کوئین مافیا پارت30
ویو شب
نامی: بچه ها من حوصلم سررفته بگیم بچه ها بیان؟
هانا وکوک: اره
ویو وقتی بچه ها اومدن(سوهوـ سوجون ـ هیونجین ـ فیلیکس ـ سویون ـ ووجین ـ شوگاـ مینهو ـ سوک یون ـ سوآـ سوجین ـ تهیونگ ـ جیمین)
داستیم خوراکی میخوردیم که گفتم
هانا: بیاید شرطی گیم بزنیم
کوک: بیا منو تو شرطی بازی کنیم
هانا: قبوله، بازنده باید3ماه هرکاری برنده میگه انجام بده
کوک: هرکاری
هانا: هرکاری
مینهو: عالیه سریع شرو کنین، سه دس بازی میکنید
شرو کردیم 2دست اول رو من بردم و دست اخرم هم کوک برد
کوک: من بردم
مینهو: خب کوک بگو از هانا چی میخوای
کوک: اممم هانا تو باید این3ماه نقش دوس دخترم رو بازی کنی
هانا: هااا؟
همه: واووووو
هانا: واسه چی
ووجین: ندیدی گفتم بهم میاین
کوک: یه دختری هس مامانش دوست دور مامانمه بعد دخترش عینه کنه بهم چسبیده هرکاری میکنم ولم نمیکنه بهش گفتم دوس دختر دارم که ولم کنه اما گف باید دوس دخترت رو نشونم بدی تا دیگه باهات کاری نداشته باشم بهش گفتم رفته خارج ولی اگه تو رو به عنوان دوس دخترم وعرفی کنم چون تازه از روسیه اومدی ولم میکنه
نامی: اهاا مینسو رو میگی؟
فیلیکس: مینسو؟
هانا: اسمش کیم مینسوعه
نامی: ارع، یه هرزس
سوهو: اونکه تو دانشگاه ماعه
کوک: واقعا؟ اینکه عالیه
هانا: واسه اینکه حرصش بدم قبوله
کوک: عالیه
هیونجین: ولی من بازم میگم خیلی بهم میاین
سوهو: اره راس میگه
هانا: میبندین یا بیام ببندم
همه: اوکی
ویوساعت2شب
سویون: بچه ها بریم دیگه دیروقته
سوجون: بریم
بچه ها رفتن ماهم چیزارو جم کردیم خابیدیم صبح ساعت7بیدارشدم رفتم حموم اومدم موهامو خوشک کردم لباس پوشیدم یکی در زد
هانا: بیا تو
یه خانم اومد داخل قیافش اشنا میزد یکم دقت کردم دیدم اجوماعه(همون که تو خونه کوک کار میکنه خیلی وقته واسه خانواده جئون کارمیکنه وهانا رو خیلی ذوس داره)
هانا: اجوماااااا
اجوما: بیا ببینم خوشگلم
رفتم بغلش کردم
اجوما: خوبی دخترم چقد بزرگ شدی
هانا: مرسی اجوما خوبم تو خوبی
اجوما: تورو دیدم بهتر شدم، بیا بریم صبحونه درس کردم
هانا: باشه
صبحونه خوردیم خواستم برم سوار اسانسور شم که کوک گف
کوک: هانااااااااا
هانا: ها چیه
کوک: من میرسونمت
هانا: با ماشین خودم میخوام برم
کوک: شرطمونو که یادت نرفته
هانا: فک سالم برات نمیزارم، باشه بریم
ویو دانشگاه
پیاده شدم که کوک. گف
کوک: هانا وقتی تعطیل کردین خودم میام دنبالت
هانا: فقط گمشو باشه
رفتم دانشگاه خواستم بشینم سرکلاس مینسو دستمو گرف خواس حرفی بزنه که چشمش به دستبندم خورد
مینسو: این این دستبند رو از کجا اووردی
هانا: بتوچه
مینسو: میگم از کجا اووردی
تازه فهمیدم حتما تو دست کوک هم اینو دیده که میپرسه
هانا: ماله خودمه
مینسو: اینا ست کاپلن
هانا: ارع میدونم
مینسو: دوی پسر داری؟
هانا: اره
مینسو: اسمش چیه
هانا: هرچند دلیل نمیبینم بگم ولی جئون جونگ کوک
مینسو رف تو شک
منم رفتم نشستم سرجام
وی. بعد مدرسه
کوک پیام داد گف در مدرسم
منم از بچه ها خدافظی کردم رفتم کوکو دیدم رفتم طرفش که بهپشتش اشاره کرد دیدم مینسو داره نگاه میکنه منم واسه اینکه حرصشو دربیارم رفتم محکم کوکو بغل کردم
کوک: داره میاد
مینسو: اوپاا دوس دخترت اینه
هانا: با اجازه بله
مینسو: اخه من چیم ازین هرزه کمتر بود که هر دفه ردم کردی
کوک: اولا لقب خودتو رو عشق من نزار دوما اون همیچیش ازتو سرترع، عشقم بریم؟
هانا: بریم
مینسو باحزص گذاش رف
اسلاید1لباس هانا برا دانشگاه
