پارت 16 fake love
پارت 16 fake love
ویو ا/ت
_جیهوپ این فوقالعادس
_میدونم
_خب روت باز نشه ، تهیونگ
_بله
_اصلحه ها چی شد؟
_اره اونارو اوکی کردم حالا باید چیزای دیگه رو حاضر کنیم تو میتونی بری
_اوکی،کوک بیا بریم کارا دارم
_با من؟؟
_نمیخوای نیا نخواستیم
_نه نه بیا بریم
_تهیونگ شما با جیهوپ بیا من با کوک میرم جایی بیام
_مطمئنی دیگه با اون میری؟
_اره
_ماشالاه تهیونگ نمیرم ک بخورمش
_والا یه بار خوردی بار دوم معلوم نیس...
کوک:(پوکر فیس)
دخترک دست کوک رو گرفت و پشت سرش کشید ماشین نشست پشت فرمون و شروع به حرکت کرد
ولی انگار هیچ کدوم از کاراکتر های داستانمون قادر به شکستن این سکوت ترسناک نبود که..
_خب...چیز..کجا میریم؟
_میریم رضایتتو بگیرم
_خب...رضایت چی؟
_میخوام برم ترمیم رحم..و دکتر گفت باید تو هم اونجا باشی
_چی؟؟ ترمیم؟ نخیرشم من نمیخوام تو مال خودمی و مال خودم میمونی
_خفه شو تا اعصابم بهم نریخت میریم و با دکتر صحبت میکنی..امروز
_هه بگن ببینم چیکار میکنی من اون رضایتو نمیدم
_ببین من با پول هم که شده اون رضایتو از دکتر میخرم به خودت مونده که مثل آدم رضایت بدی یا نه
_اوکی بخر ببینم میده یا نه..دکتر کارش تموم نشده که بیاد با پول رضایت بده بهت
_دکتر پسر عمومه و هرچیم بگم اوکیه
_ا/تتتتتتت جلوتو نگاه کننننننن
دخترک با دیدن سگ کوچولویی جلوی ماشین ماشین رو چپ کرد و باعث شد ماشین به طرف پرتگاه پرت بشه...
ویو تهیونگ(به گوشیش زنگ زد ولی هین زدن ماشین ا/ت گوشی برداشت و باعث شد صدای پرت شدن ماشین بشنوه)
_ا/تتتت چی شد ا/تتتت صدای چی بوددد
_تهیونگ چی شد؟؟؟ جواب بدههه
صدای شکستن قطعات ماشین از گوشی پسرک اونو وادار به دویدن به طرف ماشین کرد..پسرکمون به گوشی خواهر کوچولوش جی پی اس وصل کرده بود و میتونست مکان دخترک رو تشخیص بده...و جیهوپ هم پشت پسرک شکسته به طرف ماشین دویید
ویو ا/ت
سگی کوچولو جلوی ماشین قرار گرفته بود و با چشمای مظلومش نگاهم میکرد..
نمیخواستم باهاش برخورد کنم و ماشین رو به طرف پرتگاه چپ کردم..
چیز خاصی به کوک نمیشد چون بالن باشیم به صورتش پرت میشد و او نجات پیدا میکرد..
فقط در آن هین به کوک نگاهی کردم و در لحظاتی که معتقد بودم بار آخرم است اورا میبینم قطرا اشکی از چشمم چکید برای کار هوایی که نتوانستم بکنم و حرف های که نتوانستم به او بگویم...
کوک نگاهی بهم کرد ولی دیگر دیر شده بود و همان لحظه ماشین با زمین برخورد کرد و سرم با شتاب به جایی خورد و همان لحظه قبل بیهوش شدن با صدایی ارزون و آرام به او که به من نگاه میکرد تا حالم را چک کند گفتم...
