فیک جیمین
ازدواج اجباری
پارت ۲۵
دکتر : ولی متاسفانه بچه ... سقط شد
با چیزی که دکتر گفت سرم سیاهی رفت داشتم میوفتادم زمین که کوک گرفتم
کوک : ه..هیونگ..خوبی؟
جیمین : چ..چی؟..بچه؟
دکتر : متاسفم..
جیمین: ا.ت..ا.ت خوبه؟
دکتر : بله ایشون خوبن
جیمین : میتونم ببینمش؟
دکتر : بله فک کنم دیگه به بخش منتقل شدن
جیمین : اوم..
سرم گیج میرفت.... ولی سعی میکردم خوب باشم گریم گرفته بود
کوک: هیونگ ..
جیمین : هق کوک .. ا.ت بچرو خیلی دوست داشتت هقق
کوک : هیونگ اروم باش دیگه کاریه که شده ...
جیمین : یعنی چی کاریه که شده هققق
کوک : هیونگ اینطوری میخوای بری پیش ا.ت؟
جیمین : هق اوکی
یکم ارومتر شدم رفتم تو اتاق .. ا.ت بهوش اومده بود...
جیمین : س..لام ا.تم خوبی؟ ( سعی در پنهان کردن بغض )
ا.ت : جیمین ... بچه.. ( صداش انگار از ته چاه میاد )
جیمین: خ..ب نگا ا.تم مهم اینه که تو سالمی عزیزم ...
ا.ت: جیمین منظورت چیه؟
جیمین: ب..بازم میتونیم بچه دار بشیم عزیزم ( بغض )
ا.ت : بچه ... سقط شده ( گریه )
جیمین: ا.تم اروم باش ...
رفتم و بغلش کردم جیغ میکشید و گریه میکرد...
جیمین: ا.ت ا.ت اروم باش ....
جونگ کوک رفت دکتر صدا کنه .... دکتر به ا.ت ارامبخش زد و خوابید ......
( ۷ ماه بعد )
ویو ا.ت
تقربیا ۷ ماه از اون قضیه گذشته الان حالم بهتره .... جیمین سر کار بود ... منم داشتم تلویزیون نگاه میکردم.... که گوشیم زنگ خورد...
(مکالمه ا.ت و جیمین )
ا.ت: الو
جیمین: سلام بیب
ا.ت: سلام جیمینا
جیمین: ا.تم امشب پارتی یکی از دوستام دعوتیم ... ساعت ۷ اماده باش میام دنبالت.
ا.ت: باوشع
جیمین: بای عزیزم
ا.ت: بایییی
(پایان مکالمه)
ساعت ۵ و نیم بود .... پاشدم رفتم حموم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم ..... اومدم بیرون موهامو خشک کردم ... و حالت دار کردم ... یه میکاپ لایت کردم ... یه لباس تقریبا باز پوشیدم ... ساعت ۶ و ۵۸ دیقه بود ... که از بیرون صدای بوق اومد....
رفتم بیرون جیمین از ماشین پیاده شد اومد سمتم
جیمین: لباست بازه
ا.ت: همچین بازم نیس
جیمین: بریم ..
رفتیم تو ماشین.....
۱۸ مین بعد
جیمین : اونجا ددی صدام کن
ا.ت: اونوقت چرا؟
جیمین: اخه میدونی دوست دخترای اونا همش اونا رو ددی صدا میکنن منم دلم میخواد منو ددی صدا کنی
ا.ت: باوشه ددی😂
جیمین : نخند ...بریم
ا.ت: اوک
رفتیم تو .... خلاصه با همه سلام و علیک کردیم و اینا ...
جیمین: من یه لحظه میرم الان میام
ا.ت : باش
جیمین رفت ولی خیلی دیر کرد ... رفتم دنبالش ... تو راهرو داشتم راه میرفتم که دستم خورد به یه درو باز شد با چیزی که دیدم انگار یه سطل اب یخ روم خالی کردن.....
.................