نامی: بچه ها من حوصلم سررفته بگیم بچه ها بیان؟
هانا وکوک: اره
ویو وقتی بچه ها اومدن(سوهوـ سوجون ـ هیونجین ـ فیلیکس ـ سویون ـ ووجین ـ شوگاـ مینهو ـ سوک یون ـ سوآـ سوجین ـ تهیونگ ـ جیمین)
داستیم خوراکی میخوردیم که گفتم
هانا: بیاید شرطی گیم بزنیم
کوک: بیا منو تو شرطی بازی کنیم
هانا: قبوله، بازنده باید3ماه هرکاری برنده میگه انجام بده
کوک: هرکاری
هانا: هرکاری
مینهو: عالیه سریع شرو کنین، سه دس بازی میکنید
شرو کردیم 2دست اول رو من بردم و دست اخرم هم کوک برد
کوک: من بردم
مینهو: خب کوک بگو از هانا چی میخوای
کوک: اممم هانا تو باید این3ماه نقش دوس دخترم رو بازی کنی
هانا: هااا؟
همه: واووووو
هانا: واسه چی
ووجین: ندیدی گفتم بهم میاین
کوک: یه دختری هس مامانش دوست دور مامانمه بعد دخترش عینه کنه بهم چسبیده هرکاری میکنم ولم نمیکنه بهش گفتم دوس دختر دارم که ولم کنه اما گف باید دوس دخترت رو نشونم بدی تا دیگه باهات کاری نداشته باشم بهش گفتم رفته خارج ولی اگه تو رو به عنوان دوس دخترم وعرفی کنم چون تازه از روسیه اومدی ولم میکنه
نامی: اهاا مینسو رو میگی؟
فیلیکس: مینسو؟
هانا: اسمش کیم مینسوعه
نامی: ارع، یه هرزس
سوهو: اونکه تو دانشگاه ماعه
کوک: واقعا؟ اینکه عالیه
هانا: واسه اینکه حرصش بدم قبوله
کوک: عالیه
هیونجین: ولی من بازم میگم خیلی بهم میاین
سوهو: اره راس میگه
هانا: میبندین یا بیام ببندم
همه: اوکی
ویوساعت2شب
سویون: بچه ها بریم دیگه دیروقته
سوجون: بریم
بچه ها رفتن ماهم چیزارو جم کردیم خابیدیم صبح ساعت7بیدارشدم رفتم حموم اومدم موهامو خوشک کردم لباس پوشیدم یکی در زد
هانا: بیا تو
یه خانم اومد داخل قیافش اشنا میزد یکم دقت کردم دیدم اجوماعه(همون که تو خونه کوک کار میکنه خیلی وقته واسه خانواده جئون کارمیکنه وهانا رو خیلی ذوس داره)
هانا: اجوماااااا
اجوما: بیا ببینم خوشگلم
رفتم بغلش کردم
اجوما: خوبی دخترم چقد بزرگ شدی
هانا: مرسی اجوما خوبم تو خوبی
اجوما: تورو دیدم بهتر شدم، بیا بریم صبحونه درس کردم
هانا: باشه
صبحونه خوردیم خواستم برم سوار اسانسور شم که کوک گف
کوک: هانااااااااا
هانا: ها چیه
کوک: من میرسونمت
هانا: با ماشین خودم میخوام برم
کوک: شرطمونو که یادت نرفته
هانا: فک سالم برات نمیزارم، باشه بریم
ویو دانشگاه
پیاده شدم که کوک. گف
کوک: هانا وقتی تعطیل کردین خودم میام دنبالت
هانا: فقط گمشو باشه
رفتم دانشگاه خواستم بشینم سرکلاس مینسو دستمو گرف خواس حرفی بزنه که چشمش به دستبندم خورد
مینسو: این این دستبند رو از کجا اووردی
هانا: بتوچه
مینسو: میگم از کجا اووردی
تازه فهمیدم حتما تو دست کوک هم اینو دیده که میپرسه
هانا: ماله خودمه
مینسو: اینا ست کاپلن
هانا: ارع میدونم
مینسو: دوی پسر داری؟
هانا: اره
مینسو: اسمش چیه
هانا: هرچند دلیل نمیبینم بگم ولی جئون جونگ کوک
مینسو رف تو شک
منم رفتم نشستم سرجام
وی. بعد مدرسه
کوک پیام داد گف در مدرسم
منم از بچه ها خدافظی کردم رفتم کوکو دیدم رفتم طرفش که بهپشتش اشاره کرد دیدم مینسو داره نگاه میکنه منم واسه اینکه حرصشو دربیارم رفتم محکم کوکو بغل کردم
کوک: داره میاد
مینسو: اوپاا دوس دخترت اینه
هانا: با اجازه بله
مینسو: اخه من چیم ازین هرزه کمتر بود که هر دفه ردم کردی
کوک: اولا لقب خودتو رو عشق من نزار دوما اون همیچیش ازتو سرترع، عشقم بریم؟
هانا: بریم
مینسو باحزص گذاش رف
اسلاید1لباس هانا برا دانشگاه
۱۴.۵k
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.