ماه روشن من پارت 6
)
که دیدم یه دستمال گذاشت رو دهنم و چشمام سیاهی رفت دیگه نفهمیدم چی شدش!
از زبان میا
رسیدیم پاساژ دیدم هلیا نیست خیلی دنبالش گشتم ولی پیداش نکردم خیلی نگران و ترسیده بودم
به جیمین زنگ زدم
&الو جیمین( با ترس و صدای لرزون)
-الو میا چی شده چرا صدات اینجوریه
&ه. هلیا( با بغض)
-هلیا! هلیا چی شده میا درست بگو ببینم( با ترس و اعصبانیت)
&رفتیم داخل پاساژ همینطور که حرف میزدم برگشتم ببینم چرا هلیا هیچی نمیگه دیدم نیست
کل پاساژ رو گشتم به گوشیش زنگ زدم اونم 20 بار ولی پیداش نکردم جواب هم نداد
-یعنی چی میا!( با داد و اعصبانیت)
از زبان جیمین
وقتی میا موضوع رو گفت دیگه داشتم دیوونه میشدم بعد از اینکه میا قطع کرد دیدم یه شماره ناشناس به گوشیم زنگ زد
جواب دادم
-بله
(بچه ها پسره رو با این علامت * نشون میدم
* به به اقای پارک
-تو کی هستی
*همون کسی که زنتو دزدیده
- عو*ضی بگو بینم هلیا کجاست
* یه شرط داره تا سالم بهت بدمش
-هر چی بگی قبول میکنم ولی باید سالم بهم بیدیش
*باش
-شرطو بگو
*باید 20 میلیارد بهم بدی
- باش لوکیشن بفرست تا بیارم برات
*باش
اون پسره لوکیشن رو فرستاد
رفتم به همونجا که لوکیشن داده بود
اسم هلیا رو داد زدم دیدم پسر امد بیرون
* خب میبینم که همسر گرامی خانم پارک امدن ، پول رو بده(با جدیت)
- بیا
از زبان جیمین
چمدون رو دادم بهش چ رفتم سمت هلیا
دیدم غرق در خونه و بیهوشه
زدم زیر گریه یه قطره اشکم ریخت رو دستش و بهوش امد گفت
+جیمین امدی(با بی حالی و اروم)
- اره عشقم من بمیرم واست عشق ددی
بریم خونه جیمین( چرا گریه و بی حالی )
-باشه فدات شم
هلیا رو براید استایل بغل کردم همون لحظه پلیس ها ریختن سر پسره و افرادش چمدون پولم رو دادن و پسره رو دستگیر کردن و بردن
خونه
هلیا رو برم حموم هم خودم و هم هلیا رو شستم گذاشتمش رو تخت و لباس خوابش رو پوشوندم یکم باز بود ولی فقط من بودم و خدمتکار ها
موهاش رو خشک کردم و منم لباس هامو پوشیدم و رفتم پیشش خوابیدم لبش رو مک زدم تا بیدار شد و کلی همراهیم کردم منم مک میزدم تا نفس کم اوردیم و همو بغل کردیم خوابیدیم
فردا
صب..........
خماری ساعت 9 نیم پارت 7 میزارم
که دیدم یه دستمال گذاشت رو دهنم و چشمام سیاهی رفت دیگه نفهمیدم چی شدش!
از زبان میا
رسیدیم پاساژ دیدم هلیا نیست خیلی دنبالش گشتم ولی پیداش نکردم خیلی نگران و ترسیده بودم
به جیمین زنگ زدم
&الو جیمین( با ترس و صدای لرزون)
-الو میا چی شده چرا صدات اینجوریه
&ه. هلیا( با بغض)
-هلیا! هلیا چی شده میا درست بگو ببینم( با ترس و اعصبانیت)
&رفتیم داخل پاساژ همینطور که حرف میزدم برگشتم ببینم چرا هلیا هیچی نمیگه دیدم نیست
کل پاساژ رو گشتم به گوشیش زنگ زدم اونم 20 بار ولی پیداش نکردم جواب هم نداد
-یعنی چی میا!( با داد و اعصبانیت)
از زبان جیمین
وقتی میا موضوع رو گفت دیگه داشتم دیوونه میشدم بعد از اینکه میا قطع کرد دیدم یه شماره ناشناس به گوشیم زنگ زد
جواب دادم
-بله
(بچه ها پسره رو با این علامت * نشون میدم
* به به اقای پارک
-تو کی هستی
*همون کسی که زنتو دزدیده
- عو*ضی بگو بینم هلیا کجاست
* یه شرط داره تا سالم بهت بدمش
-هر چی بگی قبول میکنم ولی باید سالم بهم بیدیش
*باش
-شرطو بگو
*باید 20 میلیارد بهم بدی
- باش لوکیشن بفرست تا بیارم برات
*باش
اون پسره لوکیشن رو فرستاد
رفتم به همونجا که لوکیشن داده بود
اسم هلیا رو داد زدم دیدم پسر امد بیرون
* خب میبینم که همسر گرامی خانم پارک امدن ، پول رو بده(با جدیت)
- بیا
از زبان جیمین
چمدون رو دادم بهش چ رفتم سمت هلیا
دیدم غرق در خونه و بیهوشه
زدم زیر گریه یه قطره اشکم ریخت رو دستش و بهوش امد گفت
+جیمین امدی(با بی حالی و اروم)
- اره عشقم من بمیرم واست عشق ددی
بریم خونه جیمین( چرا گریه و بی حالی )
-باشه فدات شم
هلیا رو براید استایل بغل کردم همون لحظه پلیس ها ریختن سر پسره و افرادش چمدون پولم رو دادن و پسره رو دستگیر کردن و بردن
خونه
هلیا رو برم حموم هم خودم و هم هلیا رو شستم گذاشتمش رو تخت و لباس خوابش رو پوشوندم یکم باز بود ولی فقط من بودم و خدمتکار ها
موهاش رو خشک کردم و منم لباس هامو پوشیدم و رفتم پیشش خوابیدم لبش رو مک زدم تا بیدار شد و کلی همراهیم کردم منم مک میزدم تا نفس کم اوردیم و همو بغل کردیم خوابیدیم
فردا
صب..........
خماری ساعت 9 نیم پارت 7 میزارم
۳.۸k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.