_میدونم دوستم داری...مرسی بخاطر همه عشقی که بهم دادی...منو از یادت ببر و خوب زندگی کن
و سیاهی...
like:50
comment:55
ویو ا/ت
_جیهوپ این فوقالعادس
_میدونم
_خب روت باز نشه ، تهیونگ
_بله
_اصلحه ها چی شد؟
_اره اونارو اوکی کردم حالا باید چیزای دیگه رو حاضر کنیم تو میتونی بری
_اوکی،کوک بیا بریم کارا دارم
_با من؟؟
_نمیخوای نیا نخواستیم
_نه نه بیا بریم
_تهیونگ شما با جیهوپ بیا من با کوک میرم جایی بیام
_مطمئنی دیگه با اون میری؟
_اره
_ماشالاه تهیونگ نمیرم ک بخورمش
_والا یه بار خوردی بار دوم معلوم نیس...
کوک:(پوکر فیس)
دخترک دست کوک رو گرفت و پشت سرش کشید ماشین نشست پشت فرمون و شروع به حرکت کرد
ولی انگار هیچ کدوم از کاراکتر های داستانمون قادر به شکستن این سکوت ترسناک نبود که..
_خب...چیز..کجا میریم؟
_میریم رضایتتو بگیرم
_خب...رضایت چی؟
_میخوام برم ترمیم رحم..و دکتر گفت باید تو هم اونجا باشی
_چی؟؟ ترمیم؟ نخیرشم من نمیخوام تو مال خودمی و مال خودم میمونی
_خفه شو تا اعصابم بهم نریخت میریم و با دکتر صحبت میکنی..امروز
_هه بگن ببینم چیکار میکنی من اون رضایتو نمیدم
_ببین من با پول هم که شده اون رضایتو از دکتر میخرم به خودت مونده که مثل آدم رضایت بدی یا نه
_اوکی بخر ببینم میده یا نه..دکتر کارش تموم نشده که بیاد با پول رضایت بده بهت
_دکتر پسر عمومه و هرچیم بگم اوکیه
_ا/تتتتتتت جلوتو نگاه کننننننن
دخترک با دیدن سگ کوچولویی جلوی ماشین ماشین رو چپ کرد و باعث شد ماشین به طرف پرتگاه پرت بشه...
ویو تهیونگ(به گوشیش زنگ زد ولی هین زدن ماشین ا/ت گوشی برداشت و باعث شد صدای پرت شدن ماشین بشنوه)
_ا/تتتت چی شد ا/تتتت صدای چی بوددد
_تهیونگ چی شد؟؟؟ جواب بدههه
صدای شکستن قطعات ماشین از گوشی پسرک اونو وادار به دویدن به طرف ماشین کرد..پسرکمون به گوشی خواهر کوچولوش جی پی اس وصل کرده بود و میتونست مکان دخترک رو تشخیص بده...و جیهوپ هم پشت پسرک شکسته به طرف ماشین دویید
ویو ا/ت
سگی کوچولو جلوی ماشین قرار گرفته بود و با چشمای مظلومش نگاهم میکرد..
نمیخواستم باهاش برخورد کنم و ماشین رو به طرف پرتگاه چپ کردم..
چیز خاصی به کوک نمیشد چون بالن باشیم به صورتش پرت میشد و او نجات پیدا میکرد..
فقط در آن هین به کوک نگاهی کردم و در لحظاتی که معتقد بودم بار آخرم است اورا میبینم قطرا اشکی از چشمم چکید برای کار هوایی که نتوانستم بکنم و حرف های که نتوانستم به او بگویم...
کوک نگاهی بهم کرد ولی دیگر دیر شده بود و همان لحظه ماشین با زمین برخورد کرد و سرم با شتاب به جایی خورد و همان لحظه قبل بیهوش شدن با صدایی ارزون و آرام به او که به من نگاه میکرد تا حالم را چک کند گفتم...
_میدونم دوستم داری...مرسی بخاطر همه عشقی که بهم دادی...منو از یادت ببر و خوب زندگی کن
و سیاهی...
like:50
comment:55
۷.۸k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.