#جنی#جیسو#کوک#جین#تهیونگ#بی_تی_اس#بلک_پینک #تهیونگ#ایتزی#فیکشن
جیسو: رزی، رزییی..بیدار شو وقت صبحونست
هیچی نمی گم با اینکه بیدار بودم
جیسو: باش ولی صبحونه سرد می شه
بزور خودمو بلند می کنم از رو تخت، میام بیرون، جیسو داشت صبحونه می خورد، ساعت و نگاه می کنم، ساعت ۱٠ بود، می رم دستشوی و صورتم و می شورم
جیسو: بیدار شدی؟؟ جنی زنگ زد گفت سریع بریم کمپانی نقران بود.، ولی نگفت چی شده سریع صبحونت رو بخور بریم
_باش
صبحونه رو می خورم
جیسو: من میرم لباس بپوشم
_باش، منم میام لباس بپوشم
لباسم رو می پوشم
جیسو: خب، بریم؟
میریم بیرون، سوار ماشین میشیم
جیسو: امروز زیاد سرحال نیستی، چیزی شده؟
_نه، فقط بخاطر اینکه دیروز کل شب برای ظبت بیدار موندیم خستم
جیسو: خوبه
میرسیم دم کمپانی
...... ادامه دارد
#رزی#جیمین#لیسا#جنی#جیسو#کوک#جین#تهیونگ#بی_تی_اس#بلک_پینک #تهیونگ#ایتزی#فیکشن
۳۶.۹k
۰۲ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.