سلامممم 🍓توت فرنگی🍓 های گشنگمممم خوبیددد؟؟؟
شرط پارت بعد : ۲۵ لایک ۲۵ کام میسیییییییی توت فرنگیای خودممممم بایییییی🍓🍓❤💚🤍💜💙🌌🍓🍓🍓
پارت ۲۵
دکتر : ولی متاسفانه بچه ... سقط شد
با چیزی که دکتر گفت سرم سیاهی رفت داشتم میوفتادم زمین که کوک گرفتم
کوک : ه..هیونگ..خوبی؟
جیمین : چ..چی؟..بچه؟
دکتر : متاسفم..
جیمین: ا.ت..ا.ت خوبه؟
دکتر : بله ایشون خوبن
جیمین : میتونم ببینمش؟
دکتر : بله فک کنم دیگه به بخش منتقل شدن
جیمین : اوم..
سرم گیج میرفت.... ولی سعی میکردم خوب باشم گریم گرفته بود
کوک: هیونگ ..
جیمین : هق کوک .. ا.ت بچرو خیلی دوست داشتت هقق
کوک : هیونگ اروم باش دیگه کاریه که شده ...
جیمین : یعنی چی کاریه که شده هققق
کوک : هیونگ اینطوری میخوای بری پیش ا.ت؟
جیمین : هق اوکی
یکم ارومتر شدم رفتم تو اتاق .. ا.ت بهوش اومده بود...
جیمین : س..لام ا.تم خوبی؟ ( سعی در پنهان کردن بغض )
ا.ت : جیمین ... بچه.. ( صداش انگار از ته چاه میاد )
جیمین: خ..ب نگا ا.تم مهم اینه که تو سالمی عزیزم ...
ا.ت: جیمین منظورت چیه؟
جیمین: ب..بازم میتونیم بچه دار بشیم عزیزم ( بغض )
ا.ت : بچه ... سقط شده ( گریه )
جیمین: ا.تم اروم باش ...
رفتم و بغلش کردم جیغ میکشید و گریه میکرد...
جیمین: ا.ت ا.ت اروم باش ....
جونگ کوک رفت دکتر صدا کنه .... دکتر به ا.ت ارامبخش زد و خوابید ......
( ۷ ماه بعد )
ویو ا.ت
تقربیا ۷ ماه از اون قضیه گذشته الان حالم بهتره .... جیمین سر کار بود ... منم داشتم تلویزیون نگاه میکردم.... که گوشیم زنگ خورد...
(مکالمه ا.ت و جیمین )
ا.ت: الو
جیمین: سلام بیب
ا.ت: سلام جیمینا
جیمین: ا.تم امشب پارتی یکی از دوستام دعوتیم ... ساعت ۷ اماده باش میام دنبالت.
ا.ت: باوشع
جیمین: بای عزیزم
ا.ت: بایییی
(پایان مکالمه)
ساعت ۵ و نیم بود .... پاشدم رفتم حموم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم ..... اومدم بیرون موهامو خشک کردم ... و حالت دار کردم ... یه میکاپ لایت کردم ... یه لباس تقریبا باز پوشیدم ... ساعت ۶ و ۵۸ دیقه بود ... که از بیرون صدای بوق اومد....
رفتم بیرون جیمین از ماشین پیاده شد اومد سمتم
جیمین: لباست بازه
ا.ت: همچین بازم نیس
جیمین: بریم ..
رفتیم تو ماشین.....
۱۸ مین بعد
جیمین : اونجا ددی صدام کن
ا.ت: اونوقت چرا؟
جیمین: اخه میدونی دوست دخترای اونا همش اونا رو ددی صدا میکنن منم دلم میخواد منو ددی صدا کنی
ا.ت: باوشه ددی😂
جیمین : نخند ...بریم
ا.ت: اوک
رفتیم تو .... خلاصه با همه سلام و علیک کردیم و اینا ...
جیمین: من یه لحظه میرم الان میام
ا.ت : باش
جیمین رفت ولی خیلی دیر کرد ... رفتم دنبالش ... تو راهرو داشتم راه میرفتم که دستم خورد به یه درو باز شد با چیزی که دیدم انگار یه سطل اب یخ روم خالی کردن.....
.................
سلامممم 🍓توت فرنگی🍓 های گشنگمممم خوبیددد؟؟؟
شرط پارت بعد : ۲۵ لایک ۲۵ کام میسیییییییی توت فرنگیای خودممممم بایییییی🍓🍓❤💚🤍💜💙🌌🍓🍓🍓
۱۹.۸k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.