part¹⁰🐊🧋🫐
تو مثل فرشته اي پاك در دشت سياهي زندگي ام به پرواز درامدي و با دراز كردن دست هاي ظريف و بي گناهت به شادي هاي وصف نشدني دعوتم كردي
نگاه كن فرشته ي من..تو مرا به خود مبتلا كردي!
آری « اخ اخ کمرم نصف شد پس کی میرسیم؟
شین هه « چقدر غر میزنی آری
آری « غر میزنم؟ چرا باید این همه هیزم کوفتی رو ببریم بالای این کوه؟ این همه خدمتکار اینجا هست
دوجین « خودت جوابو میدونی! اشراف زاده ای که همه چیزش رو از دست داده زندگی عجیبی داره.... نه اشراف زاده ها اونو قبول دارن و نه رعیت!
شین هه « وقتی به کلبه نزدیک شدیم در کلبه نیمه باز بود و جایی که قدم میزاشتیم رد خونی تازه به جای مونده بود.... این نشون میداد یه مهمون ناخوانده داریم
آری « ا... این خونه؟
دوجین « عالی شد! یه دردسر جدید
_آروم و بی سر و صدا وارد کلبه شدن و دیدن یه پسر جوون غرق در خون روی زمین اوفتاده.... چشماش بسته بود و قفسه سینه اش نامنظم تکون میخورد! هیچ سرنخی از اینکه اون کی میتونه باشه نداشتن.....یه انسان معمولی بود یا یه اشراف زاده؟
آری « حالا باید چیکار کنیم؟؟؟ ولش کنیم بمیره؟
شین هه « به ما ربطی نداره.... هیزم ها رو بزارید و بریم! اگه دیر کنیم بازم تنبیه میشیم
دوجین « چطور میتونی اینقدر بی احساس باشی شین هه اون یه انسانه! بحث مرگ و زندگیه
شین هه « ما هم انسان بودیم دوجینا! ولی مثل یه تیکه آشغال باهامون برخورد کردن....اینو به زبون گفتم ولی ته قلبم ندایی فریاد میزد باید اون پسر رو نجات بدیم! حالا که انسانیت توی این خاک دفن شده یه نفر باید اونو زنده نگه داره....
دوجین « نبضش خیلی ضعیفه باید ببریمش شهر
آری « میرم یه سری گیاه بیارم تا جلوی خونریزی رو بگیره
شین هه « خیلی خب باشه مراقب باش! ممکنه اونایی که میخواستن اینو بکشن هنوز دنبالش باشن
آری « اوم باشه
شین هه « بعد از رفتن آری روی زمین کنار پسرک بیهوش نشستم و چهره اش رو برانداز کردم..... فکر میکنی اشراف زاده باشه؟
دوجین « بهش نمیخوره یه ادم معمولی باشه.... هسته انرژیش خیلی قویه
*صدای جیغ آری
شین هه « چی شد؟؟؟؟
:::::::بازگشت به زمان حال ::::::
جیمین « کلافه تلفن رو قطع کردم و به چهره بشاش شین هه خیره شدم! نیشتو ببند خانم هان
شین هه « استاد به کاراما اعتقاد دارین دیگه نه؟
جیمین « بچه پرو
_زندگی پرفسور پارک مشهور هم به دور از دردسر نبود! اونم بدبختی ها و درگیری های مخصوص خودشو داشت و یکی از بزرگترین مشکلاتش دختر لوس و مغروری به اسم
کیم هئین بود! دختری که مادربزرگش تصمیم داشت اونو به عنوان همسر جیمین وارد خانواده پارک کنه.....
شین هه « کیم هئین! همون دختر بچه لوس و غد خانواده کیم.... چه زوج مناسبی
جیمین « منو دست میندازی ؟؟؟
شین هه « نه استاد نگرانم یه وقت همین اول کاری زن زلیل بشی
نگاه كن فرشته ي من..تو مرا به خود مبتلا كردي!
آری « اخ اخ کمرم نصف شد پس کی میرسیم؟
شین هه « چقدر غر میزنی آری
آری « غر میزنم؟ چرا باید این همه هیزم کوفتی رو ببریم بالای این کوه؟ این همه خدمتکار اینجا هست
دوجین « خودت جوابو میدونی! اشراف زاده ای که همه چیزش رو از دست داده زندگی عجیبی داره.... نه اشراف زاده ها اونو قبول دارن و نه رعیت!
شین هه « وقتی به کلبه نزدیک شدیم در کلبه نیمه باز بود و جایی که قدم میزاشتیم رد خونی تازه به جای مونده بود.... این نشون میداد یه مهمون ناخوانده داریم
آری « ا... این خونه؟
دوجین « عالی شد! یه دردسر جدید
_آروم و بی سر و صدا وارد کلبه شدن و دیدن یه پسر جوون غرق در خون روی زمین اوفتاده.... چشماش بسته بود و قفسه سینه اش نامنظم تکون میخورد! هیچ سرنخی از اینکه اون کی میتونه باشه نداشتن.....یه انسان معمولی بود یا یه اشراف زاده؟
آری « حالا باید چیکار کنیم؟؟؟ ولش کنیم بمیره؟
شین هه « به ما ربطی نداره.... هیزم ها رو بزارید و بریم! اگه دیر کنیم بازم تنبیه میشیم
دوجین « چطور میتونی اینقدر بی احساس باشی شین هه اون یه انسانه! بحث مرگ و زندگیه
شین هه « ما هم انسان بودیم دوجینا! ولی مثل یه تیکه آشغال باهامون برخورد کردن....اینو به زبون گفتم ولی ته قلبم ندایی فریاد میزد باید اون پسر رو نجات بدیم! حالا که انسانیت توی این خاک دفن شده یه نفر باید اونو زنده نگه داره....
دوجین « نبضش خیلی ضعیفه باید ببریمش شهر
آری « میرم یه سری گیاه بیارم تا جلوی خونریزی رو بگیره
شین هه « خیلی خب باشه مراقب باش! ممکنه اونایی که میخواستن اینو بکشن هنوز دنبالش باشن
آری « اوم باشه
شین هه « بعد از رفتن آری روی زمین کنار پسرک بیهوش نشستم و چهره اش رو برانداز کردم..... فکر میکنی اشراف زاده باشه؟
دوجین « بهش نمیخوره یه ادم معمولی باشه.... هسته انرژیش خیلی قویه
*صدای جیغ آری
شین هه « چی شد؟؟؟؟
:::::::بازگشت به زمان حال ::::::
جیمین « کلافه تلفن رو قطع کردم و به چهره بشاش شین هه خیره شدم! نیشتو ببند خانم هان
شین هه « استاد به کاراما اعتقاد دارین دیگه نه؟
جیمین « بچه پرو
_زندگی پرفسور پارک مشهور هم به دور از دردسر نبود! اونم بدبختی ها و درگیری های مخصوص خودشو داشت و یکی از بزرگترین مشکلاتش دختر لوس و مغروری به اسم
کیم هئین بود! دختری که مادربزرگش تصمیم داشت اونو به عنوان همسر جیمین وارد خانواده پارک کنه.....
شین هه « کیم هئین! همون دختر بچه لوس و غد خانواده کیم.... چه زوج مناسبی
جیمین « منو دست میندازی ؟؟؟
شین هه « نه استاد نگرانم یه وقت همین اول کاری زن زلیل بشی
۳۲.۹k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.